گزیدهای از وصیتنامه شهید «محمود میرزایی»:
با درود فراوان به رهبر كبير جمهوری اسلامی ايران حسين زمان بتشكن قرن كه صدايش از گوشه جماران تمام ابرجنايتكاران را در وحشت انداخته و همهشان دست به دست هم دادهاند كه اين ندای حسينگونه او را خاموش كنند اما تا موقعی كه اين امت پيامبر و تشيع علی (ع) باشد هيچ غلطی نمیتوانند بكند.
با درود و سلام بر شهيدان پاک اسلام از هابيل تا حسين (ع) و از حسين تا شهيدان در جبههها كه با جانبازی خود پرچم خونين اسلام را بر افراشتهاند و هرگز اين پرچم را بر زمين نمینهند تا تمام جنايتكاران از ميان بروند، پدر و مادر عزيز من موقعی اين وصيتنامه را مينويسم به اميد اين هستم كه با دشمنان اسلام بجنگم و در راه اسلام خون كمارزشم را بريزم. اسلامی كه با خون حسين درختش آبياری شده، ارزشش بيش از خون من و امثال من است.
والدين عزيز موقعی كه من شهيد شدم برای من هيچ گريه نكنيد و نگويد كه ما فرزندی در راه خدا دادهايم، بلكه تمام فرزندان امانتی هستند كه خدا در اختيار پدر و مادرها گذاشته و امانتش را میگيرد. همانطور كه حضرت علی (ع) میفرمايد: هركه از مرگ فرار كند از روزی خود فرار كرده و راهی كه بايست برويم هرچه زودتر و در راه خدا برويم بهتر است و هيچ خم به ابرو نياوريد.
مادر عزيز دلم میخواهد روحيهای داشته باشيد، مثل همان مادری كه ۶ فرزند خود را از دست داده بود اما اصلاً ناراحت نبود. تو هم اميدوارم كه همينجور باشی. دو فرزند ديگر خود را هم حاضر باشی در راه خدا بدهی بدون اينكه ذرهای ناراحت بشوی.
والدين عزيز میدانم كه من فرزند خوبی برای شما نبودهام و هيچ خدمتی به شما نكردهام و در خانه بداخلاق بودم و هزارها مرتبه باعث رنجيدن شما شدهام، انشاءالله كه مرا میبخشيد و از تمام خواهرها و دو برادرم احمد و محمد میخواهم كه مرا ببخشند.
و من از شما میخواهم از تمام اقوام، خويشان، دوستان و آشنايان كه من باعث آزار و اذيتشان امكان داشته كه شده باشم شما آنها را از من راضی كنيد و بگوييد كه مرا ببخشند و برای آخرين مرتبه با تمام رفقا و دوستان و همكلاسیها و اقوام خداحافظی میكنم و از آنها اميد عفو دارم.
باز هم میگويم پدرم، مادرم، برادرم، خواهرم و همشهریام دست از خمينی بزرگ برنداريد و به ندای هل من ناصرش كه همان ندای حسين در شب عاشورا است پاسخ بدهيد و هميشه اين دعا را در لب داشته باشيد كه خدايا خدايا تا انقلاب مهدی تو را به جان مهدی خمينی را نگهدار و من از مردم شهيدپرور در رفسنجان میخواهم كه فرزندان خود را حسينگونه تربيت كنند و تا رهرو حسين باشند و میخواهم كه با ظالمان و ثروتمندان ظالم شهر مقابله كنند و مردم محروم شهر و دهات را از زير چنگال اين خونآشامان بيرون بياورند.
و من از برادر كوچكم كه از جان بيشتر دوستش میدارم، میخواهم كه هر موقع جنازه من را آوردند وصيتنامه را بخواند.
و از پدر و مادرم میخواهم كه شبهای جمعه برسر قبر من بيايند، اما گريه نكنند و در دعای كميل هميشه شركت كنند و يادی هم از فرزند كوچک و خلف خود بكنند.
منبع: نوید شاهد
انتهای خبر/ پسند https://armanekerman.ir/vdcfc0dy1w6djja.igiw.html
armanekerman.ir/vdcfc0dy1w6djja.igiw.html
source