به گزارش گروه فرهنگ و شهادت پایگاه خبری «راه آرمان»؛ شهید رضا اکبرزاده بسیجی و کارمند بانک بود. پسرش اما دلاورمردانه در نبود پدرش برای دشمن رجز می‌خواند.

دل‌نوشته ابوالفضل، فرزند شهید رضا اکبرزاده برای پدرش یک جمله کلیدی داشت که باید آن را با آب طلا بر سر درب سازمان ملل بنویسند.

«ملتی که آرزوی شهادت دارد را با شهادت نابود نمی‌کنند».

ساچمه‌ها توی پایش نشسته‌اند اما به لطف خدا از پا نیفتاده است. به گفته‌ پزشک معالج باید صبر کنند ابوالفضل بزرگ شود و بعد ساچمه‌ها را درآورند.

اما پزشک معالج نمی‌دانست او خیلی زود بزرگ شده است. خیلی زود مرد خانه شده است.

همان روزِ انفجار که کمی از پدر دورتر افتاد ولی خودش را بالای سر پدرش رساند.

شهادت پدرش را به چشم دید. دست‌های لرزانش را مردانه روی شماره‌های تلفن گذاشت؛ به اولین کسی که گوشی را جواب داد، مردانه خبر شهادت پدرش را داد و خودش توی آمبولانس نشست.

خودش را بردند بیمارستان و پدرش را…

به پزشک معالج بگویید ابوالفضل یک شبه بزرگ شده؛ خیلی زودتر از قدش، ساچمه‌ها برایش کوچک‌اند!

نویسنده: زهره نمازیان

انتهای خبر/ن https://armanekerman.ir/vdci5wazrt1a5w2.cbct.html


source

توسط mohtavaclick.ir