راه آرمان»؛ همسرم شبها کار میکرد. پاکبان بود اما صبح که به خانه میآمد تازه کار بعدیاش شروع میشد. بنایی شغل دومش بود.
این خانه و سرپناه را هم خودش با دستهای خودش برای من و بچهها ساخت و رفت. در و دیوارهای اینجا پر از صدای زیارت عاشورای همسرم است. زیارت عاشورا را حفظ بود به من هم توصیه میکرد زیارت عاشورا را حفظ کنم و همیشه بخوانم.
نگران سلامتیاش که میشدم به او اعتراض میکردم، میگفتم: «نمیخواد اینقدر کار کنی! من که راضی نیستم خودت رو اینقدر تو زحمت بندازی، بچهها هم راضی نیستن. نمیخوای یه خورده به فکر سلامتیت باشی؟»
در جواب من میگفت: «نگران من نباش، من طوریم نمیشه، شبها که میرم سرکار، چند بار تا صبح زیارت عاشورا میخونم. مطمئن باش اتفاقی برام نمیافته».
به روایت همسر شهید ماشاالله صفرزاده
به قلم اعظم رنجبر
انتهای خبر/ پ https://armanekerman.ir/vdcd590fjyt0oz6.2a2y.html
armanekerman.ir/vdcd590fjyt0oz6.2a2y.html