به گزارش پایگاه خبری «راه آرمان»؛ داخل خانه خان صدایش می‌کردند. با آن سن کم نان‌آور خانه بود.

خیلی وقت‌ها پادرد بود بس‌که راه می‌رفت. پول بابت تاکسی و اتوبوس نمی‌داد؛ می‌گفت: «من خرج در آرم، نه خرج کن»


راحت خوشحال می‌شد.

 


با یک اتاقِ کوچکِ یک در چهار متر خوشحال می‌شد، با یک لباس دست دوم که زیپش را باید خودش درست می‌کرد خوشحال می‌شد.

 


با دیدن خنده‌ بچه‌ها وقتی از توی جیبش به هر کدام‌شان دو، سه تا تخمه آفتابگردان می‌داد خوشحال می‌شد، ‌وقتی یک توپ سفره‌ می‌فروخت و توپ جدید باز می‌کرد خوشحال می‌شد.

 


بهش می‌گفتند: «بیا سر چهارراه شیشه‌ ماشین‌ها را تمیز کن پول بگیر. خیلی راحت‌تره»؛ می‌گفت: «نه این کار نیست. مرد باید برای کار عرق بریزه».

 


به خاطر همین چیزها بود که همه خان صدایش می‌کردند. به یکی از برادرزاده‌های کوچکش که دور سرش چفیه پیچیده بود نگاه کردم و گفتم: « ان‌شاءالله بعد از عموت تو خان میشی‌».

 


زینب خواهر نعمت‌الله آرام در گوشم گفت: «نه هیشکی خان نمیشه، خان یه دونه بود».

 


کمی که گذشت به همه نگاه کردم و گفتم: «ناراحت نیستین کرمان زندگی می‌کنید؟ اگر اینجا نبودید شاید خان هنوز زنده بود».

 


همه با هیجان شروع کردند چیزی گفتن. نمی‌دانم کدام‌شان بود که گفت: «چرا ناراحت باشیم. خانِ ما رو دشمنای حاج قاسم کشتن».


 


📝محدثه اکبرپور


🥀شهید نعمت‌الله آچک‌زهی


شهدای افغانستان-اهل تسنن

انتهای خبر/س


https://armanekerman.ir/vdchx-nzi23nkkd.tft2.html


source

توسط mohtavaclick.ir