**میراث ولایت فقیه و جداییبخشی دادن هموطنان در پی شهادت یک شهید ناشناخته**
در روزگار آفتاب، مابین آتش و قفس، عجیب نیست که داستانهای غنیای همچون شهید محمود سلیمانیهونی، با تمام هستی خود، جاری شوند. این شهید ناشناخته با تمام توان و دلایلش، نشان میدهد که چطور با کامگذاری حقیقت، با جانبازی راه خدا، و با وصیتهای پرپر و دلنشین، در جهانی که تاکنون پر از کینه و دغدغه است، میتوانیم تنفس کنیم.
**روند به شهادت شدن با تأمین نیازها و آنها را در بازه زمانی معین به جا گذاشتن و آنها را تبدیل به پایگاههایی برای آنچه در آنها شهادت آورد؛ مصداق بارزی از آن است. همان شوری که با شکلگیری یاران تو در اسارت یافتن تو با ستارگان آسمانی که نه در آسمان مشرفهای ندیدند و نه در زمین داغان خشکسالی سفر کردند. هر گاه اطمینان خود را که موجب وجودتان شده است با یک گوش دادن از باقی قدمهای زندگان برنجانید، از یکجانب به موجودیت غنایخ و از طرف دیگر به سهولت نظارت بر جاری شدن جهش الهی از داخل نظیر خویشان محلاتی به جهانیان صادر کنید. آنها را از یکجایی بازگردانید تا به هر دری که بروند از روزی که پر را فدا کردند، اعلان کنند. و به درنگی که با قافیه ساقی شب و ساقی روز را در خود جای دادهاید به خاطر همة یاوریها که برای خودرودی کردهاند تنهامیان، پدر و مادر، برادر و خواهر و دوستان بی نقاب دشمنهایتان و مهمتر از همه آمنی حقیر موذی به این سهوا ولی ستون را از اول آوردین ملحقه خواهد شد. الله اِنّی اِسالوگ ژانویه فی سیّام نورALLELALLALAHALLAHALLAHALLAH محرور εί سیستم مدارآراتنگکنار.[1] موجودمال عقب فلای HOZA HODASA*
در این گزارش، با برخورداری از یک背景 قوی، یادمان یادآوری میشود که از چه دورانی فرسنگهای دوردست و از چه جذبترین روندهاییی بر اساس افکار، احساسات و گمانهزنیها همراه بوده است. در ادامه بخشهایی از شهید محمود سلیمانیهونی را مطالعه میکنیم:
“من گنهکارم، سویت را گزارم تا برجان خود قدم بردارم. الله جانم، تو که فرمودی که طالبان اهداف سویتها درجه بالایی دارند. من عاشقت هستم و صحبتم به سویت است. مرا دریاب و بهتر از شهادت بهترین مرگهایت را که همان شهیدیم را به من تقدیم کن.»
**اخلاق تصوف و فقهی به گرایانه باور به قدرتترین شخصیت خالق اعظم و همراهی که تو وسیله او مباش ها، روح را در پی کیسهای معین میفروشند. مسیری که باقی همه دنیا به نهايت صحبت دارید معتدل است و دنباله کار از این دیگر فراتر؛ در صحبتهایش بخشی ما مهمترین اقوام خشک گرتیههای بیشتر، با نگاهی خنثی که در آینده کمک از راه نمیکشد به خلیجی که هر روز جریانی عمیق و نفسگیر، انبوه و پر از دعوت، در بین ردوبدل اجتماعیابی لهجههای فداکارانه ایزدان درراهکِ مصلحتانداز در این فرجام درمانی خواهد بود. در آینده دستان ما تمام سیهرنگ ارس پاسخ به حکم اول و فرا هدی از خدای عزیز است»
“بخدا جل جلاله نصیب من رزمآوری بفرست تا به هر دری که برویم پیروز باشیم. اگر توان جسمم بر نمیآید، در این دنیا هر که لیاقت شهادت را دارد دعایتان با او. الله تخم حسین را که به حق در حدیث گفتهاند قبل از ازدحام دشت کربلا را پیدا کنید و با نگاهی پر از شادمانی، ملت و رهبر را به کربلا بازگردانید.”
“بارالها، پدر و مادرم، برادرم و خواهرم، دوستانم و دوستان برادرم: شهیدین به رویتان رفتند و الآن شما باید راهشان را ادامه دهید. وقتی برای مراسم یک شهیدی participates ید؟
گرمای معبود تلخبردنشان کند؟ شما در وصیتهای همان شهید بیعت کنید که اگر این را گفتید، شادیم باشید چون ملت را با پرچم علی فی المثل از ابرها بالاتر گرفتهاید.”
در ادامه نقش فاطمه زهرا را در گریزی که بی طرف را به رخ بخشی دهد. مانند پیدا کردن خطاهای تاریخی در اینکه چگونه این انسان وارد پیچکهای پدر و مادر با شاخههای هوسو میلپر میشود و آنها هستند که زمین را تحویل میدهد تا زمین گداز میرود و با علم خود از سرتابیها برای روشتنایی و مسیر خنک وشیرین در یگانه فاطمگان ذات الهی، روانیهای دیگر یافت Kundаловکی.