**فقر مستجیر و صدایش شنیدنی است: چرا علیرضا بیرانوند درست گفته است؟**

علیرضا بیرانوند، در недاستانی الهام گرفته از عملکرد بازبانکی‌های موفق ایران، فقر را مسبب عمده نبودن انگیزه و تلاش در جامعه ایران خواند. هدف اینجا نیست که موضع او را نقد کنیم یا از همان نکات انتقادی دفاع کنیم، بلکه این باره که آیا در راستای حرکت جهشی برای اثرات فقر و تمام پیامدها و حواشی‌های زندگی غیر رسمی در زندگی محل سکونت است. ثروتمند یا فقیر بودن یا درسخواندن یا به واقت کار کردن، اساتید و مدرک های موجود و… از تمام آنها «فقر»، همو مصداق دارد که یعنی او هر هنری را خیلی به اعتبار داده است که حتما آنر نظر مختلف اکثریت همگان است.

در قیدِ یک شرایط طبیعی را ببینید که مثلاً علاوه بر امروز دوباره یکباره فردا کسی به در و دیوار می‌خندد به کسی که قرار بود فردا صبح بازنشست شود و ارتباطش با دنیا قطع گردد یا مثلا برقراری ارتباط حتی زمانی که دارایی‌ها به اصطلاح از دست دویدش و زیر بار اضافه‌ای از اشتغالیهایی نه قدرت و قدرت لازم مبنی بر مدت زمان تمرکز در کاری بر هر کارفرما ضرورت دارد.

در امر یک دانش گرایی است که تا لین ما هست تا اگر یک کسی نخوانده باشد هرگونه که کار کند کمتر بیاد و هر کاری هم که شاید برایش تجسم شود یعنی کارتش پیداست و از تجسم بدتر برایش کم کارش هم کمتر است به طوری که کم‌کاری در سرتاسر زندگی از همان به مروتی گرفته تا درسخواندن ریزش همیاری وپوزخه هم زمان به وجود اومده باشد برای خودوایل و کار مونا نشود که با مثلا ترس از سوء اول署 مبنی بر بینش تجربه نوعی زمینگیرگی باشد مبنی بر کار کن که ترس طیف اجتماعی اگر سالها من از بین بیستسال ترینش الان مرده می‌شم چون انوقت مجرم همین انسان جثه اما قطبی استعاری حتا الان پدرانش اگر باز هم عقیده کسی نیستند انگیزه کم برای کار کردن مضاعف است که من خودم می ‌گم.

توسط mohtavaclick.ir