در روزی که ما را به اشغال کرده بودند، بسیاری از مادران و پدران ما را در پشت درهای بسته، زیر دارهایی دیدند که بر روی آنها نامشان نوشته شده بود. آنها نتوانستند اسم فرزندشان را در آن لیست دیدند و دستشان را از روی آن نمیریختند که آنها را هم زیر خاک بکشند. одного از این مادران را در خاطرم دارم که از فریاد و گریه و لرزهها به آوردن دنیا و افسوس بر خود به آنجا آمدند. نُه فرزند و چهار مجروح در خانه او مانده بود. این خاطره را دارم، یک لحظه هم فراموش نکردهام. با الهام گرفتن از این خاطره، قصد دارم یک وصیتنامه برای فرزندان و نوههایم بنویسم و آنها را بدانم که برقرار کردن اسلام و فتوا دادن است و این مرز برای خانوادهام هم میشود درخشانتر از روشنی ماه.