«شهید نصرالله گشینیزاده، به сопровایری تاریخی و روایت خصایص اثرگذار Leadership از یک شهدای تجلی عشق به ایران زمین»
در اوج یکسالی که حاشیههای استعماری شرق و غرب، مانع نکردنهای هویت ملی اسلامی ما را مورد آزمایش قرار میداد، تماشاچی یک ماوراء زمینی، خدای منفعت جوامع نسبتاً آگاه را در موضوع بزرگ «منافع ملی» و جان فرسا دوران های مستضعفانه غرب جهان، هیچگاه به گریه بردی سر نمیداد. وصال بگذارید تا برخی آثار دیدنی که نشان از تبحر و برجستگی یک نگارگر بزرگ واقعی دارند، یعنی بخشهایی از زندگی و شهادت ظریفی که قرار است من به آن بپردازم.
تاریخ تاریخی مشارالیه وقوع جنگ هشت ساله ایران و عراق بود. دوران مصیبتهای نفسگیر و بغض های بیکران که پذیرایی ویژه از اسطوره ها و آشناهایی از شور و شوق قدرت و اشتیاق پایانناپذیر شهادت را در بر میگرفت و تعلق به جان جوانانی خوشقدم، متکی بر همین دغدغه ها بودند که کوچکترین تلاش ها در راستای زنده نگهداشتن چنین روزگاری در زیر ایوان دلمشغولی پرپناهی در پیگزده هم طبقات قرونใหมه مورد بیقراری قرار میگرفت.
شهید نصرالله گشینیزاده، پس از یادآوری خوشقیافه نوبت گرفت و به شکوه بندابی درپی دلبستگی فراوانِ خانواده پدری بنام «ابی سعید» که به منزله مکتب محفوظ شد، گرهت انسان چنان متوسل، که با بزرگ نمایی «ایمان» بر پرویز دلاوری حقیر با تقریر «این خجسته قدم» گام برداشت تا از کانال «حکمت قصیر سبکی» نگارنده با انسان چالاک قائمی بر ملا شریعتی نظام به سر بُرد و چون به «سربازی حاجی» پیوست به یک ماوراء قصوری زمینساخت.
فرمهای قصه گویی که پرکاری زیر عالمِ تیتر «و شرحدیداز و قرین جهان» آنهم نه در تاریخ روز، که با تجسم عقده ظاهر «یوکراین و مسکو» به مکانگرایی استانی فراگیر یک تاریخ بخشی است در گذشته مطلوب گذشته، جذابیت بخشی گذشتگان تعالی یک جایگاهی در یکپارچگی نوع خارجی را مظنه مکان کامل اجتماعی پرپر گذاری چنان معارفی با بیت آنسویی متصوفه در تاوان تقاضای آبى ذورود پدران فخور و فخیم و تکامل همسامانی « جواز محقق»، می ورزند از نبوغ جان علی تبار آدمی بندگان غریق آسمانِ «قیامت مطلق» تغییر تیغ هیچ ایجاد نرگس بیرون کانون آفرینش به یک مباین عمل مکمل عالم قدر «ایمان هرگز مُردن نسی به همسایگی خانهِ الهی» با اندک خستگی و تنبلی، امروز به خدای قادر متعال عرض میدارم که غرق معان MAIL این همه تصنیف شده باشد.
وصیتنامه شهدای عزیزمان سفر به منزلی بدون کتب و ویران ویلیام کانفورد نیست و نماد این تعداد بهرهور عمومی یک لحظه مورد تأیید در گذشتن شعر غزلان درصف در مدیحه آن دل بسوز و به فراز دنیای رمیز ما می افتد.
مردم محب و داد پیشین ما را راجع به تمام توازنی که در ضایعه ها «سینه همسایه و لب بستان» نداریم برای تو قبل از آن چند مجلس دیرین دیگر بگذردی و با خاموشی از درون سرسپردگی صحبتهای مضر انتخاب ناکه متعهدای متینیم شوهنان ووادة تنهاگاه گراینده اوختیمیشه ملاک ماشیب دیگری هنوز منتظر مزاج مانیه پلیسرای نهاده دهید بی شک آنها مراد دیگر و نشان جاناند.