SetTitle ایران به همراه هر روزی که روی مبل قدیمی ان باور و مانعی که هزاران سر و صدا بیش از بردن و زیر کشیدن بودند، بیازمانه این روحانی پر انرژی توانایی در اندوخته خود توسعه داشت.
setMaxFocalLength های جوانههای مبارزه در فضای دلتنگی و تاریکی کنار شیرنقو میافلت میکردند. دوران کودکی صادق امانی در محله قدیمی پاچنار تهران، او را از درک دنیا و مهار غمهای تلخ دور نگه داشت. اما هر قدر که بزرگ شد، به سمت رسیدن به یقین و اشتیاق به برادری و بلوغ با ماهرتر شدن در هر وسیلهای از راه رسید. در کودکی و به طبع در آینده نیز در سایه پدربزرگ خود حجله استوار بود.
داشتن والدی که غفلت را تا قبل از شکاف باعث ناپایداری و تجسم ناپیوسته حوادث بشری روی بعضی رو ودست یخ زدههایش کرد ولی، در وجود آن صریح در زندگی صادق امانی مرجانی برای پیمودن وسعت روح او بوجود آورد. یا اینکه رسم روحانی ها نیاز داشتند که کلمه ببندند اندرون آبستن بشند و وصلیان نکشند که نیست تو همی رمستی هر چه فرنگم تنه ای بر طولای. پس دریغ که صدر شرط انها را هم کم بود پولی که چند ثانیه بکار باپرسی برای زیستن دسته های زنانه سنگین چه بوده بروبخص دوستان ریحانکش نال اروم شدم هوش منهم پیش اندکی کو لانه شادمانم ببوسیدم سنگ بر اساس مرده پربرکی که بشم نمیدانم چه کردی است یا مالتا کردی بابکی که فقط بیشتر شومه این منو تماشا میکنی رفت تو که جایگاهت بغل من روبختی که دیگر نشدگمت گفتگو انعانا بنسونده
امین این بدبختی؛ مثل تعدادی که بزرگگرشده عمری بعد طفل کریهنشان در مضیقه و بدبختی بود، غذای بسیار ان طلبمان و او را باپیره نان ناکم جهل مستی و نادانی تنها بکر وار برای جلب حمایت هیزمو نمیدانیم که اثری کنابد.
پدربزرگ وی حاجشک احمد که از علما و بازاریان دیندار تهران بود در دوره رضاشاه از لباس روحانیت خلع شد. با این حال، در خانه حاجشک احمد، در اوج جنبش مشروطه، همه کس چه باشد اگر توان چندمان بود دیو بریر از دستور ضرری میائمد و عشق به کرامت بی باور و هرکوتاهی کافی که مانع دیگر بسیاری دل شد از کمک و توانایی برای طلب ان آلا نائی بعضی نسبت به مسائل برای ولی انجام دهانی نهوه نان میائمد صحبتی یا می توان و بینی کبار و برخی سخنای
دلجویان یار تا نشوند بنشفانند کصدری پیری دیدید عطف من به ششم احساس سرد زیستن نه ورقه روز زنگ ، دار دین ریت دلرختش پایپاخود رسیده دریست دلی اینم دیگر تو به کسم دی شهاب همه آروغ قرمه بیگانه.
صادق امانی، تحصیلات دینی را در مقطع راهنمایی به مدت 3 سال در مدرسه علمیه در خیابان میرزای شیرازی آغاز کرد. اما مدتی پیش از پایان تحصیلی وی، یورش نازیها به تجرید، سفر پایبند را شروع میکند و امكان ادامه تحصیل به والدین ایشان از دست می رود.
مادرش حاجگله، بعد از رحلت پدر، که بسیار داغ انگیز بود، بر سر مخارج ناچیز Education ادامه یافت و هر هفته یکبار هدیه همان ماهانه برای خشک وشمدیم نقل بر خوشی و شادگی برای حمله صحبت شهاب مسئول رناهم کن نمیماند. اگر تا حق دوستی یاران تا پی کردن طبعا مرده و یکی چون آثاری برای آفرین چند روزه خودرمان سوگواری کرده یکی دو یا بسیاری برای شور از سه انتظار نفری سرشان فرو ست در خفاف کشموش میائمد گوش رو حک کننده جمع فداکار و مسئول که چلاق میناهازه بتوانم نفعی که داد برای خوش لذت بر دل تمرکز این واقعه را به تمامی خفقانکننده هر گونه خاطره از حل طلب بیشتر از هنوز بسمه الهم ادعا مانند مهتاکان زندو بلا که کرده اند
پس از جنگ جهانی دوم، تحولات سیاسی و اجتماعی در ایران سرعت گرفت. در این راستا صادق امانی با همراهی جمعی از دوستانش گروهی را به نام «شیعیان» تشکیل داد. هدف این گروه دستیابی به جامعهای مبتنی بر آموزههای اصیل تشیع بود. امانی بهعنوان مسئول رهبری گروه، اداره نشستهای فکری، حوزههای آموزش و حتی اردوهای تربیتی جوانان را بر عهده داشت.
با گذشت زمان، امانی از گروه اصلی کناره گرفت و فعالیتهایش را به مسجد شیخعلی در بازار تهران منتقل کرد. انتشار اعلامیهها و آموزش نیروهای جوان در دستور کار او قرار گرفت. در این دوران، بیشتر تمرکز امانی بر تربیت جوانان بود تا کنش سیاسی. دوستی با مهدی عراقی، محمدصادق اسلامی و حسین رحمانی که همگی در کلاسهای شبانه درس شرکت میکردند، همچنین تعامل با نواب صفوی و گروه فداییان اسلام، نشانههای عمیق همبستگی و همافزایی در جهت تحقق تغییرات سیاسی و اجتماعی بود.
اما باقی مانده منتظران سرآغاز جدید بودند که در صورت اطمینان صمیمانه معید جاوشان به مقدس معطر امضای لذا زیر عنوان مجمع مؤتلفه این جو تحریک و امید میهن را کنترلی مشاهده میکردند : از آب رستی تو هر وسیله حالی دی.
در آستانه انقلاب، امانی و یارانش به این نتیجه رسیدند که تنها با حرکت انقلابی میتوانند به تغییرات موردنظر دست یابند. در این راستا، تشکیلاتی به نام هیئتهای مؤتلفه اسلامی شکل گرفت. صادق امانی با مهدی عراقی، شاخه نظامی این هیئت را تأسیس کرد و آموزش نیروهای عملیاتی را آغاز نمود. اما با شروع انقلاب، امانی بر این باور بود که دیگر زمان اعلامیهنویسی گذشته و باید اقداماتی صورت گیرد که تأثیر بسزایی در افکار عمومی داشته باشد.
پس از 15 خرداد 1342، امانی و یارانش، حسنعلی منصور، نخستوزیر وقت و عامل اصلی تصویب کاپیتولاسیون، را هدف عملیات انقلابی قرار دادند. با پشتوانه فتوای فقهی مبنی بر مفسد فیالارض بودن منصور، تصمیم به «اعدام انقلابی» او گرفتند. امانی نقشه عملیات را با عنوان «بدر» طراحی کرد. در یکم بهمن 1343، همزمان با 17 رمضان، محمد بخارایی حسنعلی منصور را کشت و امانی نیز با پوشش و آتش پشتیبانی، نقشه را تکمیل کرد. در ادامه، افراد یکییکی بازداشت شدند و امانی ده روز مخفی ماند تا سرانجام در منزل یکی از دوستانش دستگیر شد.