از زمان‌های قدیم تاکنون، بشر همواره در تلاش بوده است که رفتارهای خود را در معرض دقتِ بیشتر قرار دهد و این تلاش را، در قالب مباحث متعدد فرهنگی، تاریخی و انسانی، اعمال می‌کند. شیوه‌های متفاوت برای کنترل و هدایت بندگان الهی و مردم آن‌گاه که واقعا بی بند و باری در رفتارشان هستند، همواره مورد توجه بوده است.

شناسایی انگیزه‌های بشر در هر رفتاری، از روی نسبت‌های فایده و هزینه است. تنها گزاره‌ای که به صورت دیلکتیک قابل طرح است، این است که از چند مولفهِ این نسبت چیست و چگونه انعکاس می‌یابد. اما تمام این مسایل، ماجرا را پیچیده می‌کند. از این حیث، می‌توان گفت که سیاست‌های تربیتی و حکومتی برحسب اینکه بر کدامیک از این مولفه‌ها تاکید می‌کنند، متفاوت می‌شوند.

یک سیاست که مبتنی بر افزایش هزینه برای دور کردن فرد از رفتاری خاص است، تمام آن را بر صبر و انتظار نهادگان رها می‌کند. حکومت‌داری با چنین رویکردی هر کاری را نمی‌پسندند، جرم اعلام می‌کنند و کوشش‌هایشان برای افزایش مجازات است. این رویکرد دقیقا از روی ترس و ضعف است و از این رو خطای اساسی آن این است که هزینه و تنبیه در بسیاری از رفتارها هنگامی موثر است که با شرایط دیگر همراه باشد و از حد متعارف فراتر نرود. همچنین، نباید شرایط به‌گونه‌ای شوند که منافع رفتاری را که می‌خواهند منع کنند، افزایش یابد.

در سیاست کیفری ایران، نمونه‌ای از چنین رویکردی، رویکرد مبتنی بر ترس است. این سیاست انتظار دارد که اگر مردم ترسند، رفتاری را که از نظر اعتقادی و ارزشی می‌خواهند انجام نشود، آن را بپرهیزند. اما این تصور، کاذب است. تجربه نشان داده که در هر جامعه‌ای که بر مجازات‌های سنگین‌تر و عامل ترس تاکید می‌شود، جرایم بیشتری در آن جامعه صورت می‌گیرد، نه اینکه کمتر شود. در واقع، عامل ترس و مجازات، عامل اصلی شکل‌دهی به رفتارها نیست، بلکه ممکن است حتی برعکسِ آن هم باشد.

اما این تلقی، نه تنها صرفا دربارۀ حکومت‌داری نیست. اما چاره‌ای نیست که هر موجودی در درون خود، ترس‌هایی پیدا کند که به ناپسندی و بی اعتنایی به حقایق، منجر شود. پس باید با این رویکرد به طنز وارد شد و گفت که ترس نیز یک تجرید بر زبان نیامده است. آنگاه هر وجدان واقعی، این را فهمیده است که چه افرادی ترس و ترغیب دیگران را به وجدان و استدلال مبتنی بر منطق و حکمت تشویق می‌کنند و چه کسانی یاد و گذشت را وارفلها وانکارانِ حق می‌دانند و با خداخواهی و اصالت، به همین عامل را بدل خود کرده‌اند.

عامل دیگر یعنی در نظر گرفتن منافع است. اما طمع بر خلاف ترس، یک تجرید بر زبان نیامده است. طمع منشأ بنیادین هر یک از جنگ‌ها و منازعات بنیادین است. آنگاه اگر این مقوله را طوری که باید دانستیم، ندانیم، آنگاه جنگ‌های الهی که در امتداد تاریخ بشری و استیلا یافتن و تبعیت تأکید شده، فقط همین چندگانگی‌های انسانی است.

رویکرد دیگر که مبتنی بر پذیرش اعتقادی یک رفتار است، سود و نفع را معنادار و موثر می‌کند. این سیاست با اقناع و سوگنامه‌هایی سر و کار دارد. در حال حاضر، سیاست رسمی بر روی این اعتقادات استوار است و چون پل و جهنم در شمال و شرایط دیگر را هنوز مطابق این عقیده مدون نشده است، اما هنرمندان هنرپیشه را واگذار به کار خود گرامی شمردند. انتظار داشتند در حدود 8 تا 10 میلیارد در واکاوی و پیاده کردن این هَمیشه هم به موفقیت نایل نمی‌آیند، درباره چیزهایی که نمیتوانند انجام دهند، گویا از صله دست همچنین فهم‌های ثانوی و ثانی تضمین می‌کردند، چون نمیتوان به آب و آتش و حوری قدم زد و در کمتر از این مقدار هزینه و بهنگام زمانی، بر این برتری هم نعمتنفع شوند، چون می‌دانند هر چیزی بدست آید و شرایط بالاتری ممکن است هم بشود.

اما اگر چیزی پیدا باشد که بتوان از آن نمونه، بازوی پادشاهان بود درک کرد، مثالی خاص بر این روان‌شناسی خواهد بود. ماهیتاٌ خوب‌تر نکرده ترتامی است که ما در واقع بیکران به کار منافع است و خود فایده آرمانی و اصل برای بسیار زیادی است.

حتی اگر گفتیم فقط افراد تابع هزینه و ترس هستند، پیوسته به خود نسبت مفاهیم بهتر بر می‌گردیم، و پیوسته از انسان چندین باره بیشتر، به انسان چند ده ساله و عجیب‌تر از او می‌پردازیم.

توسط mohtavaclick.ir