تبریز، شهر تاریخی با بناهایjedn reused KH درهمان خشتها بهایی نشان می‌دهد که هر کوچه‌شدا روایتی از دیروز را دارد و هر بناشبرگ ورق‌خورده‌ای از کتاب قبری تواند وجداست. این شهر از دل زلزله‌ها برخاسته است، اما استوار، خسته اما ایستاده.

در پیچ‌وخم‌هایش هنوز نشانه‌هایی از گذشته به خود نگه داشته‌است. این گذشته کم‌کم در سایه فراموشی فرو می‌رود و می‌ریزد، مانند سقف یخچال میرزا مهدی که فرو ریخته است. در میان بناهای تاریخی این دیار، یخچال‌های خشتی و گلی تبریز بودند که نه فقط با آجر و ملتیس ساخته شده بودند، بلکه با دست‌های خشن و پینه‌هزار مردمان دیروز.

بناهایی که روزگاری زندگی را آسان‌تر می‌کردند، یخ را از زمستان نگه می‌داشتند تا در تابستان نسیمی خنک بر جان تشنه مردم بیندازند. اما در دل این دیوارهای سرد، چیزی فراتر از یخ پنهان بود؛ چیزی گرم‌تر، عمیق‌تر، انسانی‌تر: هویت، فرهنگ، خاطره.

یخچال میرزا مهدی یکی از این بناها بود. نه فقط یک یخچال، بلکه بخشی از تاریخ زنده تبریز. این بنای ۲۵۰ساله در دل خیابان فلسطین، حالا فقط تکه سنگ‌هایی به جا مانده از آن دیده می‌شود. این یخچال نه فقط یک مکان برای نگهداری یخ بود، بلکه یک سنگر، مخفیگاه، و مأمن برای بزرگ مردانی بود که خواب آزادی و عدالت داشتند.

روایت است که ستارخان، سالار ملی، روزگاری در دل این یخچال پنهان شده بود. روایت است که همرزمانش در تاریکی آن نقشه‌های آزادی را زمزمه می‌کردند. اما حالا؟ حالا سقف فرو ریخته، دیوارها ترک خورده‌اند و میراثی از جنس مشروطه در غبار بی‌توجهی دفن شده است.

چند روز پیش، در سکوت خبری و هیاهوی فضای مجازی، چند عکس منتشر شد؛ تصاویری دردناک از تخریب یکی از معدود یخچال‌های تاریخی شهر. سقف گنبدی شکل یخچال فرو ریخته، بخشی از دیوار فروپاشیده و اطراف آن پر از زباله و سنگ شده بود. و از آن شکوه دیروز، تنها قاب‌هایی تلخ مانده بود که کاربران با حسرت به اشتراک می‌گذاشتند. نه خبری از مرمت بود، نه تابلویی هشداردهنده، نه حصاری محافظ. هیچ. فقط ریزش، فقط نابودی، فقط فراموشی.

گفته‌اند این یخچال در تملک میرزا مهدی از اجداد آیت الله قاضی طباطبایی بود. گفته‌اند که تنها یخچال شهر بود که دفتر کار داشت، یخ را قالب می‌زد و می‌فروخت. گفته‌اند که مردمان محل صبح‌ها با کوزه‌های سفالی و مشک‌های کوچک جلوی آن صف می‌کشیدند تا تکه‌ای خنکی برای خانه‌شان ببرند. و حالا همه این گفته‌ها، فقط نقل‌قول است، فقط خاطره، فقط حسرت.

بناهایی از این دست، حافظان خاموش تاریخ ما هستند. نه داد می‌زنند، نه خواهش می‌کنند، فقط می‌مانند تا روزی که دیگر نتوانند. و آن روز، ناگهان فرو می‌ریزند، درست مثل غرور زخمی یک نسل. یخچال میرزا مهدی، شاید دیگر در خدمت مردم نبود، شاید دیگر یخی در آن نگهداری نمی‌شد، اما چیزی بسیار گران‌بها را در دل داشت: حافظه تاریخی تبریز.

یادگاری از روزهایی که مردم در گرمای تابستان با تکه‌ای یخ لبخند می‌زدند. نشانه‌ای از خرد مهندسی مردمان بی‌نام آن روزگار که با دست خالی، اما با هوش و تجربه چنین سازه‌هایی می‌ساختند. شاید تخریب این بنا برای بسیاری تنها یک حادثه ساده باشد، اما برای شهروندی که عاشق تاریخ شهر است، برای پژوهشگری که سال‌ها خاک این دیار را ورق زده، برای پیرمردی که زمانی بچه‌اش را روی دوش گرفته و از کنار این یخچال رد شده، این اتفاق مرثیه‌ای است برای تبریز.

برای شهری که روز به روز بخشی از حافظه‌اش را از دست می‌دهد.

توسط mohtavaclick.ir