تجدید نظر بر معماری جهانی، ضرورت کارآمدی و پاسخگویی محسوب میشود. نظام کنونی، پس از جنگ جهانی دوم، پاسخگوی نیازهای امروز جهان نیست. ساختارهای موجود، با چالشهای نوظهور مواجه شدهاند و در برخی موارد، بخشی از بحران را تشکیل دادهاند. بیتفاوتی ساختاری نسبت به خواست اکثریت ملتها، نمایندگی نامتوازن در نهادهای مانند شورای امنیت، تبعیض آشکار در بهرهبرداری از منابع جهانی و استفادۀ سیاسی از ابزارهای مانند تحریم و تسلط مالی، نشان دهنده این واقعیت تلخ است که نظام چندجانبۀ کنونی، دچار بحران عمیق کارآمدی و پاسخگویی شده است.
مثال برجسته این ناتوانی و ناکارآمدی در بحران فاجعهبار غزه نمایان است. مردم مظلوم غزه، ماههاست تحت شدیدترین بمباران، محاصره و گرسنگی قرار دارند. هزاران کودک، زن و غیرنظامی بیدفاع، قربانی جنایتهای سیستماتیک و نسلکشی آشکار رژیم صهیونیستی شدهاند. با وجود شواهد انکارناپذیر و هشدارهای گسترده بینالمللی و خواست جهانی مردم، واکنش نهادهای بینالمللی عمدتاً به سکوت، بیعملی و گاه حتی حمایت ضمنی محدود شده است.
سازمانهایی که مسئولیت صیانت از صلح، کرامت انسانی و عدالت جهانی را برعهده دارند، نتوانستهاند در برابر این جنایت آشکار واکنشهای بازدارنده را نشان دهند. این سکوت، صرفاً انفعال دیپلماتیک نیست؛ بلکه در نگاه ملتها، نوعی مشروعیتبخشی ضمنی به جنایت تلقی میشود.
امروز، سؤال بسیاری از مردم جهان این است: اگر این نهادها در برابر چنین فجایعی ناتواناند، چه جایگاه و چه کارکردی دارند؟ آمریکا در تلاش است حق طبیعی و بینالمللی ایران برای غنیسازی را، که صراحتاً در معاهده NPT به رسمیت شناخته شده، انکار کند. فراتر از آن، با فشار سیاسی بر نهادهای بینالمللی، بهویژه آژانس انرژی اتمی، میکوشد گزارشهایی گزینشی و غیرواقعی منتشر شود تا افکار عمومی و فرایند حقوقی را به سود خود مصادره کند.
این نقض آشکار حقوق بینالملل، سندی دیگر از ناکارآمدی ساختارهای جهانی در برابر یکجانبهگرایی آمریکاست. اما ملت ایران با قدرت ایستاده است؛ نه برای تقابل، بلکه برای صیانت از حق، عزت و استقلال خود.
عملیات محاصره غزه با پشتیبانی مستقیم آمریکا، غزه را در محاصرهای تمامعیار و انسانساخت گرفتار کرده است؛ محاصرهای که با گرسنگی، قحطیِ دارو، آب و غذا و مرگ خاموش، مردم بیپناه را هدف گرفته است. تاریخ، به ندرت چنین ابعاد دهشتباری از ظلم و قساوت را علیه مردم غیرنظامی به خود دیده است.
یک نمونه دیگر، مذاکرات هستهای بین ایران و آمریکاست. رفتار ایالات متحده در مذاکرات هستهای، نهتنها دوگانه و متناقض، بلکه فاقد صداقت و شفافیت است. با لبخندی دیپلماتیک از گفتوگو سخن میگوید، اما در عمل، با تکیه بر ابزار قدرت و نفوذ، مسیر مذاکرات را از پیش طراحی کرده تا تصمیم ناعادلانه خود را به ملت ایران تحمیل کند. این نه گفتوگو، بلکه سناریویی برای تسلیم است.
برکنار از این نمونهها، در دهه اخیر، راهحلهای کمکی به کشورهای تحت محاصره برخی از کشورهای فاقد عدالت بیشتر شایع شدهاند. راهحلهایی که هدفشان کمک به کشورهای فاقد عدالت، در تحمل شرایط سنگین دوام آوردن است. و درحالحاضر دیده میشود که این تلاشها نه صرفاً بهعنوان اقدامی Humanitarian انجام میشود، بلکه برای گسترش دلایل و زمینههای پایدار کردن جهانی منسوخ استفاده میشود.
پیشنهاد ما این است که برکِس کشورهایی را تشکیل دهد که برای برقراری عدالت و نظم، و محافظت از کشورهای فاقد عدالت را تلقی میکند. در ضمن تلاش در این زمینه باید خنثی و بیطرف باشد.