خبرگزاری مهر، گروه مجله – فاطمه برزویی: یکی صورت گرد و بامزهای دارد و دیگری اندامی تپلی یا ریزهمیزه. یکی خوش سر زبانی میکند و کلمات را با همان لحن کودکانه بیان میکند. دیگری با ناز و عشوه، دستها و کمرش را تکان میدهد و حرکات موزون انجام میدهد، اینها کودکانیاند که هنر خاصی ندارند؛ تنها هنرشان همان طبیعت معصوم و کودکانهشان است؛ معصومیتی که هر روز کدرتر میشود و بیشتر زیر غبار لایک و کامنت پنهان میماند.
به آنها «کودک بلاگر» میگویند، اما اگر بخواهیم تعارفات را کنار بگذاریم، آنها کودکان کار اینستاگرامیاند؛ فرقی با کودکی که در خیابان میایستد و کار میکنند ندارند، چون از هر دو آنها بهصورت ابزاری استفاده میشود. با این تفاوت که کودکی که در خیابان کار میکند، مجبور است برای کمی پول بیشتر کار کند، اما کودک بلاگرها علاوه بر کسب درآمد، به دلیل عطش دیده شدن والدینشان قربانی میشوند و احتمالاً هنوز تصویری از زندگی در ذهنشان شکل نگرفته و به معنای واقعی درک درستی از خوب، بد، زشت و زیبا ندارند.
۲۲ خرداد (۱۲ ژوئن) روز جهانی کودک کار است و کودک کار اینستاگرامی نیز از این قاعده مستثنی نیست. در این گرداب بیپایان فضای مجازی، هر روز صفحاتی را میبینیم که صاحبانشان هنوز به دنیا نیامدهاند و تنها هویتشان یک برگه سونوگرافی است و این تازه آغاز ماجراست؛ کمی بعد که نوزاد به دنیا میآید و مواد اولیه لازم برای جذب فالوئر، لایک و بازدید فراهم میشود. این مواد شامل شیرینزبانیهای کودکانه در حالات مختلف مانند خوابآلودگی، خستگی و خوشحالی است. اگرچه بیشتر این رفتارها عمدی است، اما گاهی نیز بهصورت سهوی کودک حرفهای بزرگترها را به زبان میآورد که همین موضوع برای مخاطب جذابتر میشود.
بلوغ زودرس با طعم فالوئر
هر کاری تبعاتی دارد؛ مثلاً من که پشت میز نشستهام و این گزارش را مینویسم، گردن و کمرم از درد شکایت میکنند و کودک بلاگری نیز همینطور است برخی از این کودکان دچار بلوغ زودرس میشوند. بلوغ زودرس فقط به معنای بلوغ جنسی نیست، بلکه بلوغ رفتاری هم شامل آن میشود؛ یعنی این بچهها خیلی زود یاد میگیرند چطور ادا در بیاورند و تلاش میکنند مطابق ذائقه و سلیقه مخاطبان باشند.
با وجود برچسبهایی که به آنها میزنند و میگویند درک درستی از موقعیت ندارند و نمیفهمند چه میکنند، این کودکان بهتر از هر کسی میدانند وقتی ویدیوهایشان بازدید بالا میگیرد و مردم دربارهشان نظر میدهند، چه اتفاقی افتاده است؛ مخصوصاً اگر کمی سواد خواندن و نوشتن داشته باشند و پا به مدرسه گذاشته باشند. بلوغ زودرس برای این بچهها یعنی کمکم میفهمند چه لباسی بپوشند و چطور ناز و ادا در بیاورند تا مثلاً بهعنوان مدل مورد استفاده قرار گیرند. دختر بچهها بیشتر از بقیه این فشار را حس میکنند، راحتتر خودشان را با بزرگترها مقایسه میکنند و حتی اگر مستقیماً به عنوان مدل استفاده نشوند، ناخودآگاه زودتر از موعد وارد دنیای بزرگسالی میشوند.
این کودکان و کودکان کار در خیابان، هر دو در محیطهایی حضور دارند که مناسب سنشان نیست؛ محیطهایی که افراد بالغ و برخی با بیماریهایی مانند پدوفیلی در آن فعالیت میکنند و از کودکان چه در دنیای واقعی و چه در فضای مجازی به شکل ابزاری سوءاستفاده میکنند. نکته تاسفآور این است که ولع شهرت، چشم والدین کودکان کار اینستاگرامی را چنان کور کرده که به این خطرات توجه نمیکنند و بارها دیده شده است که عکسهای نیمهبرهنه فرزندان خود را منتشر میکنند، بدون اینکه کوچکترین تأمل و نگرانی درباره عواقب و تبعات این کار داشته باشند.
فضای جامعه هم مزید بر علت میشود و این بلوغ زودرس را تشدید میکند؛ طوری که کودکان عملاً از بچگی کردن محروم میشوند و کمکم فاصلهشان را با دنیای کودکی از دست میدهند. دیگر مزه بیدغدغه پول زیر زبانشان میرود و ناگهان به جای بازی و شادی، به فکر درآمد، محبوبیت و مشهور شدن بیشتر میافتند. مسائلی که شاید حتی برای بزرگترها هم نباید بهعنوان یک امر طبیعی پذیرفته شود اما برای کودکان به امری عادی تبدیل میشود. این تجربههای عجیب و زودرس، جهان فکری کودک را به شکل عمیقی تغییر میدهد و اجازه نمیدهد آنها سادهترین لذتهای دوران کودکی را تجربه کنند؛ لذتی مثل کشف استعدادهای خود، بازی کردن، بیخیالی و شیطنت.
نسلی با آرزوهای پوچ!
بسیاری از ما در دوران کودکی، بارها همراه والدینمان به محل کارشان رفتهایم. مادری که معلم بوده، فرزندش را به کلاس درس برده؛ پدری که مکانیک بوده، فرزندش را به تعمیرگاه برده؛ آن یکی آرایشگر بوده و کودک خود را میان آینهها و قیچیها و اسپریها با دنیای زیبایی آشنا کرده است. اگر کمی با دقت ببینیم، متوجه میشویم که فرزندان همان معلمان، بعدها خود در مسیری مشابه گام برداشتهاند، و فرزندان همان آرایشگران، شانه و قیچی را از والدینشان به ارث بردهاند. این تکرار نه از سر تصادف، که نتیجهی طبیعی رشد یافتن در محیطیست که معیارهای آن فضا، بهتدریج تبدیل به ارزشهای شخصی کودک میشود.
در حال حاضر اما در جامعهای زندگی میکنیم که میل به دیده شدن، جایگزین بسیاری از ارزشهای سابق شده است. جامعهای که در آن، بلاگر شدن، تولید محتوا برای پلتفرمها و جمعآوری ویو و فالوئر، نه تنها به رؤیای نوجوانان و کودکان، بلکه به هدف بسیاری از بزرگترها تبدیل شده است. با این حال، ما نمیتوانیم همچنان از فرزندانمان انتظار داشته باشیم که درس بخوانند، موفق شوند، به مدارج علمی برسند؛ درحالیکه نظام آموزشی با هزار و یک مشکل دستوپنجه نرم میکند و دیگر برای هیچکس جذابیتی ندارد.
نتیجه این میشود که کودک از همان ابتدا با شبکههای اجتماعی بهتر خو گرفته و دستورالعمل محبوب شدن، لایک گرفتن یا به نوعی سلبریتی شدن را بهتر از جدول ضرب یاد میگیرد و کمکم بهجای آرزوی پزشک یا مهندس شدن، رؤیای گرفتن «ویو میلیونی» و «کامنت باران» را در سر میپروراند. نتیجه چه خواهد بود؟ نسلی که ارزشهایش دیگر نه از دانش و تلاش، بلکه از میزان دیده شدن و لایک شدن تغذیه میشود و این همان نسلیست که قرار است چهل سال بعد، نیروی کار، تصمیمگیر و ستون فقرات این کشور باشد. کشوری که امروز با زنگ خطر پیری جمعیت مواجه است و نرخ رشد جمعیتش به عددی نگرانکننده یعنی ۰.۷۲ درصد رسیده. سوال اینجاست که چهل سال بعد، آیا این نسل قرار است همچنان بلاگر باشد؟ آیا پسران، در آستانه چهلسالگی، روسری بر سر خواهند کرد و در قالب کلیپهای سرگرمکننده ایفای نقش میکنند؟ آیا دختران، همچنان در مقابل دوربین، همزمان با آرایش، به مخاطبان توصیههای انگیزشی خواهند داد؟
پدیدهی کودکبلاگری تنها یک سرگرمی ساده یا انتخاب سلیقهای نیست؛ مسئلهایست با تبعات عمیق فرهنگی، آموزشی و حتی جمعیتی. نادیده گرفتن آن، سادهانگارانه است؛ و نپرداختن به آن، غفلتیست که بهایش را نسلهای آینده خواهند پرداخت.
کودکیهای فروختهشده در قابهای مجازی
روانشناس کودک، سارا خزایی، با اشاره به رشد نگرانکننده بلاگری کودکان در سالهای اخیر میگوید: «متأسفانه در جامعه امروز، کودکان به ابزاری برای دیدهشدن و کسب درآمد تبدیل شدهاند. این روند آسیبهای جدی و بلندمدتی برای سلامت روان و حتی جسم آنها به همراه دارد. تقویت عزتنفس در دوران کودکی یکی از اصلیترین راههای پیشگیری بحران هویت است مثلاً فراهمکردن فضای مناسب برای ارتباطات سالم، حضور در گروههای اجتماعی مؤثر و استفاده از حمایتهای تخصصی روانشناسی میتواند در شکلگیری هویت سالم نقش مؤثری داشته باشد.»
خزایی با انتقاد از فضای مجازی و نقش آن در فشارهای روانی بر کودکان ادامه میدهد: «کودکانی که وارد فضای بلاگری میشوند، غالباً دچار اضطراب، افسردگی و احساس نداشتن حریم خصوصی هستند. این کودکان بیشتر وقت خود را بهجای تعامل با همسالان، در جمع بزرگسالان میگذرانند و در معرض محتوایی فراتر از سن خود قرار میگیرند قرار گرفتن مداوم در معرض توجه و دیدهشدن، موجب وابستگی کودک به تأیید مخاطبانش میشود و نتیجه آن چیزی جز شکلگیری کمالگرایی افراطی نیست؛ کودک مدام تلاش میکند بینقص و قابلقبول بهنظر برسد، چون آموخته که ارزشمندیاش به بازخورد دیگران وابسته است و همین موضوع باعث بلوغ زود رس آنها میشود»
این روانشناس معتقد است شکل جدیدی از کودکان کار در حال ظهور است که برخلاف گذشته، با ویترینی زیبا اما فشاری پنهان همراه است: «در گذشته، کودکان کار را در خیابانها میدیدیم؛ اما امروز، کودکان در قابهای شبکههای اجتماعی به نمایش گذاشته میشوند و بدون اختیار، به مدل و ابزار تبلیغاتی تبدیل شدهاند. بلاگری، اگرچه ممکن است برای والدین منبع درآمد باشد، اما برای خود کودک سودی ندارد. آنها فرصت تجربهی طبیعی دوران کودکی را از دست میدهند، روابط سالم واقعی را نمیشناسند و درگیر ارتباطات سطحی و ناپایدار در فضای مجازی میشوند.»
او نبود قانون و نظارت را یکی از دلایل گسترش این پدیده میداند: «والدینی که آگاهانه یا ناآگاهانه، فرزندشان را وارد این فضا میکنند، اغلب در تلاشاند تا با ساختن تصویری جذاب، دنبالکننده جذب کنند. اما در این مسیر، رشد روانی و شخصیتی کودک را نادیده میگیرند. هیچ نهاد مشخصی تاکنون وارد این حوزه نشده است. لازم است نهادهایی مانند آموزش و پرورش، یا سازمانهای حمایت از کودکان با تدوین مقررات بازدارنده و آموزش خانوادهها، از گسترش این آسیب جلوگیری کنند. متأسفانه این مشکل در جامعه ما خیلی زیاد شده و هیچ نظارت یا قانونی برای کنترلش وجود ندارد. اگر قوانینی برای محدود کردن فعالیت کودکان در فضای مجازی وضع شود و آموزش و پرورش با تولید محتواهای آموزشی به خانوادهها درباره خطرات این موضوع اطلاع دهد، میتوانیم جلوی گسترش آن را تا حدی بگیریم چون این مسئله هر روز بیشتر میشود و باید به فکر راهحل باشیم.»
فروپاشی آرام سرمایه انسانی
این روانشناس کودک میگوید، رشد چشمگیر بلاگری در سالهای اخیر، جامعه را به سمتی سوق داده که در آن، معیارهایی همچون تحصیلات، شایستگی علمی و تجربه حرفهای، بهتدریج کمرنگ شدهاند و در مقابل، تصویرسازیهای جذاب و فریبنده در صدر توجه قرار گرفتهاند: «امروز بیش از آنکه تخصص و آموزش دیده شود، صحنهآرایی، روایتسازی و ظاهر اهمیت پیدا کرده است. افراد زیادی با تکیه بر قدرت بیان و نظام شبکههای اجتماعی، خود را به عنوان مرجع معرفی میکنند، بی آنکه پشتوانهای علمی یا تجربی داشته باشند.»
از نگاه او، این جریان در ایران شدت بیشتری یافته و بلاگرها بهتدریج جای چهرههای علمی، فرهنگی و حتی الگوهای تربیتی را گرفتهاند: «ما با نسلی از تأثیرگذاران روبهرو هستیم که معیارهای زیبایی، پوشش، مصرف و حتی ارزشهای خانوادگی را بازتعریف میکنند؛ آنهم در فضایی که بیشتر بر اساس سلیقه شخصی و نمایش اغراقآمیز زندگی بنا شده است، نه واقعیت.»
نمایش تجملگرایی، پوششهای خارج از عرف، و ترویج سبک زندگی مصرفزده از جمله مؤلفههایی هستند که بهزعم خزایی، به شکلی نگرانکننده از سوی این گروه در حال گسترش است. او معتقد است این مسئله محدود به قشر کودک و جوان نیست و اثرات آن اکنون به بزرگسالان و حتی سالمندان نیز سرایت کرده است: «الگوبرداری دیگر فقط دغدغه نوجوانان نیست؛ افراد در تمام سنین خود را با تصاویر و روایتهای ساختهشده مقایسه میکنند. این مقایسههای مداوم، منجر به نارضایتی از ظاهر، مسیر شغلی و سبک زندگیشان شده است.»
او به طور خاص نسبت به تأثیر این فضا بر کودکان هشدار میدهد: «کودکان در حال الگوبرداری از ظاهر، رفتار و گفتار بلاگرهایی هستند که خودشان نیز درگیر هویتی جعلیاند. این الگوبرداری زودهنگام از دنیایی اغراقشده، برای سلامت روان نسل آینده خطرناک است. وقتی دیدهشدن جایگزین توانمندی میشود، وقتی افراد متخصص صرفاً به خاطر نداشتن مخاطب حذف میشوند، یعنی ما با فروپاشی آرام سرمایه انسانی روبهرو هستیم.»
این روانشناس خواستار ورود نهادهای مسئول به این بحران اجتماعی است. او میگوید: «ما نیاز به تحلیل عمیق و مداخلات چندجانبه داریم؛ از روانشناسان و جامعهشناسان گرفته تا نظام آموزشی و رسانهها. باید به خانوادهها آموزش بدهیم، کودکان را توانمند کنیم و فضای آگاهیبخشی مؤثر ایجاد کنیم تا جامعه در برابر فشارهای رسانهای و فرهنگی، ایستادگی کند.»
source