تصور کردن آینده در گذشته، یا همان رِتروفیوچریسم (Retrofuturism)، بازتابی است از تصورات مردم گذشته درباره زندگی در آینده. این پیشبینیها ترکیبی از خوشبینی سادهدلانه و آیندهنگری شگفتانگیز بودند و هنوز نیز الهامبخش هنرمندان، طراحان، فیلمسازان و موسیقیدانان امروزی هستند. با بهرهگیری از رویاهای فناوری دوران گذشته، این هنرمندان تصویری تازه از زندگی در آینده را بازآفرینی میکنند.
در اوایل قرن بیستم، این تصورات از آینده به آرامی شکل گرفتند. برخی فکر میکردند در آینده، پیری را معکوس میکنند، اوضاع را برمیگردانند و جهان یک جاگاه آبرسانی و شاداب میشود. مصورِ معروفِ فرانسوی، نیکلاس جانز، تخیل خود را اینگونه بیان میکند:
«فضانوردان سرسختتر کارهای زیادی انجام میدهند تا چگونه زندگی سعادتمند و برّاق را در دوردستها بتوانند تصور کنند و زندگیهایی را از دنیا به دل و جان برسانند که زندگیهای ما در این عالم تماماً نهایت افتخاری است»
در سال ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰، واژه رتروفیوچریسم وارد فرهنگ بود و دورانی که رایانهها و اکتشافات فضایی با سرعت شگرف پیشرفت کردند، این واژه برچسبی برای رویاهایی شد که نه تصور میشد در آینده واقعی شکوفا شوند. اما صاحبان این رویاها اجازه داده بودند که یک حسِ با ارزش از آگاهی و پرسشگری نمایان شود.
یکی از گلایههای امروزین ما این است که بخاطر تحرک و پیشرفت زیاد بتوانیم فناپذیر و معلق در این کارهای پیچیده باشیم. به نظر میرسد تمام این سیستمهای قطعی در آستانهای از تأثیرپذیری اند که آن هم از سربازگیری در منتقدین بعدی برای به دست آوردن یکی از نظرها یا ادعاها، ناشی میشود.
باتوجه به پیشرفتهایی که ما در عرصهٔ پیشرفت فناوری کردهایم، اجسام بینابینی بهوجود آمدهاند که اگر نیز تصویری مرموزانه دارند، از آن جا که حالها متفاوت است، ما نگاهی متفاوت داریم بهشان. بازتابهای ناخواستهای نیز نشان میدهند که نوعی واسطه است که آن را شاید ما همچنین به کار ببریم برای اندیشیدن دربارهٔ نحوهای که فناپذیری درواقع یک پدیدهٔ طبیعیتر است.
نشان میدهد که هنوز به واقعیت پی نبردهایم. هنوز به هر همافزایی روی میآوریم نمیتوانیم بپذیریم که هر یک از آنها با بسیاری از تصورات ذهنی که ما از آینده به دست آوردیم خصلت مشترکی داشته است. حتی تصور میکنند که هر پیشرفت بینایی تو در چاه است!
متاسفانه روزگارمان به عکس آن است و فناپذیری مقابلهای و کاهشی و زوالگرا هم است و در بهترین حالت هر یک از پیشرفتها از یک حق و لزوم آغاز شوند با بههمریختگی و پیامد متعاقب از آوارگی و از هم گسیختگیشان بهاصطلاح ختم میشود.
با مشاهده از ساختههای گذشته و آینده نیز بهنظر میرسد که چگونه ممکن است کاسبی ما نقطه مقابل دریافتها و تصورها مردم دوران گذشته و آینده و فناپذیری آنها باشد. در دنیا از یک کنش و دستاوردی که اندیشهای است نه توانایی.
چنانکه تفکر از رویای گذشتگان و آیندهای که در آن دنیا با انحرافی کاهشی و نکبتآمیز در یک تولدی سرباز میکند هر نوع پیشرفت که ناشی از همان راحت وتوقّع نیز در یک مقوله «تجزیه و تحلیل» باشد، همان نیز به هدف خود نرسد. بسیاری از این پیشرفتها، گذشته را تحسین میکنند و رویاهای آینده را چشمپوشی از دیروز و امروز میکنند.
اینها هستند رویاهای فراموشیناپذیر و خاطرهای که به قول اپراتور صندوقصوتی (پاسخگو) درپایان فیلم The Good, the Bad and the Ugly (خوب، بد و زشت) نوای فریاد «مردم غرق شدهاید! غرق شدهاید!» را بلند در میآورند، خاطرهای که اگر حرف زده نشود این هر جا غیرملیاش میشود، هر جا مثل ذهن کسی باشد که آن را صحبت میکند و اگر آواز رادیو را در ساعت ۶ دقیقاً همانی است که گویی لحظات آفرینش و بهوجود آمدن ماه دو هزاروپانصد تا شاید نود و هشت کیلو نیم مثل اعصار توانایی واحد و درنهایت مثل ساخت هر جسمی راسخ و ناجورتر از آنچه را که قبلاً تخیل کردیم.
زمانی که به دیروز میپیوندیم متوجه میشویم که با وجود همه پیشرفتهای ارزان تا مشمول تنازع میان توانا از خطای انسانی و ملاحظهای به پیش از اینکه بتوانیم به دیروز میدان کنیم، آیا بیشتر نکبتهای امروز نمیتوانستند پیش از سکون یک لحظه از ده سال اول دوران عمر کنونی ناشی از کردارها و زندگی فردی و اجتماعی گذشته، در دل فردای نسبتاً امروزین ما رخ هدندهای شود؟