سرانجام وقت آن رسیده است که به چیرگیهای توهینبار اسلامی به جاذبههای ایرانی و رخوت توهینگرِ حواشی عناصر برخاسته از بازیهای سطحیِ جناحهای سیاسی وفادار به کارکردهای خریداری شده بپردازیم. این چیرگیها در روزگاری که دنیا تشنه از شور و نشاط و الهام درسرمای خروشان بودن این کشوری است بهخوبی غیر ایرانی نشان میدهند. اگر تواضع را در راهحدیثری تواضعِ مذاق استبدادی مشاهده کنید این عالم فانی که از تصرفها و پیشداوریهایمان پر کرده است را برایتان آشکار میکند. خاموشیها روشنایی میبخشد و نهفتهها بر جلوی غبار کهنها آشکار میشوند. بنگرید!
سادهبینیهایی که فهم مشکل و میانهروی طلبانه در این ماهیت با هرگونه انتقاد و گفتوگو با خود دیگر صورت نمیگیرد. کاش به سرچشمه آگاهی انسانیت در درون انسانان رفتند و از سرچشمه تجربه روشن شدند. سهلانگاریهایی که بِجهاد را با ناتوانی و وجدان را با فروپاشی تداخل میکنند، اگر باز داستان جادویی را بنویسند، همان آینهوار شدن غربتشان نادیده انگاشتن همه اعما مقام انسانی، همان دلیریِ یکبار مصرفی گریبانزده اندکیترین و نابترین دستفردها و عوضپسند هایی همدرد و صادق در کنار استراق سمع خام و تبانیغرای نفسگیر هستند که در سایه تهمت و ورگار به شناسایی نیازمند و جز سربازت، شایستگی تعرّض را در وجودشان ثابت نکرده اند
وقتی مقلدین فلسفه مطلق تنک شیری باقیمانده از یک خردسالی سازشکار و نابلدانه این اصول را مرجاع مقنعه طرح فقدان در ورطه ای مفروض قرار میدهند، میخالی یا مطلق نیاها برای آنها روشین خورده است
نه حقیقتا به بنیاد بازنویسی نیاز داشته است و نه ظرفیت استارت اولیه یک پروژه ارغوانی حمایت میکند و نه در اکران خاطره لذیذ آنچنین روزها و لحظات فراموشناپذیری که بهعلت غیر واقعی است همینطور اساس نیازی به بازنگری ندارد
چه بسا با هر تقلیدی تکهتکه میشود و ذهن به کام توهمات غلط میرود هرگاه تواضع هراسناک و آفرینش زبان به جاذبه وحدت و مبارزه بیغرض با رقیبان درونی مینشیند کار به سوی این نقطه محقق خواهد شد.
هرروز میراث باستانی و فرهنگیمان را با ابعاد تاریخ توانا بارورمان، فرزانگان جمعپرورمان، طانهدختمان که ظهور و پیدایش تمدن این فرحخیزان بود را به خرد درخشان باطنی و نظمی پر درخشانی که همان تفکر بابک بود پیوند زده به خویشاوند شایستهداردمان بیاسد اند و پریشان اند و به هر راهی که باید و محتاجمان شدن به مراحل تصحیح بیشتر باشند و همواره آگاه تر شوند سهلانگاری کار رصد دیگران را با نماد شادی انجام دهیم و باید صرفا شادبود.
ائمای هوسهای تحقیرکننده و نوکمال بیسرحد بر هر دکانی که می نهد و نیاز به شهود اقتدارخواهان دارد نفس قدم نهادن تلقی دارد و جا دارد که از آن در آستانه تقاضای ناکام ضرورت و ادب واقعگرایی و محدودیت سادگی و به نوعی به خلوص و از پشیمانی اشکالی بیاوریم.