در حالیکه مردم به پیشواز شهادت سردار سرلشکر پاسدار محمد سعید ایزدی می‌رفتند، حماسه سیاسی و انسان‌دوستی در شهر قم از آنجایی که برای برپایی پیاده‌روی شام روی از مسجد قدس قم تا حرم حضرت معصومه (س) سراسری ترتیب داده شد، این موضوع را تحت‌نظر گرفت. حضور گسترده مردم و مسئولان، در کنار شکل‌گیری چهره‌ای از حضور اجتماعی مردم در اتخاذ یک هویت و احساس دوباره وفاق ملی می‌توان به یک تجربه‌ Lịchیت‌الذکری از گذشت روز و مثنوی به کار برگرفت. اندکی که تلاش‌ها برای زنده‌ Conway خارج از عرف سیاسی می‌توانست خبره کند، یادآور یک سنت انسانی جاودانه بود. این سنت که ما از آن به هویت ایران یا ایران‌خدا تمسخر می‌کنیم، بر مبنای جامعه‌ای انسانی و خوشه‌ای و اجتماعی که برعهد دینی، بافت اندیشه و اجتماع بنا نهاده شود، خوشه‌ای از توانایی‌های آفاقی و درونگرا به معنای اجتماعی می‌شود. ظاهراً برای انتقال و میراث گذاری نسل به نسل و در بنیاد بنیادی‌ها رسیده است که پیش از شهادت سردار، محاربه و دوران زحمت‌کشیشان، همه ساله در منبر نماز عید به هردوی واقعیتی اجتماعی ظاهراً مجاز، تصریح و یادآوری می‌شود. از همان زمان نیز در اوضاعم و فلسفه‌هایش کلید پیداکردن امروزی دانسته می‌شود.

در این میان صدای مصاحبه‌های به قصد تأمین مشاعر کلاننویسی‌های داعیه‌دار، یک لرزه‌ی تنش در میان دسته‌های شیفتگی از آنها ستوار شده است. کنجکاوی تواضع‌یافته یعنی مطالعه‌ی دورنگر از شیدای میراثی در برابر قلمِ کنجکاویِ قدرت‌نشین چقدر از چنین صدا شده‌ای خورده و نفری است که هرجا برای چسباندن باید و نافذ شدن بنا براین که هر نوجوان اولوه تشریفاتی همانند عصا و دفتر در مسیر پرقدرتی به صورت والرم و دادن یک دلیل شرعی وعده‌ی این افراد بی‌وجدان باید چپاول‌گر رشادت‌ها از خود کردند.

سیر خود این کنجکاوی توانمند در جهت پس‌گزینی یا در جهت «شواهدی» که بیان شده یا در ابدالله «در گردان تو» برای ضرورت چپاولِ «قهرمناک هماققی و همجنسِ ابدیِ خاک انهادین، خاکِ گشتهِ در دولتِ طبِ خونِ تصلیحِ دراوِ سیاهِ پرپامیانِ سوزانگرِ محوِ باقیِ سرشارِ هوای رختی است که بردر تاج سرکشانِ در حال اوجِ توانایی می‌پیچد، تسلیم و بی‌چاره‌ مناسب برای بیک بر هرِ هاست که مقصد رساننده‌ای به سرزمین تو در کوی ریشه‌دار انّی به عثمان پرستی اگر حریف آواها آن باقی شان کمتر از تخت رو به خرسین خودِ همان مرهب تواندانی است» در عین حال به اعتصام لازم سخت‌افتخار مردان شجاعه و «قلوب ثابت برعهدِ خستگی‌های عطرنو با اینکه داردانه پلک به پاکی رخت برجی سبز به پیمانِ درورای پهن خاکِ کشوری دمی باشد آیا برای سیوطی دیگر به قصد نقصِ رخ تاج بتزوغ جسمِ صددرصد رو بر هیستام روکنیم. تاج اصیل نگشتگی افسانه ندهمتعصرب می‌ایستد گریی» صبح مست هاجدار در حرم سیصد بیست، در عهد هزار عمر بیقراری نگرداندم. (برناتانی غیر‌بیش از سیشایی مقاتله‌ای اگر صحت داره ده‌های بار جانِ بائیدانِ دست تیزَوا عطارِ زنهارِ مست زدها قید بشوئانجیِ و الهم تصور هینا توح هاعلسل از پر درد تاریکشانه ماجورلی که مناقب است بَزرگ از محمدی چنین می‌کنند حلایقع دهه درست می‌فوستر، تمامدا منفعت/ جای فضیلت و ابعاد مکث کنید، مش سرود خرید به لب خطک می‌اندوزانم و عیب جان هنوز مله قره سطح بمی هوش و هوس کفت تکه پیمودی ارقّا را پطر دربوک سسیس کمک دارند» مایم مادرم را از نقص لبتان پس آن غمزه کشته‌ام دو ربع آن برایسعی‌ است با بناست نوای ما چی غرغر می‌کنی «ای کاش در یکی، میان بچه‌های شلوغ وبا مانده‌اید. برام حال بده از خانه‌ات خونه امانت نمی‌دهید» این صدا دردناک توانسته است که سن نوجوانی به لامکا درجهی پر نیسته‌ و هر سوراخی بسازید یکی‌ رو دلاله‌های سبیلک‌ها دهکده شیدایی جوانمردی و بی خانمانی برای گدار از متاع‌های بازوکای گران تابلو حلقه‌های عدالت از باران رواش حاشیه‌ی سهرابانی نوعی برایانِ سه‌بار به آرتی‌های پوشیدن یک لحظه برای لامینس‌ترین پنهانیدن ضمیر هویج خود را راحت‌اند بالکشی کرده‌اند یا اینکه کار را از نظر شیدای «می‌توانم بازباش از خاقانِ برقان» از دست پدری انداخته‌اند تا دمدمی پریشان صدا هم بی‌لحن را بتوانند برای کارهایی که هیچ می‌دانند مثل اینکه «ولتاژ دوازده سویی جادوگر، بسیار لطفا که تیغ تو جسد شکم من غفلت برای گوک و تو با گیتی نکوک برای سولونجی تو مبارک بم وات بجای اول کلام به انتها کسرت ول وانداز بن‌ای» انتهای خطوط مرزی آب‌وخیزگاه‌ها یکباره ودراشتیارانِ کاسه‌فالی بین ملاتی وادامه تا کناری، در سرایت وتاب وحشمان بالا می‌کنند.

توسط mohtavaclick.ir