در پی تنش‌های اخیر میان ایران و اسرائیل و در فضای پرالتهاب منطقه، اظهارات تحلیلگران و مسئولان ارشد کشور بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. در این میان، مواضع صریح و بی‌پرده محمدجواد لاریجانی، تحلیلگر ارشد مسائل بین‌الملل و از چهره‌های باسابقه نظام، نه تنها بازتاب گسترده‌ای در داخل و خارج از کشور داشته، بلکه بحث‌های جدی را پیرامون رویکرد سیاست خارجی ایران و پیامد‌های احتمالی آن بر منافع ملی برانگیخته است.

هزینه هدف قرار دادن ناف ترامپ را چه کسی بر عهده می‌گیرد؟

به گزارش روز نو محمدجواد لاریجانی در اظهاراتی مشعشع و جنجالی، ترامپ را تهدید کرده که «دیگر نمی‌تواند در مارالاگو آفتاب بگیرد و وقتی آن‌جا دراز کشیده و شکمش رو به آفتاب است، ممکن است یک پهپاد کوچک نافش را هدف بگیرد.» این اظهارات در عرصه بین‌الملل، به جای ایجاد بازدارندگی و ارسال پیام قدرت، بیشتر به طنز و تمسخر منجر شده است

طراح اصلی و سگ نگهبان

محمدجواد لاریجانی در تحلیل خود از «جنگ ۱۲روزه اخیر» علیه ایران، انگشت اتهام را به سوی ایالات متحده آمریکا نشانه رفته و آن را «طراح، پشتیبان و مشارکت‌کننده آشکار» در این حمله معرفی کرده است. او با صراحت می‌گوید: «آمریکا رهبری کامل جنگ و فتنه‌های منطقه‌ای علیه جمهوری اسلامی ایران را برعهده دارد و اسرائیل صرفاً نقش یک لژیونر را ایفا کرد.» این ادبیات تند و قاطعانه، در حالی که ممکن است برای بخشی از افکار عمومی داخلی جذابیت داشته باشد و حس غرور ملی را برانگیزد؛ در عرصه بین‌الملل، فضای هرگونه تعامل یا حتی کاهش تنش را به شدت محدود می‌کند. وقتی یک قدرت بزرگ جهانی به عنوان «دشمن مطلق» و «طراح جنگ» معرفی می‌شود، عملاً راه برای دیپلماسی و مذاکره بسته شده و کشور به سمت یک تقابل دائمی و بی‌حاصل سوق داده می‌شود. این رویکرد، به جای ایجاد فرصت‌های دیپلماتیک برای حل و فصل مسائل، تنها بر شدت تنش‌ها می‌افزاید و هزینه‌های سیاسی و اقتصادی ناشی از تقابل را بر دوش ملت تحمیل می‌کند.

برجام؛ «ننگ حرفه‌ای سیاست خارجی»

لاریجانی در ادامه اظهارات خود، با لحنی بی‌سابقه، «مدل برجامی» در سیاست خارجی را «بسیار ابتدایی، غیرفنی و مبتنی بر ساده‌انگاری» و «ننگی حرفه‌ای و بی‌ارتباط با واقعیت‌های موجود» خوانده است. او حتی ارتباط ایران با آژانس بین‌المللی اتمی را هم بی فایده می‌داند. این مواضع، در عمل، هرگونه مذاکره واقعی را ناممکن می‌سازند. در حالی که کشور تحت شدیدترین تحریم‌ها قرار دارد و اقتصاد ملی نیازمند گشایش است، بستن تمام راه‌های دیپلماتیک و تعیین شروط حداکثری که هیچ طرفی حاضر به پذیرش آن نیست، می‌تواند به معنای اصرار بر تداوم وضعیت موجود و حتی تشدید آن باشد. این رویکرد، به جای گره‌گشایی از مشکلات مردم و فراهم آوردن بستر توسعه اقتصادی، تنها بر پیچیدگی‌ها می‌افزاید و منافع ملی را در پای یک ایدئولوژی تقابل‌گرا قربانی می‌کند.

علی شریفی زارچی، استاد دانشگاه، در واکنش به گزافه‌گویی هدف گرفتن ناف ترامپ: «آقای جواد لاریجانی، شما خیلی بیجا می‌کنید با تهدید‌های توخالی، خطر شروع جنگی دوباره را بالا می‌برید؛ جنگی که در آن شما به پناهگاه خود می‌خزید و هزینه‌اش را باید مردم ایران با جان و مالشان بپردازند.»

محمدجواد لاریجانی پا را فراتر گذاشته و به مواضع اخیر رئیس‌جمهور در خصوص مذاکره با آمریکا واکنش نشان داده است. او معتقد است که رئیس‌جمهور «صرفاً نظر شخصی خود را بیان کرده‌اند که با سیاست‌های کلان نظام جمهوری اسلامی فاصله دارد.» این نوع انتقاد از عالی‌ترین مقام اجرایی کشور، نه تنها به تضعیف جایگاه دیپلماسی در داخل منجر می‌شود، بلکه سیگنال‌های متناقضی را به جامعه جهانی ارسال می‌کند. وقتی مقامات داخلی یکدیگر را به دلیل رویکرد‌های دیپلماتیک مورد انتقاد شدید قرار می‌دهند، طرف مقابل در مذاکره احساس می‌کند با یک دولت واحد و با اراده مشخص رو‌به‌رو نیست و این امر، قدرت چانه‌زنی کشور را به شدت کاهش می‌دهد. این رویکرد، به جای هم‌افزایی در سیاست خارجی و ارائه یک جبهه متحد، به واگرایی و دودستگی می‌انجامد که در نهایت به ضرر منافع ملی تمام خواهد شد.

ناف ترامپ هم دردسرساز می‌شود

لاریجانی در اظهاراتی جنجالی و مشعشع، ترامپ را تهدید کرده که «دیگر نمی‌تواند در مارالاگو آفتاب بگیرد و وقتی آن‌جا دراز کشیده و شکمش رو به آفتاب است، ممکن است یک پهپاد کوچک نافش را هدف بگیرد.» این اظهارات در عرصه بین‌الملل، به جای ایجاد بازدارندگی و ارسال پیام قدرت، بیشتر به طنز و تمسخر منجر شده است. ترامپ در واکنش به این تهدید با طعنه می‌گوید: «خیلی وقته که آفتاب نگرفتم. فکر کنم یک تهدید باشه مطمئن نیستم که این یه تهدید باشه، البته شاید هم باشه.» خدا می‌داند که اینگونه لفاظی‌ها چقدر می‌توانند از جدیت و اعتبار دیپلماتیک کشور بکاهند. حمید آصفی در نقد این رویکرد می‌نویسد: «جواد لاریجانی نه تحلیل‌گر است، نه دیپلمات، نه استراتژیست؛ او یکی از شاخه‌های پرفیض درختی است که دهه‌هاست از رانت تغذیه کرده و هنوز هم میوه‌های سمی‌اش، در استودیو‌های تلویزیونی بر سر مردم آوار می‌شود.» احمد زیدآبادی نیز می‌نویسد: «آقای لاریجانی یک مهمل گفت و رفت سر سفره سفت و سخت‌تر نشست ولی این مردم ایران هستند که سال‌ها هزینه‌ی این بی‌موقع حرف زدن‌ها را می‌دهند و خواهند داد.» این واکنش‌ها نشان می‌دهد که چنین اظهاراتی، نه تنها در خارج از کشور، بلکه در میان بخش‌هایی از نخبگان و افکار عمومی داخلی نیز با انتقاد و حتی تمسخر مواجه شده است. لفاظی‌های تند و بی‌مبنا، به جای تقویت جایگاه کشور، آن را در معرض اتهام بی‌مسئولیتی و عدم جدیت قرار می‌دهد و از اعتبار دیپلماتیک آن می‌کاهد.

حمید آصفی: «جواد لاریجانی نه تحلیل‌گر است، نه دیپلمات، نه استراتژیست؛ او یکی از شاخه‌های پرفیض درختی است که دهه‌هاست از رانت تغذیه کرده و هنوز هم میوه‌های سمی‌اش، در استودیو‌های تلویزیونی بر سر مردم آوار می‌شود.»

از «ترور ترامپ» تا «ترور پزشکیان»

تفکر حاکم بر اظهارات لاریجانی، تنها به او محدود نمی‌شود و در میان برخی جریان‌های تندرو بازتاب گسترده‌ای دارد. از بگیر و ببند‌های اخیر تا تقاضای ترور پزشکیان همه ریشه در رادیکالیسم همین تفکر واپس‌گرا دارد که کشور را درگیر هیچ و پوچ می‌کند. چه ترامپ باشد چه پزشکیان، صحبت از ترور حیثیت ایران را به باد می‌دهد. این اظهارات، نه تنها مصداق بارز خشونت کلامی و ترویج ترور است، بلکه نشان می‌دهد که چگونه گفتمان تقابل‌گرا می‌تواند به افراطی‌گری‌های خطرناک در داخل دامن بزند. محمدعلی ابطحی، فعال سیاسی اصلاح‌طلب، این رویکرد را در نقد صداوسیما به دلیل دعوت از «تندرو‌هایی مثل لاریجانی و جلیلی» می‌داند و می‌گوید: «اکنون شاهد این رفتار دوگانه از سوی صدا و سیما شده‌ایم که از یک سو صحبت‌های متفاوت و موسیقی‌های جدید مطرح می‌شود و از سوی دیگر، یک نفر در صدا و سیما آمده و از آغل حرف می‌زند.» وقتی مسئولان و حامیان یک جریان سیاسی، رقیب داخلی خود را به «شهادت» و «ترور» توسط دشمن خارجی فرامی‌خوانند، این نشانه‌ای از عمق شکاف و خطرناک بودن فضای سیاسی است. اینگونه مواضع، بیش از آنکه به منافع ملی خدمت کند، به قطب‌بندی‌های داخلی دامن زده و سرمایه اجتماعی کشور را تضعیف می‌کند. اینجاست که لفاظی‌های جنگ‌طلبانه، نه تنها در عرصه خارجی، بلکه در داخل نیز به ابزاری برای حذف و تخریب تبدیل می‌شود.

میراث انصار حزب‌الله

محمدجواد لاریجانی سابقه طولانی در توجیه و دفاع از جریان‌های تندرو داخلی دارد. او در مصاحبه‌ای درباره انصار حزب‌الله در اوایل دهه ۷۰ گفته بود: «نباید آنها را از خود برنجانیم چرا که اگر فردا روزی جنگی در بگیرد همین‌ها هستند که از این آب و خاک دفاع خواهند کرد.» این توجیه، به این جماعت «خودسر» اجازه داد تا هر کاری که دلشان می‌خواهد انجام دهند و با یک «تئوری موهوم»، خود را «مدافعان فردای وطن» و بقیه مردم را «مشتی وطن‌فروش» معرفی کنند. این ستیزه‌جویی‌ها تا امروز ادامه داشته و لاریجانی و هم کیشانش نفس‌کش می‌طلبند و از جان و مال مردم مایه می‌گذارند. در همین راستا علی شریفی زارچی، استاد دانشگاه، در توئیتی به اظهارات جواد لاریجانی واکنش نشان داده و نوشته است: «آقای جواد لاریجانی، شما خیلی بیجا می‌کنید با تهدید‌های توخالی، خطر شروع جنگی دوباره را بالا می‌برید؛ جنگی که در آن شما به پناهگاه خود می‌خزید و هزینه‌اش را باید مردم ایران با جان و مالشان بپردازند.»

تفکر حاکم بر اظهارات محمدجواد لاریجانی، تنها به او محدود نمی‌شود و در میان برخی جریان‌های تندرو بازتاب گسترده‌ای دارد. از هدف گرفتن ناف ترامپ تا تقاضای ترور پزشکیان همه ریشه در رادیکالیسم همین تفکر واپس‌گرا دارد که کشور را درگیر هیچ و پوچ می‌کند. چه ترامپ باشد چه پزشکیان، صحبت از ترور برای مردم ایران هزینه دارد

این تفکرجنگ‌طلب، نه تنها به سرکوب آزادی‌های مدنی و اجتماعی در داخل منجر شد، بلکه فضایی دوقطبی و بی‌اعتمادی را ایجاد کرد که در آن هرگونه نقد یا مخالفت، به «خیانت» تعبیر می‌شد. این میراث، همچنان در فضای سیاسی و اجتماعی کشور جاری است و به جریان‌های تندرو اجازه می‌دهد تا با استناد به «دفاع از انقلاب» و «آمادگی برای جنگ»، هرگونه صدای مخالفی را سرکوب کرده و سیاست‌هایی را پیش ببرند که در نهایت به ضرر رفاه و آسایش مردم است. این رویکرد، به جای تقویت همبستگی ملی و استفاده از ظرفیت‌های متنوع جامعه، به تفرقه و از دست رفتن سرمایه انسانی و اجتماعی منجر می‌شود که در شرایط حساس کنونی، تهدیدی جدی برای امنیت و پایداری کشور محسوب می‌گردد.

خستگی مردم و «نامهربانی» با ملت

صوفیا نصراللهی در یادداشتی به تفاوت آرای برادران لاریجانی (علی و محمدجواد) پرداخته و از خستگی مردم از بحران‌ها و «نامهربانی‌ها» سخن گفته است. در حالی که علی لاریجانی بر «مهربان‌تر بودن با مردم» تأکید می‌کند، محمدجواد لاریجانی از «ملی کردن اینترنت» سخن می‌گوید. یکی از جنجالی‌ترین اظهارات اخیر لاریجانی، پیشنهاد او برای کنترل کامل اینترنت بین‌المللی است. او در یادداشت خود می‌نویسد: «دسترسی آزاد به اطلاعات و یا تسهیل تعامل با محیط‌های اجتماعی فضای مجازی، همه، فرع بر امنیت ملّی ما است.» این در حالی است که لاریجانی پیش‌تر ادعا کرده بود ۳۳ سال پیش اینترنت را وارد کشور کرده است. وقتی می‌گویم افراد در این مملکت سر جای خود نیستند، برای شاهد مثال باید آقای لاریجانی را مطرح کنیم، چطور می‌شود یک نفر مدیر پژوهشگاه علوم بنیادی باشد ولی حرف از محدودیت در اینترنت بزند. علی ورامینی روزنامه‌نگار می‌نویسد: «عجیب اینکه آقای لاریجانی سال‌ها یکی از مدیران ارشد حقوق بشر در ساختار قضایی کشور بوده است، اما اینگونه با حقوق اولیه شهروندان مانند دسترسی آزاد به اطلاعات برخورد می‌کند.» این تضاد، نشان‌دهنده دو نگاه متفاوت به اداره کشور و مواجهه با جهان است. نگاهی که بر تقابل و محدودیت تأکید دارد، در نهایت به انزوای کشور و نارضایتی مردم منجر می‌شود. این در حالی است که مردم ایران، به گواه تاریخ، همواره در شرایط سخت پای کشور ایستاده‌اند، اما در مقابل، انتظار دارند که منافع و رفاه آنها در اولویت سیاست‌گذاری‌ها قرار گیرد.

هزینه‌های تقابل‌گرایی برای منافع ملی

اظهارات محمدجواد لاریجانی و جریان فکری که او نمایندگی می‌کند، در حالی که ممکن است با نیت «حفظ ارزش‌ها» و «دفاع از منافع ملی» بیان شود، اما در عمل می‌تواند به تشدید تنش‌ها، انزوای بین‌المللی و تحمیل هزینه‌های سنگین بر ملت منجر شود. معرفی آمریکا به عنوان «دشمن مطلق» و رد هرگونه راهکار دیپلماتیک، تعیین شروط حداکثری برای مذاکره، تضعیف دیپلماسی داخلی و دامن زدن به افراطی‌گری‌های کلامی و عملی، همگی از تبعات این گفتمان است. این رویکرد، به جای آنکه به گشایش و پیشرفت کشور کمک کند، تنها بر مشکلات می‌افزاید و فرصت‌های حیاتی برای توسعه اقتصادی و بهبود معیشت مردم را از بین می‌برد.

در شرایطی که کشور نیازمند آرامش، همبستگی ملی و گشایش در روابط بین‌الملل است، لفاظی‌های جنگ‌طلبانه و تقابل‌گرا می‌تواند منافع ملی را به شدت به خطر اندازد و آینده‌ای پر از ابهام و چالش را رقم بزند. این گفتمان، با نادیده گرفتن پیچیدگی‌های روابط جهانی و نیاز‌های داخلی، کشور را در مسیری قرار می‌دهد که نه تنها به حل مشکلات موجود کمکی نمی‌کند، بلکه بر بحران‌ها می‌افزاید. در نهایت، آنچه اهمیت دارد، نه پیروزی در جدال‌های کلامی و لفاظی‌های تند، بلکه تضمین رفاه و امنیت پایدار برای ملت ایران است که تنها از طریق یک سیاست خارجی واقع‌بینانه، هوشمندانه و مبتنی بر دیپلماسی فعال و سازنده، همراه با توجه به مطالبات و نیاز‌های مردم در داخل، میسر خواهد بود. این امر مستلزم کنار گذاشتن رویکرد‌های افراطی و پذیرش واقعیت‌های جهان امروز است.

source

توسط mohtavaclick.ir