دادههای جدول بالا تصویری نگرانکننده از وضعیت اقتصادی کشور را بهنمایش میگذارند. ضعف حاکمیت قانون که با امتیازات بسیار پایین در زمینههایی چون حقوق مالکیت، کارآمدی نظام قضایی و یکپارچگی دولت بهچشم میآید، فضایی ایجاد کرده که در آن اجرای قراردادها دشوار و خطر مصادرهی اموال جدی است.
آزادی اقتصادی ایران، همواره در وضعیت «سرکوبشده» قرار دارد؛ محیطی که با بوروکراسی فلجکننده، هرگونه تلاش برای نوآوری را در نطفه خفه میکند
از سوی دیگر، امتیازات ناچیز در آزادی کسبوکار، سرمایهگذاری و امور مالی، از وجود یک هزارتوی نظارتی حکایت دارد. گزارش معتبر «انجام کسبوکار» که سالها از سوی بانک جهانی منتشر میشد، همواره ایران را در رتبههای پایینی قرار میداد و در آخرین نسخهی خود در سال ۲۰۱۹، رتبهی ۱۲۷ را به ایران اختصاص داد.
در چنین شرایطی، برای یک شرکت کوچک یا متوسط که معمولاً موتور محرک اقتصاد بهویژه در صنایع پاییندستی محسوب میشود، عبور از پیچوخمهای اداری برای دریافت مجوز و اعتبار، تقریباً غیرممکن است. این محیط عملاً تضمین میکند که تنها بازیگران بزرگ و شبهدولتی با ارتباطات سیاسی قادر به فعالیت باشند و در نتیجه، نوآوری در بخش خصوصی شکوفا نمیشود.
ارتباط ضعیف دانشگاه با صنعت
یکی دیگر از عواملی که به فلجشدن زنجیرهی ارزش و تداوم خامفروشی دامن میزند، شکاف عمیق میان دانشگاه و صنعت است که اجازه نمیدهد دانش نظری به نوآوری صنعتی و خلق ارزش واقعی تبدیل شود. اگر از راهروهای دانشکدههای مهندسی سر دربیاورید، میبینید بیشتر پایاننامهها طوری تعریف میشوند که قابل چاپ باشند، نه لزوماً قابل بهکارگیری در خط تولید.
سازوکار ارتقای اعضای هیئت علمی سالها مقالهمحور بوده و همین موضوع، رفتار پژوهشی را شکل داده؛ هرچند در ۱۴۰۳ وزارت علوم اعلام کرد آییننامهی جدید ارتقای اساتید با شاخصهای ۹گانه از «مقالهمحوری صرف» فاصله میگیرد و مجلس هم اصول بازنگری را تصویب کرده؛ اما تا عملیشدن این تغییرِ روی کاغذ و اصلاح انگیزهها، فاصله بسیار است.
بیشتر پایاننامهها طوری تعریف میشوند که قابل چاپ باشند، نه قابل بهکارگیری در خط تولید
بهنظر میرسد که حاکمیت هم به ضعف ارتباط دانشگاه و صنعت اذعان دارد. «طرح تقویت ارتباط دانشگاه با جامعه و صنعت» که ۱۴۰۴ در مرکز پژوهشهای مجلس تشریح شد، از تغییر ترکیب هیئتامنا با حضور صنعت تا رتبهبندی تقاضامحور دانشگاهها و تسهیل مأموریت صنعتی اساتید میگوید؛ بنابراین مسأله، رسمی و در دستور کار است.
از سوی دیگر، «سامانهی نان» (نظام ایدهها و نیازها) برای تقاضامحورکردن پایاننامهها راه افتاده و تا پاییز ۱۴۰۳ بیشاز ۵٬۳۰۰ پایاننامه و رسالهی تقاضامحور در آن ثبت شده؛ «پسادکتری صنعتی و فناوری» نیز تعریف شده است تا پژوهشگر در شرکت دانشبنیان، روی مسألهی واقعی کار کند؛ تغییرات ایجادشده همگی مثبت هستند؛ اما هنوز هم جریان غالب دانشگاهها را تحتتأثیر قرار ندادهاند.
کارشناسان میگویند در مسیر تقویت ارتباط دانشگاه با صنعت، چند مانع اساسی وجود دارد که از جملهی مهمترین موارد آنها میتوان به نبود زبان مشترک و اعتماد دوطرفه، ابهام مالکیت فکری (IP) و قرارداد و فقدان دفاتر انتقال فناوری اشاره کرد. تا وقتی قرارداد استانداردِ سریع، تقسیمکار شفاف روی IP و سنجش اثر صنعتی در ارتقا و فراغت از تحصیل جا نیفتد، پایاننامههای مهندسی به سمت موضوعات انتزاعی میروند و صنعت هم انگیزهای برای سفارش مسأله به دانشگاه نمیبیند.
دردسرهای دانشبنیان
باوجود تصویب قوانین و تأسیس صندوقهای حمایتی در سالهای اخیر، نظام پشتیبانی از شرکتهای دانشبنیان در عمل ناکارآمد بوده است؛ این ناکامی در چالشهای ساختاری عمیقی همچون رکود و انحصار در بازار داخلی، نگاه جزیرهای و منفصل دولت به شرکتهای دانشبنیان و فضای نامساعد اقتصاد کلان کشور ریشه دارد.
تخصیص منابع مالی نیز در حوزهی شرکتهای دانشبنیان اغلب به بیراهه رفته؛ بهعنوان مثال، یک مطالعه نشان میدهد که حدود ۸۵ درصد از تسهیلات اعطایی، به جای سرمایهگذاری در تحقیق و توسعه، صرفاً صرف «سرمایه در گردش» شده؛ در تحقیقی دیگر پیرامون یک طرح ملی اشتغالزایی، مشخص شد که ۱۷ درصد پروژهها صوری بوده است و منابع مالی در جای دیگری هزینه شدهاند.
ضعف شرکتهای دانشبنیان در صنایع کلیدی مانند پتروشیمی نمود بارزتری دارد؛ جایی که ایران در بهکارگیری هوش مصنوعی در پایینترین سطح بلوغ قرار گرفته و کاربرد آن به پایش لحظهای محدود مانده؛ موانعی جدی نظیر کمبود نیروی متخصص و زیرساختهای ناکافی، مسیر گذار به خودکارسازی و بهینهسازی فرآیندهای پیشرفته را مسدود کرده است.
اثر فلجکننده تحریمها
تحریمهای بینالمللی، بهویژه تحریمهای آمریکا، بسیار فراتر از محدودسازی صادرات نفت است. این تحریمها بهطور سیستماتیک پیشنیازهای راهاندازی بخشهای صنعتی پاییندستی را از بین میبرند. مهمترین آفتهای تحریم را میتوانیم در سه دستهی کلی طبقهبندی کنیم:
- محاصرهی فناوری: تحریمها مانعی غیرقابل نفوذ مقابل کسب مجوزهای غربی، کاتالیزورهای پیشرفته، ماشینآلات دقیق و فناوریهای تخصصی بهوجود میآورند و بدینترتیب، تولید مواد شیمیایی با ارزش، پلیمرهای تخصصی و داروهای پیشرفتهی ضروری را اگر نه غیرممکن، بسیار دشوار میسازند.
- انزوای مالی: محرومیت از سیستمهای مالی و بانکی جهانی، جذب سرمایهی خارجی موردنیاز برای پروژههای پاییندستی سنگین را غیرممکن میسازد؛ بهعنوان مثال، مدیر سرمایهگذاری شرکت ملی صنایع پتروشیمی خود علناً اعلام کرده که «اتکای انحصاری به تأمین مالی داخلی، رشد را محدود کرده است» و این شرکت برای تکمیل پروژهها به حدود ۱۰۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری نیاز دارد.
- ممانعت از دسترسی به بازار: هدف از طراحی تحریمها، تحمیل بالاترین ریسک به شرکتهای طرف معامله با ایران است؛ آمریکا پیوسته، شرکتهای خارجی در کشورهایی نظیر چین، هند و ترکیه را بهخاطر خرید محصولات پتروشیمی ایران، هدف تحریم قرار میدهد. این رویکرد، تولیدکنندگان جهانی را از بهکارگیری محصولات ایرانی منصرف میکند؛ بدینترتیب ایران بهناچار، مواد خامش را بهشکلی مقطعی و اغلب با تخفیفهای چشمگیر، به معدود خریدارانی میفروشد که حاضر به پذیرش ریسک هستند؛ گروهی که دایرهی آن پیوسته تنگتر میشود.
تحریمها با مسدودسازی مسیر توسعهی صنایع پاییندستی، ناخواسته «اقتصاد خامفروشی» را تقویت میکنند. صادرات کالاهای اساسی به تنها روش عملی، هرچند با سودآوری بسیار پایین، برای تولید ارز خارجی تبدیل میشود. براساس بررسیهای بانک جهانی، کاهش صادرات نفت خام، ایران را مجبور کرده تا نفت خام بیشتری را برای صادرات به پتروشیمی تبدیل کند؛ اما این فرآوری به ابتداییترین سطح، یعنی سطح میاندستی، محدود شده است.
خروج سرمایه انسانی
شاید ویرانگرترین پیامد بلندمدت سیستم اقتصادی و صنعتی ناکارآمد کشور، فرار گسترده و مداوم سرمایهی انسانی باشد. گزارش صندوق بینالمللی پول در سال ۲۰۰۹، مقیاس تخمینی فرار مغزها و افراد متخصص از ایران را سالانه ۱۵۰,۰۰۰ تا ۱۸۰,۰۰۰ نفر اعلام کرد که نشاندهندهی زیان سرمایهای حیرتانگیز ۵۰ میلیارد دلار در سال است.
ایران با دفع بهترین و درخشانترینهای خود، در واقع بنیان نوآوری آیندهی خود را صادر میکند
دادههای اخیر رصدخانهی مهاجرت ایران نشان از وخیمتر شدن وضعیت دارد؛ تخمین زده میشود ۶۷ درصد از کارکنان بخش فناوری پیشرفته فعالانه در حال بررسی یا برنامهریزی برای مهاجرت هستند. اقتصاد پاییندستی مدرن با فناوری پیشرفته، نه بر پایهی مواد خام؛ بلکه بر پایهی نبوغ انسانی، تخصص علمی و انگیزهی کارآفرینی ساخته میشود. ایران در شرایط فعلی با دفع بهترین و درخشانترینهای خود، بنیان نوآوری آیندهی خود را صادر میکند.
خامفروشی و انحصار در صنایع دیگر
ذهنیت «خامفروشی» و ارزش ازدسترفتهی ناشی از آن، به صنعت پتروشیمی محدود نمیشود؛ تقریباً در تمام بخشهای کلیدی اقتصاد ایران میتوان نمونههای مشابهی را شناسایی کرد. از مزارع کشاورزی گرفته تا خطوط مونتاژ خودرو و قفسهی داروخانهها، الگوی مشابهی از سلطهی دولت، انحصار، فقدان نوآوری و از دست رفتن ارزش افزوده بهچشم میخورد.
بخش کشاورزی ایران آینهی تمامنمای خامفروشی است؛ تنوع اقلیمی کمنظیر ایران، کاشت محصولات منحصربهفردی همچون پسته و زعفران را ممکن میکند؛ اما این محصولات اغلب بهصورت فلهای و فرآورینشده با قیمت پایین صادر میشوند و ارزش افزودهی اصلی نصیب شرکتهای خارجی میشود که آنها را بستهبندی، فرآوری و با برند خود به چندین برابر قیمت میفروشند.
ایران یکی از برترین تولیدکنندگان پسته در جهان است و سالانه حدود ۱۶۰,۰۰۰ تن به ارزش تقریبی ۱٫۵ میلیارد دلار صادر میکند؛ اما این آمار چشمگیر، شکستی عظیم در خلق ارزش را پنهان میکند. بخش عمدهای از صادرات پستهی ایران شامل پستههای خام با پوست و بدون برندی میشود که بهصورت فله فروخته میشود. ارزش افزودهی قابلتوجه حاصل از برشتهکردن، نمکزدن، بستهبندی و برندسازی تقریباً بهطور کامل توسط شرکتهای خارجی در اتحادیهی اروپا و خاور دور به دست میآید که سپس محصول نهایی را به مصرفکنندگان جهانی میفروشند.
ایران بیشاز ۹۰ درصد زعفران جهان را تولید میکند؛ اما به نقش تأمینکنندهی کالای فلهای تنزل یافته است
زعفران، طلای سرخ ایران، وضعیت وخیمتری دارد؛ ایران بیشاز ۹۰ درصد از عرضه جهانی را تولید میکند؛ اما به نقش تأمینکنندهی کالای فلهای تنزل یافته؛ میانگین قیمت صادراتی یک کیلوگرم زعفران ایران از حدود ۳,۰۰۰ دلار در سال ۲۰۱۱ به زیر ۹۰۰ دلار در سال ۲۰۲۳ سقوط کرد. در همین دوره، همین زعفران که در کشورهایی مانند اسپانیا، امارات و افغانستان بستهبندی و برندسازی مجدد شده بود، با قیمتهای خردهفروشی بیش از ۴,۰۰۰ دلار بهفروش میرسید. در سال ۲۰۲۳، بیشاز ۷۷ درصد از صادرات زعفران در بستههای فلهای بزرگتر از ۳۰ گرم بود که چرخشی کامل نسبت به اوایل ۲۰۱۰ است که بستههای کوچکتر و آماده برای خردهفروشی، ترکیب صادرات را تشکیل میدادند.
صنعت خودروسازی ایران نمونهای کلاسیک از بازار انحصاری بهحساب میآید که تحت کنترل دو غول شبهدولتی، ایرانخودرو و سایپا قرار دارد. باوجود تلاشهای صورتگرفته برای خصوصیسازی، ساختار مالکیت پیچیده و تودرتو تضمین میکند که کنترل نهایی همچنان در دست دولت و نهادهای وابسته باقی بماند. در ایرانخودرو، سهم مستقیم دولت حدود ۵٫۷ درصد است؛ اما با احتساب سهام شرکتهای شبهدولتی و بانکها، این عدد بهمراتب بالاتر میرود.
ساختار «خصولتی» صنعت خودروسازی، محیطی غیررقابتی ایجاد کرده که پیامدهای فاجعهباری برای مصرفکننده داشته که خودروهای بیکیفیت با فناوری منسوخ، قیمتهای نجومی و فقدان تنوع در بازار از جملهی آنها است؛ دولت با وضع تعرفههای واردات بسیار بالا، انحصار را تقویت کرده و هرگونه انگیزه برای نوآوری و بهبود کیفیت را از بین برده؛ در نتیجه، صنعت خودرو به جای تبدیلشدن به موتور محرک فناوری و صادرات، بهعنوان نمادی از ناکارآمدی، زیان انباشته و نارضایتی عمومی شناخته میشود.
خودروسازی ایران عمدتا برپایهی مونتاژ و نه نوآوری بنا شده و الگوی فعالیت آن، چندین دهه بر واردات کیتهای CKD یا SKD از شرکای غربی مانند پژو و شرکتهای چینی و مونتاژ آنها در داخل کشور متکی بوده؛ باوجود تلاشهای صورتگرفته برای توسعهی برندهای داخلی مانند سمند و شاهین، خودروسازی کشور در عمل فاقد قابلیت تحقیق و توسعه در حوزههایی همچون طراحی پیشرفتهی موتور، واحدهای کنترل و سیستمهای خودران است؛ بهعنوان مثال، بیست سال پس از ورود پیشرانههای TU3 و TU5 به کشور، هنوز آنها را در دل خودرهای گوناگون میبینیم.
بخش دارویی ایران در ظاهر نمونهی موفقی از خودکفایی بهنظر میرسد؛ چرا که آمار رسمی از تولید بیشاز ۹۷ درصد داروی موردنیاز در داخل کشور حکایت میکند؛ اما این آمار، یک وابستگی حیاتی را پنهان میکند که بهطور کامل وارونگی زنجیرهی ارزش را نشان میدهد؛ درحالی که ایران داروهای نهایی را تولید میکند، برای دو جزء بالادستی حیاتی شامل مواد مؤثرهی دارویی (API) و مواد اولیهی کلیدی (KSM) که API-ها از آنها سنتز میشوند، به واردات وابسته است.
بسیاری از KSM-ها خود مشتقاتی از محصولات پتروشیمی هستند؛ همان مواد خامی که ایران با قیمتهای پایین صادر میکند. کشور عملاً منابع پایهی خود را ارزان میفروشد و در نهایت آنها را بهشکل فرآوریشدهی API و KSM از پیشگامان جهانی مانند هند و چین دوباره وارد میکند؛ البته خوشبختانه مقامات کشور اذعان داشتهاند که استراتژی جدید باید «عمق بخشیدن به داروسازی با تولید KSM در داخل کشور» باشد.
درسهایی از خارج برای شکوفایی
برای خروج از تلهی خامفروشی شاید نگاه به تجارب سایر کشورها راهگشا باشد. این تجارب بهعنوان رویکردهای استراتژیک، درسهای عمیقی برای ایران در بر دارند؛ هریک از الگویهای بهکارفته در کرهجنوبی، نروژ و آرژانتین به یکی از ابعاد بحران ایران میدهند: چگونه پایگاهی صنعتی بسازیم؛ چگونه ثروت منابع را مدیریت کنیم و چگونه دولتی ناکارآمد را اصلاح کنیم.
کرهجنوبی و دولت توسعهگرا
معجزهی اقتصادی کرهجنوبی، داستان تحول کشوری فقیر و فاقد منابع طبیعی است که با تکیه بر دولت قدرتمند، مستبد؛ اما توسعهخواه، به یکی از قدرتهای صنعتی جهان بدل شد. این جهش تاریخی بر پایهی چند سیاست کلیدی و بههمپیوسته شکل گرفت.
استراتژی کرهجنوبی براساس صنعتیسازی صادراتمحور شکل گرفت. دولت با ابزارهایی چون یارانه، وامهای ارزان و تعرفههای حمایتی، از صنایع نوپای استراتژیک پشتیبانی میکرد؛ اما حمایتها بیقیدوشرط نبودند؛ بقا و رشد هر شرکت به عاملی حیاتی گره خورده بود: موفقیت در بازارهای جهانی. این شرط سختگیرانه، شرکتها را وادار میساخت تا از لاک حمایت داخلی خارج شوند و به رقابت در سطح بینالمللی بیندیشند. همین راهبرد، موتور رشد کره را در دههی ۱۹۶۰ روشن کرد و آن را به یکی از بزرگترین صادرکنندگان جهان بدل ساخت.
پیششرط دولت کره برای موفقیت در بازارهای جهانی، غولهایی مانند سامسونگ و هیوندای را ساخت
در الگوی کره، مشارکت تنگاتنگ دولت و بنگاههای بزرگ صنعتی یا «چائبولها»؛ نظیر سامسونگ و هیوندای نیز اهمیت بسیاری داشت. دولت در ازای اعطای اعتبار ارزان، معافیتهای مالیاتی و پشتیبانی زیرساختی، غولهای صنعتی کشور را موظف میکرد تا اهداف کلان ملی، بهویژه افزایش صادرات و جذب فناوری را محقق کنند. حاصل این همپیمانی، ظهور شرکتهای چندملیتی قدرتمندی بود که نهتنها بنیاد اقتصاد کره را تشکیل دادند؛ بلکه با افزایش مستمر دستمزدها، به بهبود رفاه طبقهی کارگر نیز یاری رساندند.
هیچیک از موفقیتهای کرهجنوبی بدون سرمایهگذاری بیوقفه در سرمایهی انسانی ممکن نبود. آنها با تمرکزی کمنظیر بر آموزش، جمعیت عمدتاً بیسوادشان در دههی ۱۹۵۰ را به یکی از ماهرترین نیروهای کاری جهان در دهههای بعد تبدیل کردند. سرمایهگذاری سنگین در تمام سطوح آموزشی، نسلی از مهندسان و دانشمندانی را تربیت کرد که جهش فناورانهی کشور را رقم زدند. تخصیص درصد بالایی از تولید ناخالص داخلی (حدود ۴٫۹ درصد) به تحقیق و توسعه، یکی از رازهای اصلی شکوفایی «معجزهی رودِ هان» بود.
نروژ و خنثیسازی بیماری هلندی
موفقیت اقتصادی نروژ در استراتژی پرهیز آگاهانه از «بیماری هلندی» ریشه دارد. این پدیدهی اقتصادی زمانی رخ میدهد که جهش ناگهانی درآمد یک منبع طبیعی مانند نفت، بهجای رونق، به تورم شدید، تضعیف بخشهای تولیدی دیگر و در نهایت رکود بلندمدت منجر میشود. نروژ برای مقابله با نفرین منابع، مدلی مثالزدنی از مدیریت ثروت طراحی کرد.
نروژ، موفقیت الگوی اقتصادی خودش را مدیون تأسیس صندوق ثروت ملی، معروف به صندوق نفت در سال ۱۹۹۰ است. این صندوق که امروز با بیش از ۱٫۹ تریلیون دلار دارایی، بزرگترین صندوق سرمایهگذاری دولتی جهان بهحساب میآید، تمامی درآمدهای مازاد نفت و گاز کشور را در خود جای میدهد.
نروژ ثروت نفتی را خرج نکرد؛ بلکه آن را برای نسلهای آینده سرمایهگذاری کرد
نروژ در وهلهی بعد، درآمدهای نفتی را از بودجهی جاری کشور بهطور کامل جدا کرد. صندوق ثروت ملی، دلارهای نفتی را در خارج از کشور سرمایهگذاری میکند تا از سرریز نقدینگی و ایجاد تورم در اقتصاد جلوگیری کند. دولت تنها مجاز است سالانه معادل بازده موردانتظار بلندمدت صندوق (حداکثر ۳ درصد ارزش کل آن) را به بودجه تزریق کند؛ بدینترتیب بودجهی دولت از نوسانات ویرانگر قیمت نفت مصون میکند و اصل سرمایه را برای نسلهای آینده دستنخورده نگه میدارد. کارآمدی سیاست نروژ در بحرانها به اثبات رسیده است؛ برای مثال، در شوک سقوط قیمت نفت در سال ۲۰۱۴ و بحران پاندمی ۲۰۲۰، اقتصاد نروژ کمترین آسیب را دید.
موفقیت الگوی نروژ بدون شفافیت و حکمرانی مطلوب، ممکن نبود. صندوق نفت نروژ با شفافیتی مثالزدنی و توسط متخصصان بانک مرکزی این کشور مدیریت میشود. تمامی سرمایهگذاریها تابع معیارهای اخلاقی روشنی هستند؛ برای مثال، سرمایهگذاری در شرکتهای تولیدکنندهی سلاحهای غیرانسانی یا صنایع مخرب محیطزیست ممنوع است. در صندوق نفت نروژ، دخالتهای سیاسی صورت نمیگیرد؛ پارلمان تنها چارچوبهای کلان، مانند سقف برداشت ۳درصدی را تعیین میکند و ادارهی سبد عظیم دارایی بر عهدهی مدیران حرفهای قرار دارد.
آرژانتین و اصلاحات با ارهبرقی
آرژانتین تحت رهبری خاویر میلی، از اواخر سال ۲۰۲۳، دست به یک جراحی اقتصادی بیسابقه زد؛ رویکردی آزادیخواهانه و رادیکال که هدف آن برچیدن میراث یک قرن دولتگرایی و اقتصاد دستوری بود. این شوکدرمانی بر دو محور اصلی کوچکسازی دولت و مقرراتزدایی گسترده استوار بود.
نخستین و فوریترین اقدام میلی، کوچکسازی دولت بود؛ او بلافاصله پساز به قدرت رسیدن، با نصفکردن تعداد وزارتخانهها، اخراج دهها هزار کارمند دولتی و اجرای برنامهی ریاضت اقتصادی شدید، جنگ با کسری بودجه را آغاز کرد. میلی در یک ماه، هزینههای دولت را ۳۰ درصد کاهش داد و بودجه را متعادل ساخت؛ بنابراین بانک مرکزی توانست با اتخاذ سیاست پولی انقباضی، تورم ماهانه را از اوج ۲۵ درصدی در زمان شروع به کار دولت، به حدود ۲ درصد تا ژانویهی ۲۰۲۵ کاهش دهد. مهار تورم سالانه از ۳۰۰ درصد به ۵۶ درصد، پس از سالها ابرتورم، یک دستاورد بزرگ بهشمار میرفت.
با حذف کنترل دولت آرژانتین، قیمت اینترنت ۹۰ درصد و اجارهبها ۳۰ درصد کاهش یافت
آرژانتین، مقرراتزدایی گسترده و سریعی در تمام بخشهای اقتصاد انجام داد. دولت صدها قانون دستوپاگیر را لغو کرد. با حذف کنترل قیمتها و اجارهبها، عرضهی آپارتمانهای اجارهای در بوئنوسآیرس سه برابر شد و میانگین اجارهبها حدود ۳۰ درصد کاهش یافت. همزمان، برداشتن ممنوعیتها و سهمیههای واردات، به کاهش ۲۰ تا ۳۵ درصدی قیمت کالاهایی مانند پوشاک و لوازم خانگی انجامید. در حوزهی خدمات، آسمان کشور به روی رقابت کامل خطوط هوایی باز شد، انحصار داروخانهها با آزادشدن فروش آنلاین داروهای بدون نسخه شکسته شد و ورود ارائهدهندگان اینترنت ماهوارهای مانند استارلینک، قیمت اینترنت را در مناطق دورافتاده تا ۹۰ درصد کاهش داد.
ترکیب انضباط مالی و آزادسازی اقتصادی، نتایج ملموسی بههمراه داشت. این سیاستها نهتنها توانستند تورم افسارگسیخته را مهار کنند؛ بلکه اقتصاد را از رکود خارج کردند و در مسیر رشد قرار دادند. در نیمهی دوم ۲۰۲۴، همزمان با بازگشت رشد اقتصادی، دستمزدها نیز افزایش یافت و نرخ فقر که در ابتدای طرح به دلیل حذف یارانهها بالا رفته بود، مجدداً به زیر ۴۰ درصد (کمتر از سطح دولت قبل) کاهش یافت. در نتیجه، با آشکار شدن دستاوردهای اصلاحات، محبوبیت خاویر میلی که در ابتدا با شوکدرمانی افت کرده بود، پساز یک سال به محدودهی ۵۰ تا ۵۵ درصد بازگشت.
ترسیم مسیری تازه؛ فراتر از مواد خام
ریشهی تنگنای اقتصادی ایران بیشاز آنکه حاصل کمبود منابع باشد، به بحران ادارهی کشور بازمیگردد؛ ناتوانی در تبدیل پتانسیل به ثروت، محصول ترکیبی از یک دولت متورم و ناکارآمد و انزوای فلجکنندهی بینالمللی است. خروج از این چرخهی معیوب به تحول فکری و عملی نیاز دارد؛ تحولی که از درسهای موفق دیگر کشورها الهام گرفته شده باشد.
چشمانداز تحول کشور احتمالا باید بر سه پایه استوار باشد؛ نخست، یک جراحی داخلی برای برچیدن بوروکراسی و انحصار دولتی و شبهدولتی که مانع اصلی تولید و نوآوری هستند؛ دوم، تأسیس یک صندوق مستقل و شفاف بهسبک نروژ که درآمدهای نفتی را از بودجهی جاری جدا کرده و برای نسلهای آینده سرمایهگذاری کند تا اقتصاد از نوسانات قیمت نفت و رانتجویی سیاسی مصون بماند.
ایرانی که از درون اصلاح شده باشد، در روز رفع تحریمها به مقصدی جذاب برای دنیا بدل خواهد شد
با اتکا بر دو پایهی نخست، میتوان یک استراتژی صنعتی صادراتمحور شبیه به کرهجنوبی بنا نهاد که در آن دولت بهجای حمایت کور از صنایع ناکارآمد، با ارائهی پشتیبانی هوشمندانه و مشروط؛ مثل وام در ازای صادرات، بخش خصوصی نوآور را به رقابت در سطح جهانی تشویق میکند. بیشک شکوفایی این الگو به رفع تحریمها گره خورده؛ اما اجرای اصلاحات داخلی، پیششرطی حیاتی برای آمادهسازی کشور است. ایرانی که از درون اصلاح شده باشد، در روز رفع تحریمها به مقصدی جذاب برای دنیا بدل خواهد شد و این، کلید تبدیل نفرین منابع به ثروت پایدار است.
شما کاربر عزیز زومیت چه دیدگاهی در این رابطه دارید؟ چه موانعی بر سر راه گذار از خامفروشی و اصلاح زنجیرهی ارزش وجود دارد؟
source