این نوشته به عنوان نظرات یک کارشناس برجسته حوزه خاورمیانه در جهان غرب به نظر خوانندگان میرسد. محتوای آن لزوماً مورد تأیید هممیهن نیست، اما جهت آگاهی مخاطبان این رسانه از تحلیل و نظرگاهی حائز اهمیت منتشر میشود.
به گزارش هم میهن، دولتهای پادشاهی عرب در حاشیه خلیج[فارس] عمدتاً بدون آسیب دوران حملات اسرائیل و آمریکا به ایران را از سر گذراندند. استثنای مهمش، حمله موشکی محدود و تلافیجویانه ایران به پایگاه هوایی ایالات متحده در قطر بود؛ اما در تصویر کلیتر، این جنگ کوتاه، تزلزل وضعیت امنیتی این پادشاهیها را تشدید کرد. این دول در طول سالهای اخیر تلاش کرده بودند روابط خود را با ایران عادی سازند اما این مانع از تهدید تهران برای حمله متقابل به نیروهای آمریکایی مستقر در قلمرو این کشورها نشد. درباره قطر هم این تهدید عملی شد.
این کشورها روابط نزدیکی با ایالات متحده دارند و در سفر رئیسجمهور دونالد ترامپ به عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی در ماه مه ۲۰۲۵، این موضوع به نمایش گذاشته شد؛ اما وقتی تلاش میکردند از واشنگتن خویشتنداری بخواهند، این روابط چندان به کارشان نیامد. ترامپ ایران را تحسین کرد که در حمله محدودش به قطر «خیلی خوب» رفتار کرد، به جای اینکه به حمله به کشوری متحدش که میزبان بزرگترین پایگاه نظامی آمریکا در منطقه است، واکنش نشان دهد.
شاید وقتی ترامپ چنین کرد، رهبران حاشیه خلیج فارس به یاد دوره اول ریاستجمهوری ترامپ افتاده باشند، یعنی سپتامبر ۲۰۱۹ که تأسیسات نفتی سعودی هدف قرار گرفت. آنجا هم ایالات متحده اقدام متقابلی نکرد. در ژوئن ۲۰۲۵، پادشاهیهای حاشیه خلیج[فارس] بر هیچ کدام از طرفهای نبرد، یعنی اسرائیل، ایران یا ایالات متحده، نفوذ چندانی نداشتند؛ اما خودشان در خط مقدم درگیری بودند. وقتی موشکها بلند شدند، این دولتها معلوم کردند بازیگر نیستند، بلکه شخصیتهای غیربازیکن هستند.
این پادشاهیها، علیرغم خرجهای انبوه روی ارتشهایشان، بازیگران مؤثر در جنگ نیستند؛ اما حالا که سلاحها در محدوده خلیج[فارس] (و البته نه در دیگر نقاط خاورمیانه) تا حد زیادی ساکت شدهاند، عربستان سعودی و پادشاهیهای همسایهاش میتوانند بار دیگر از منابع مالی و دیپلماتیک خود استفاده کنند تا به جای تماشاگر، بازیگران فعال منطقهای باشند.
ایالات متحده میتواند شراکتهای مفیدی با آنها بسازد تا در سوریه ثبات بیافریند، با ایران مشغول فشار دیپلماتیک تازهای شود تا جاهطلبیهای هستهایاش را محدود کند و بحران انسانی در غزه را تسکین دهد؛ اما برای این همکاریهای مولد با پادشاهیهای حاشیه خلیج[فارس] بر سر این ابتکارات مهم، لازم است واشنگتن بفهمد رهبران این کشورها، واقعیتهای تغییریافته قدرت در منطقه را پس از این درگیریهای اخیر، چگونه ارزیابی میکنند. نگاه کشورهای حاشیه خلیج[فارس] به اسرائیل، به مسئله فلسطین، به سوریه و به ایران، نسبت به دور اول ریاستجمهوری ترامپ و حتی نسبت به شب حمله حماس به اسرائیل، بسیار تغییر یافته است.
دول حاشیه خلیج فارس و سوریه
سقوط رژیم بشار اسد در سوریه در دسامبر ۲۰۲۴، تأثیرگذارترین تغییر ژئوپلیتیکی است که از درگیریهای کلی منطقه پس از اکتبر ۲۰۲۳ حاصل شده است. دولتهای حاشیه خلیج[فارس]، کموبیش از اعتراضات سال ۲۰۱۱ سوریه حمایت کردند.
مشخصاً برای عربستان سعودی، ظهور گروههای مخالف در سوریه فرصتی شد که نفوذ ایران در جهان عرب را عقب براند؛ اما آنها نتوانستند با این نیروهای سوری، روابطی برقرار کنند که شبیه روابط کارفرما-کارگزار ایران با گروههای منطقهای باشند. نتوانستند از آنها برای اهداف خود بهره ببرند. فضای مخالفان سوری تحت سلطه سلفیها قرار گرفت که برای حاکمان حاشیه خلیج[فارس] همان قدر تهدید به حساب میآیند که برای اسد. این حقیقت، حمایت این حاکمان را محدود کرد. در چند سال گذشته به نظر میرسید حاکمان خلیج[فارس] در حال تندادن به ادامه حضور مستبد سوری در قدرت هستند.
در سال ۲۰۲۳، سوریه عضویت در اتحادیه عرب را از سر گرفت، با این که کویت و قطر با این اقدام مخالف بودند. اوایل ۲۰۲۴، عربستان سعودی و امارات متحده عربی، سفیرهایشان را به دمشق برگرداندند و دیگر دولتهای حاشیه خلیج[فارس] هم گامهایی برای بازگشایی سفارتهایشان برداشتند. از این رو، فروپاشی ناگهانی حکومت اسد، حاشیه خلیج[فارس] و بیشتر نقاط دیگر دنیا را غافلگیر کرد. این نتیجهای پیشبینینشده از ضربات اسرائیل به رهبران حزبالله در لبنان و مواجهههایش با ایران در آوریل و اکتبر ۲۰۲۴ بود. وقتی نیروهای هیئت تحریرالشام، برقآسا تا دمشق پیش رفتند، مهمترین متحدان منطقهای اسد نتوانستند به کمک او بیایند.
بدگمانیهایی نسبت به سابقه احمدالشرع، رئیسجمهور جدید سوریه وجود داد و نگرانیهایی هم بود که ترکیه دارد به عنوان نیروی ذینفوذ خارجی در دمشق، جایگزین ایران میشود؛ اما علیرغم اینها، دول حاشیه خلیج[فارس] بلافاصله با رژیم تازه سوریه مشغول تعامل شدند. عربستان سعودی و قطر بدهیهای قدیمی سوریه به بانک جهانی را در ماه مه ۲۰۲۵، تسویه کردند تا این نهاد مالی بتواند با دولت جدید کار کند. در همین ماه، محمد بنسلمان، ولیعهد سعودی، دیدار بین الشرع و ترامپ در ریاض را مهندسی کرد و این منجر به رفع بیشتر تحریمهای آمریکا علیه این کشور جنگزده شد. دولتهای حاشیه خلیج[فارس] نسبت به نقشآفرینی در سوریه جدید مضطرب بودهاند.
سرمایه و وزن دیپلماتیک حاشیه خلیج[فارس] میتواند نقش مثبتی در بازسازی اقتصاد سوریه ایفا کند، اما به این شرط که دولت جدید بتواند وضعیت امنیت کشور را به ثبات برساند. فرماندهی مرکزی ایالات متحده که همچنان چند هزار سرباز آمریکایی را در سوریه مستقر دارد، برای میانجیگری تلاش کرده است، بین گروهِ عمدتاً کُردِ «نیروهای دموکراتیک سوریه» یا «قسد» و دولت جدید. تام باراک، نماینده ویژه دولت ترامپ در سوریه که همزمان سفیر آمریکا در ترکیه هم هست، در رفعورجوع تنشها بین سوریه و اسرائیل نقشی فعال به عهده گرفته است.
اخیراً در ژوئیه ۲۰۲۵، در شهر سویدا، جنوب سوریه، آتش خشونت بین شبهنظامیان دروزی، مبارزان بادیهنشین و نیروهای دولت شعلهور شد و به دنبالش، حملات هوایی اسرائیل از راه رسید. این واقعه، سختیهای پیش روی رئیسجمهور الشرع را در مسیر ثباتآفرینی در کشوری نشان میدهد که از پس ۱۴ سال جنگ داخلی میآید.
ایالات متحده در تلاش برای کمک به ایجاد ثبات در سوریه است؛ اما این تلاشها، جهتگیری کلی محسوس و حمایت آشکار رئیسجمهور ترامپ و وزیر خارجه مارکو روبیو را با خود ندارند. رویکرد جامعتر آمریکا باید دول حاشیه خلیج[فارس] را هم به عنوان شرکایی فعال در خود داشته باشد.
طرفهای مختلف در سوریه درگیر هستند: اسرائیل، ترکیه، قسد با حمایت آمریکا، دولت جدید و دیگران. تنها وزن دیپلماتیک آمریکا میتواند اینها را با هم آشتی دهد؛ اما از طرف دیگر فقط دول حاشیه خلیج[فارس] میتوانند پول لازم برای حمایت از دولت نوپای سوریه را تأمین و مسیر را هموار کنند تا بازیگران داخلی سوریه با رژیم جدید کنار بیایند و در نهایت فقط این دول میتوانند مشوق احیای اقتصاد سوریه شوند.
پیامدهای ناکامی در ثباتآفرینی در سوریه وخیم خواهند بود. در عمل، چنین رویدادی میتواند منجر به ایجاد نسخهای تازه از لبنان شود که با اسرائیل، ترکیه، عراق و اردن مرز دارد و در آن سلفیها و نیز بازیگران مورد حمایت ایران شکوفا میشوند و قدرتهای منطقهای، بازیهای تعادل قدرتشان را پیاده میکنند. پروراندن نظمی ثابت در سوریه، عقبرفت ژئوپلیتیک ایران در شرق، جهان عرب را تحکیم میکند، امنیت بالاتری برای اسرائیل و ترکیه ایجاد میکند و در راستای ثبات کلی در منطقه قرار میگیرد. منافع دول حاشیه خلیج[فارس] و آمریکا اینجا با هم تلاقی دارند. این نتیجه نیاز به دیپلماسی فعالانهتر و سازماندهیشدهتر آمریکا دارد تا مزایای بالقوه این همکاریها بالفعل شوند.
دول حاشیه خلیج فارس و ایران
عربستان سعودی حمایت مشتاقانهای از تصمیم ترامپ برای بمباران تأسیسات هستهای ایران نکرد. این ممکن است ناظران عادی سیاست آمریکا در خاورمیانه را غافلگیر کرده باشد. ریاض درگیر رقابتی چنددههای با تهران برای نفوذ در خاورمیانه بود و در این رقابتها، ایرانیها بیشتر از سعودیها پیروزی جمع کرده بودند، در لبنان، عراق، سوریه پیش از ۲۰۲۵ و یمن. پادشاهی سعودی مشتاقانه به سیاست «فشار حداکثری» دولت اول ترامپ علیه ایران پیوست، شخص ولیعهد، محمد بنسلمان، رهبر ایران را با آدولف هیتلر مقایسه و تهدید کرد دعوا را به داخل خود ایران ببرد. شاید کسی فکر کند با این اوصاف عربستان سعودی بسیار خوشحال خواهد بود که ببیند بمبهای آمریکایی روی ایران میریزند؛ اما چنین فرضی غلط خواهد بود.
در سالهای اخیر، عربستان و امارات، دو دولت حاشیه خلیج[فارس] که به شکل سنتی بیشترین تخاصم را با ایران داشتهاند، لحن خود را درباره همسایه فارسشان تغییر دادهاند. رویکرد تقابلی آنها نتایج مثبت اندک و پیامدهای منفی بسیار حاصل کرده بود، شامل حملات موشکی و پهپادی به هر دو کشور از سوی حوثیها، متحدان یمنی ایران. چنان که پیشتر اشاره شد، حملات مستقیم سپتامبر ۲۰۱۹، به تأسیسات نفتی سعودی، واکنش به حمایت سعودیها از سیاست «فشار حداکثری» ترامپ بود. جریان آزاد نفت از منطقه به دنیا شدیدترین تهدیدش را از زمانی که صدام حسین در ۱۹۹۰ به کویت حمله کرد، متحمل شد اما نکتهای که حاکمان سعودی را شوکه کرد این بود: واشنگتن هیچ اقدامی علیه تهران جهت تلافی انجام نداد.
تا اوایل دهه ۲۰۲۰، هم ریاض و هم ابوظبی به دنبال احیای روابط عادی با تهران رفته بودند. سفیر امارات در سال ۲۰۲۲ به پایتخت ایران بازگشت. در ۲۰۲۳، چین میانجی احیای روابط دیپلماتیک بین عربستان سعودی و ایران شد. در نهایت، دستور کار اقتصاد سعودی و اماراتی منجر به این شد که ثبات منطقهای را بر مقابله با ایران اولویت دهند. برنامه جاهطلبانه «ویژن ۲۰۳۰» محمد بنسلمان، برای کاهش اتکای اقتصاد سعودی به نفت، نیازمند این است که کشور مرکز جذب گردشگر، سرمایهگذاری خارجی و تجارت غیرنفتی شود. بیثباتی منطقهای برخلاف همه این اهداف عمل میکند. به همین شکل، امارات متحده عربی در این زمینهها همین حالا هم در منطقه پیشتاز است و نمیخواهد الگوی موفق اقتصادیاش را در معرض خطر بگذارد. تقابل با ایران برای کاسبی خوب نیست.
دیگر دول خلیج[فارس]، به جز بحرین، مستمراً روابط خود را با ایران نگه داشتهاند، اگر نه نزدیک، لااقل کاسبانه. قطر، میدان گازی دریایی پارس جنوبی[در ایران]/گنبد شمالی[در قطر] را با ایران مشترکاً مدیریت میکند و به روابط منظم با تهران نیاز دارد. عمان به همین شکل، مدیریت مشترک تنگه هرمز را با ایران دارد و سنت کهن روابط منظم با همسایگانشان در آن سوی آبهای خلیج[فارس]. عمان میزبان دورهای اول مذاکرات ایران و آمریکا در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما بود، همان مذاکراتی که منجر به توافق هستهای با ایران در سال ۲۰۱۵ شدند. کویت که از سال ۱۹۹۱ روی عراق به عنوان نگرانی عمده امنیتی خود تمرکز کرده، دهههاست رابطه عادی با ایران دارد.
هیچکدام از اینها به این معنی نیست که دول حاشیه خلیج[فارس] ایران را متحد یا حتی همسایهای مسئول میدانند. با تاریخ طولانی امپراتوری در منطقه و سابقه اخیر حمایت از شیعه انقلابی و گروههای اسلامگرای مخالف، همهشان ایران را در بهترین حالت مشکل و در بدترین حالت تهدید میبینند؛ اما همهشان موافقاند که نمیخواهند به میانه درگیری با ایران کشیده شوند، چه توسط ایالات متحده و چه اسرائیل. تجربه قطر در همین آخرین درگیری، گرچه از لحاظ آسیب محدود بود، نمونه آموزندهای بود که کشورهای حاشیه خلیج[فارس] خود را در خط مقدم درگیری منطقهای خواهند یافت؛ چه طرف درگیری باشند چه نباشند؛ چه بخواهند چه نخواهند.
دول حاشیه خلیج[فارس] پای نسخه تازهای از «فشار حداکثری» علیه ایران را امضا نخواهند کرد؛ اما اگر دولت ترامپ بخواهد، پس از موفقیت نظامی که در حملات هوایی ژوئن ۲۰۲۵ حاصل شد، راه را با تلاش دیپلماتیک تازه برای محدودیت جاهطلبیهای هستهای ایران ادامه دهد، دول حاشیه خلیج[فارس] در موقعیت بسیار خوبی هستند که بتوانند این مسیر را تسهیل کنند.
دولت آمریکا پس از جنگ کوتاه ایران و اسرائیل انفعال غافلگیرکنندهای نشان داده: نه فشار نظامی و اقتصادی را بر ایران افزایش داده و نه از شوک درگیری ماه ژوئن استفاده کرده تا آمادگی تهران را برای مذاکره هستهای بسنجد. واشنگتن، در حالی که دارد خودش را جمع و جور میکند، باید حواسش به یک نکته باشد: دول خلیج[فارس] تمایلی ندارند به کارزار فشار حداکثری علیه ایران بپیوندند اما بسیار آمادهاند که به ابتکاری دیپلماتیک یاری برسانند.
دول حاشیه خلیج فارس، اسرائیل و فلسطینیان
برخلاف مسئله پیشین، دول حاشیه خلیج[فارس] درباره نحوه مواجهه با اسرائیل اختلاف دارند. امارات و بحرین شرکایی مشتاق در «پیمانهای ابراهیمی» بودند که در دولت اول ترامپ برایشان مذاکره شد. حتی در طول جنگ غزه و بحران انسانی حاصل از آن، روابط دیپلماتیک خود را با اسرائیل حفظ کردهاند. عمان و قطر در گذشته در سطح رسمی با اسرائیل تعامل داشتهاند اما مایل نیستند جهش به مرحله روابط دیپلماتیک را انجام دهند.
کویت، تنها دولت حاشیه خلیج[فارس] با پارلمانی فعال و مستقل (که البته از ماه مه ۲۰۲۴ توسط امیر حاکم این کشور تعلیق شده) اصلاً حاضر نیست واکنش منفی مردمی را تحمل کند که ممکن است حاصل به رسمیت شناختن اسرائیل باشد. به این ترتیب عربستان سعودی میماند. هم دولت رئیسجمهور جو بایدن و هم دولت ترامپ، مجدانه تلاش کردند سعودیها را وارد پیمانهای ابراهیمی کنند. دولت نخستوزیر بنیامین نتانیاهو در اسرائیل کاملاً علنی به دنبال جلب نظر مثبت ریاض بوده است. سعودیها اصل چیزی هستند که اسرائیل و ایالات متحده میخواهند به دست بیاورند.
ولیعهد محمد بنسلمان درباره تمایل به تعامل با اسرائیلیها موضع علنی داشته است، اما به قیمتش. مقامات دولت بایدن ادعا میکنند پیش از حمله ۷ اکتبر حماس به اسرائیل، آنها در آستانه توافق بر سر قیمت بودند. این توافق شامل معاهدهای امنیتی آمریکایی با ریاض و کمک به توسعه صنعت هستهای سعودی میشد، در کنار تعهداتی از سوی اسرائیل برای بهبود شرایط زیست فلسطینیان در کرانه باختری و غزه. در مقابل عربستان سعودی به رسمیت شناختن دیپلماتیک را به اسرائیل میداد. حتی پس از حمله، دولت پیگیری توافق را ادامه داد و امیدوار بود چنین توافقی، مشوق اسرائیل برای پایاندادن به درگیری در غزه باشد.
در طول سفر رئیسجمهور ترامپ به ریاض در ماه مه ۲۰۲۵، او علناً درباره پیوستن عربستان سعودی به پیمانهای ابراهیمی حرف زد اما پذیرفت که سعودیها «زمانی که صلاح بدانند» چنین خواهند کرد. این حرف از پذیرشی واقعگرایانه از این حقیقت حاصل میشد که جنگ غزه، محاسبات سعودیها در به رسمیت شناختن اسرائیل را از دو طریق تغییر میدهد: اول، اشتراک نظر درباره تهدید ایران انگیزهای عمده برای عربستان سعودی بود که رابطهای جدید با اسرائیل را در نظر بگیرد؛ اما ایران از زمان آغاز جنگ غزه، با شکستهای منطقهایاش تضعیف شده و باعث شده ارزش رابطه صریح با اسرائیل کاهش یابد. دوم، حمله نظامی جاری اسرائیل بلاهای وحشتناکی بر سر مردم غزه آورده و این اهمیت مسئله فلسطین را در سراسر جهان عرب و نیز در خود عربستان سعودی افزایش داده است.
حمله اسرائیل شاید بلافاصله پس از حمله شدید حماس در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ قابل درک میبود اما سبعیت و مدت کارزار اسرائیل به نحوی است که هدفش حالا چیزی بیش از صرفاً شکست حماس به نظر میرسد. در نتیجه هزینه توافق با اسرائیل برای سعودیها بالا رفته است. ریاض در چندین مقطع علناً اعلام کرده به رسمیت شناختن اسرائیل از سویش، بسته به این است که اسرائیل جدولی زمانی برای رسمیت کشور فلسطین را بپذیرد. این برای اسرائیل امتیازی مشخصتر و گستردهتر است تا چیزی است که سعودیها پیش از ۷ اکتبر میخواستند. ترکیب دولت فعلی اسرائیل در کنار سختترشدن موضع افکار عمومیاش در حدوداً دو سال اخیر یعنی تصور موافقت نخستوزیر نتانیاهو با این شرط سعودیها، غیرممکن است.
در نتیجه برای واشنگتن خطا خواهد بود اگر برای پیشرفتی قابلتوجه در مسئله کلی فلسطین در این مقطع فشار بیاورد؛ اما مسئله آتشبس فلسطین هنوز مانده که کوچکتر است اما همچنان غامض. دلایل بشردوستانه برای پایان جنگ برای ایالات متحده روشن است، چنان که گرسنگی مردم نوار غزه، نهفقط در جهان عرب که برای آمریکاییها نیز به سوژه صفحه اول اخبار تبدیل شده است.
آتشبسی مؤثر و پایدار، تسهیلگر همکاری دول حاشیه خلیج[فارس] با دیگر شرکای بینالمللی خواهد بود تا کمکهای فوری به غزه برسانند. راه درگیرشدن دول خلیج[فارس] در کار بلندمدتتر بازسازی و حکمرانی در این قلمرو را هم باز میکند. اعلامیه اتحادیه عرب در ۲۰ ژوئیه ۲۰۲۵، با حمایت تمام دول خلیج[فارس]، خواستار خلع سلاح حماس و پایان حاکمیتش بر غزه میشود. این نشانهای است از اینکه در میان اعراب تمایل به حمایت از ابتکارات تازه وجود دارد.
دول حاشیه خلیج فارس
جنگ کوتاه اسرائیل و ایران در ژوئن ۲۰۲۵ را بمباران ایران از سوی آمریکا و متعاقبش اعلام آتشبس از سوی دولت ترامپ، ناگهان به پایان رساند. این جنگ، دو واقعیت را برای دول حاشیه خلیج[فارس] برجسته کرد: اول، چنان که پیشتر هم گفته شد، این واقعیت را در ذهن آنان شفافتر کرد که به عنوان بازیگران نظامی نه مؤثرند و نه مستقل. امنیتشان را تا حد زیادی قدرتهای بیرونی تعیین میکنند که این دول در دوران درگیری اثرگذاری اندکی رویشان دارند.
آنها نیاز به حفاظت دارند. دوم، علیرغم تغییرات آشکار در تعادل قدرت جهانی، از جمله با ظهور چین و انتقامجویی سرزمینی روسیه، ایالات متحده همچنان تنها قدرت بزرگی است که ابزارهای نظامی و دیپلماتیکش را دارد تا به مسیر درگیری در خاورمیانه جهت دهد. این معادله دوعاملی راهحلی حاصل میکند که همه دول حاشیه خلیج[فارس] متوجهش هستند: آنها به ایالات متحده به عنوان شریک امنیتی اصلی خود نیاز دارند.
این در ریاض یا دیگر پایتختهایشان خبر تازهای نیست. همین موضوع بخشی از دلیل پذیرایی مجلل از رئیسجمهور ترامپ در عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی در ماه مه ۲۰۲۵ بود؛ اما همین مسئله، اهرم ایالات متحده را در مقابله با دول خلیج[فارس] تقویت میکند، در عین اینکه این اهرم، نامحدود هم نیست.
روابط آنها با آمریکا به کنار، تمام این دول همزمان در حال برپایی روابط اقتصادی مهم با چین هستند، به عنوان مهمترین مشتری انرژی و مهمترین شریک تجاریشان. عربستان سعودی اگر بخواهد امیدی به مدیریت بازار جهانی نفت داشته باشد، نیاز به روابط همکارانه با روسیه در بستر اوپک پلاس [نهادی مشترک بین اعضای اوپک و ده کشور دیگر صادرکننده نفت] دارد؛ اما وقتی پای امنیت وسط میآید، جایگزینی برای ایالات متحده در کار نیست.
دولت ترامپ چطور میتواند بهترین استفاده را از این اهرم ببرد؟ نشانههایی که از سفر ماه مه بیرون آمدند حاکی از این هستند که رئیسجمهور، این منطقه را اگر نه صرفاً، عمدتاً منبعی برای تزریق سرمایه به اقتصاد آمریکا میبیند. میزبانهایشان هم از این لحاظ کم نگذاشتند و به گزارش کاخ سفید، وعده بیش از ۲ تریلیون دلار سرمایهگذاری دادند؛ البته هنوز معلوم نیست چقدر از این تعهدات تحقق خواهند یافت.
اگر ترامپ بتواند شرکایش را در حاشیه خلیج[فارس] تشویق کند تا فقط با کسری از این مبلغ، به تأمین مالی گذار سوریه کمک کنند و به بحران انسانی در غزه رسیدگی کنند، خواهد توانست در این منطقه ثبات ایجاد کند، در منطقهای که علیرغم نیات ابراز شده سه رئیسجمهور پیشین آمریکا، ایالات متحده را به درگیریهای نظامی مکرر کشاندهاست. واشنگتن میتواند، با ترکیب منابع مالی و دیپلماتیک شرکای آمریکا در حاشیه خلیج[فارس] با قدرت سخت بینظیر ایالات متحده که در درگیری ژوئن ۲۰۲۵ یک بار دیگر نمایش داده شد، باعث ایجاد خاورمیانهای شود، باثباتتر و لااقل تا حدی، آرامتر.
source