هاولی میگفت: «او ایدهی پایانی را قبل از اینکه اصلاً بداند وسط سخنرانی چه میخواهد بگوید، پیدا کرده بود.» و جابز را تشویق کرد که این پایانبندی را قویتر کند. او به جابز یادآوری کرد که حتما توضیح دهد که ماجرای این مجله دقیقا چیست. «من بهش گفتم، ببین، اون کاتالوگ برای نسل ما حکم گوگل رو داشت…و گفتم محض رضای خدا، یادت نره از استوارت برند (ناشر مجله) هم نام ببری که ذوق و هنر شاعریاش بود که به اون کاتالوگ و خیلی چیزهای دیگه روح داده بود.»
«او ایدهی پایانی را قبل از اینکه اصلاً بداند وسط سخنرانی چه میخواهد بگوید، پیدا کرده بود.»
در نمایشگاه آرشیو، هشت ایمیل وجود دارد که جابز برای خودش فرستاده است. بین اوایل ماه می تا ژوئن یک وقفه در ایمیلها دیده میشود؛ به احتمال زیاد جابز در آن مدت داشت برای یک سخنرانی که با آن خیلی راحتتر بود، آماده میشد: سخنرانی اصلیاش در کنفرانس جهانی توسعهدهندگان اپل در ۶ ژوئن.
آن روز در سانفرانسیسکو، جابز روی صحنه اجرای بینقصی داشت. با اعتماد به نفس کامل قدم میزد، پدیدهی جدیدی به اسم پادکست را توضیح میداد و آن را «داغترین اتفاق در دنیای رادیو» نامید و از تصمیم اپل برای استفاده از پردازندههای اینتل به جای PowerPC صحبت کرد. اما وقت زیادی تا سخنرانی استنفورد باقی نمانده بود. روز ۷ ژوئن، او دوباره شروع کرد به ایمیل فرستادن برای خودش. هاولی به او گفته بود که درست مثل یک دانشجو، شاید مجبور شود برای تمام کردن این سخنرانی تا صبح بیدار بماند.
هاولی همچنین به او پیشنهاد کرده بود که متن سخنرانی را چاپ کند و آن را بلندبلند برای خودش بخواند. هاولی به او گفت: «نباید سرت توی کاغذ باشد و تپق بزنی، پس خیلی ساده در خیابان راه برو و چند بار آن را برای یک درخت بخوان تا با ورق زدن متن سخنرانیات کاملاً راحت باشی.»
در چند روز باقیمانده، جابز مدام متن سخنرانی را تمرین و بازبینی میکرد و یک شب سر میز شام، متن کامل را برای تمام خانوادهاش خواند.
شب قبل از مراسم، یک مهمانی شام در استنفورد برگزار شد و آمدن یا نیامدن استیو جابز تا لحظهی آخر مشخص نبود. وقتی بالاخره از راه رسید، یکراست رفت پیش دانشجوهایی که دعوتش کرده بودند و با نگرانی به آنها گفت: «من اصلاً نباید قبول میکردم. هیچ شوخیای بلد نیستم و قرار است سخنرانی بدی باشد.» او حتی گفت که چند روز پیش میخواسته همه چیز را کنسل کند.
Stanford University
دانشجوها با وحشت به هم نگاه کردند و با خودشان فکر کردند: «وای خدای من! این مرد اصلاً دلش نمیخواهد اینجا باشد! نکند فردا اصلاً پیدایش نشود؟ شاید باید همان جان استوارت را دعوت میکردیم!»
صبح روز مراسم، اوضاع بدتر هم بود. جابز با اضطراب شدیدی از خواب بیدار شد. همسرش، لورن، بعدها گفت: «من تقریباً هیچوقت او را آنقدر عصبی ندیده بودم.»
او حتی در مسیر کوتاه تا استادیوم، در ماشین نشسته بود و هنوز داشت سخنرانیاش را ویرایش میکرد، درحالیکه سه فرزندش در صندلی عقب بودند. وقتی به پارکینگ مخصوص رسیدند، ماجرای خندهداری پیش آمد: هرچه گشتند مجوز ورود را پیدا نکردند. نگهبان به استیو جابز که با تیشرت مشکی و شلوار جین پاره، پریشان به نظر میرسید، مشکوک بود و بهسختی قبول کرد که او همان سخنران معروف مراسم است.
خانوادهی جابز به یک سوئیت رفتند تا او لباس رسمی فارغالتحصیلی را بپوشد. وقتی جابز پشت تریبون قرار گرفت، با جمعیتی شلوغ و کلافه از گرما روبرو شد. او قرار بود در چنین فضایی، حرفهای سنگین و شاید حتی ناامیدکنندهای بزند و فارغالتحصیلان را با یادآوری اینکه قرار است بمیرند، راهی زندگی جدیدشان بکند.
با اینکه جابز میتوانست یک ساعت تمام بدون حتی یک برگه کاغذ سخنرانی کند، این بار تصمیم گرفت از روی متن چاپشده بخواند. اینجا استیج همیشگی اپل نبود؛ نه مخاطب را میشناخت، نه با آن مکان راحت بود و نه آن لباس یقهاسکی معروفش را به تن داشت. به جای آن، یک ردای رسمی و ناجور پوشیده بود.
«جابز پشت تریبون معذب و شکننده به نظر میرسید و این به نفعش تمام شد»
صدایش موقع حرف زدن محکم بود، اما خبری از آن قدرت و شور همیشگی نبود. هاولی بعدها گفت: «او پشت تریبون کمی معذب و شکننده به نظر میرسید. این یکی از معدود دفعاتی بود که او در جمع اینطور شکننده دیده میشد و همین به نفعش تمام شد.»
اگر ویدیوی سخنرانی را ببینید، اینطور به نظر میرسد که دانشجوها خیلی مودب و موقر گوش میدهند، اما واقعیت کمی فرق داشت. خیلیها حواسشان پرت بود. حتی اسپنسر پورتر، همان دانشجویی که برای آمدن جابز این همه تلاش کرده بود، خودش اعتراف میکند: «هوا آنقدر گرم بود که من بیشتر وقتم را داشتم آب میخوردم و دنبال آب بیشتر میگشتم.»
فضای مراسم کمی عجیب بود. گروه موسیقی دانشگاه قرار بود هر بار که جابز یکی از کلمات روی «کارت بینگو» را میگفت (مثلاً «ترک تحصیل» یا «نکست»)، یک نت بنوازند. از طرفی، سخنرانیهای فارغالتحصیلی معمولاً پر از جوک و خنده هستند، اما تنها شوخی جابز یک کنایهی سریع به ویندوز بود که چطور از مک کپی کرده است؛ بااینحال، جابز بیتوجه به این واکنشها، فقط به خواندن ادامه داد.
source