دوم دسامبر ۲۰۱۸، روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی به قلم «آدام نوسیتر» روایتی از دلایل خشم جلیقهزردها در فرانسه نوشت؛ همان جنبشی که در اعتراض به سیاستهای مکرون برای افزایش قیمت سوخت، چند ماهی خیابانهای پاریس را اشغال میکرد و صدای اعتراضات خود را به تمام جهان میرساند.
به گزارش روز نو در این مقاله، نویسنده به توصیف زندگی یکی از همین افراد پرداخته؛ «فلوریان دوو» که در داخل سبد خریدش از یک سوپرمارکت همواره تخفیفدار در پاریس؛ قلب فرانسه، تنها یک بسته سوسیس ۶ دلاری به چشم میخورد و به نویسنده گفته بود که ۱۰ روز مانده به آخر ماه، حقوق او و خانم شاغلش ته کشیده و ناگزیر با قرض، ماه را به پایان رسانده. در جایی از این گزارش، دوو به نویسنده گفته بود که پسر ۹ سالهاش تاکنون رنگ مسافرت را به چشم ندیده و کل حقوقش که ۱۳۰۰ یورو در ماه است، در چشم بههمزدنی، با پرداخت قبوض ناپدید میشود.
باور این مسئله برای ایرانیانی که تعطیلات تابستانی را انتظار میکشند تا ماشین خود را استارت بزنند و راهی سواحل دریای خزر یا نقاط دیگر کشور شوند و البته برای من در آن سالها یعنی کمتر از ۷ سال پیش کمی سخت و باورنکردنی بود، اما وقتی امروز به اوضاع و احوال جامعه نگاه میکنم که حتی تعطیلات هم مردم را به وسوسه سفر نمیاندازد، حتی با بنزین مفت که اگر قیمتش آزاد شود، تقریباً ۱۸ برابر گرانتر میشود. امروز میتوانم کمی حال فلوریان دوو را بیشتر درک کنم.
کاهش دامنهدار درآمد ایرانیان به دلیل کوچک شدن اقتصاد
شکی نیست که مقصر اصلی در افت رفاه ایرانیها، تورم بالای موجود در کشور است که در نیم دهه اخیر، بالای ۴۰ درصد جاخوش کرده و بعید است حالا حالاها قصد کاهش داشته باشد، اما موضوع مهمتر این است که در تمامی این سالها، حجم واقعی اقتصاد کشور یا آن چیزی که اقتصادخواندهها از آن به عنوان کیک اقتصادی یاد میکنند، کوچک و کوچکتر شده و لاجرم، سهم مردم هم از این کیک لاغر، کمتر و کمتر شده است.
هر چند درآمد خالص ملی ایران از سال ۱۳۹۰ تا امروز ۳۴ برابر شده، اما اگر اثر تورم را از این درآمد بیرون بکشیم و اصطلاحا با قیمتهای ثابت و نسبت به یک سال خاص که در این گزارش ۱۴۰۰ ذکر شده، مقایسه کنیم، این درآمد نه تنها ۳۴ برابر نشده بلکه کاهش هم یافته و اقتصاد سال گذشته ۹۱ درصد از اقتصاد سال ۱۳۹۰ بوده و ۹ درصد آب رفته است.
حال بهتر است بدانیم که در تمامی این سالها، نه فقط کیک اقتصاد ما کوچک شده، بلکه جمعیت ایران هم نسبت به سال ۱۳۹۰ بیشتر شده یعنی این کیک کوچکتر شده، حالا باید به تعداد بیشتری تقسیم شود که البته خود مرکز آمار، جواب این سوال را داده. سرانه هر ایرانی از کیک اقتصاد در همه این سالها، ۲۰ درصد کوچکتر شده که به معنای کاهش ۲۰ درصدی درآمد هر ایرانی از درآمدهای ملی بوده است.
افزایش نابرابری در سالهای گذشته
موضوع بدتر این است که در همه این سالها، همین کیک کوچک شده هم مثل قبل توزیع نمیشود و در حال حاضر، پولدارها سهم بیشتری از این کیک برمیدارند و سهم کمدرآمدها یا همان فقرا یا اصطلاحا آسیبپذیرها، کمتر هم شده است. به این ترتیب از سال ۱۳۹۰ تاکنون طبقه متوسط فقیر و فقرا فقیرتر شدهاند و پولدارها باز هم پولدارتر شدهاند.
سند این ادعا چیست؟ نگاهی به افزایش ضریب جینی و همچنین نسبت هزینهکرد دهک دهمیها (همان پولدارها) به دهک اولیها یا همان ضعیفترها. ضریب جینی، شاخصی است بین یک و صفر که در تمام دنیا، برای سنجش میزان نابرابری در یک جامعه استفاده میشود و هر چه به یک نزدیک شود، یعنی اوضاع نابرابری وخیمتر است و هر چه به سمت صفر برود، اوضاع عادلانهتر و توزیع ثروت، متناسبتر.
ضریب جینی طی این سالها یعنی از سال ۱۳۹۰ تاکنون ۷.۵ درصد رشد کرده و نابرابری در جامعه ایران، به همین نسبت بیشتر شده است. شاخص بعدی، نسبت هزینهکرد ۱۰ درصد ثروتمندترینها به ۱۰ درصد فقیرترینهاست. دقت کنید که این شاخص، فقط هزینهکرد این افراد را در داخل کشور اندازه میگیرد و کاری به این ندارد که پولدارها، به خارج میروند یا نه و چقدر آنجا هزینه میکنند. یک فرد پولدار (دهک دهمی) سال ۱۳۹۲ به طور میانگین حدود ۱۱ برابر یک فقیر هزینه میکرد، اما سال ۱۴۰۲ همان فرد پولدار ۱۴ برابر یک فرد فقیر هزینه میکند. یعنی همان فرد پولدار طی این سالها ۳۰ درصد پولدارتر شده است.
هزینه خفه کننده مسکن
تا اینجا معلوم شده که درآمد ایرانیها از سال ۱۳۹۰ به این طرف، مدام کمتر شده و در مقابل، توزیع این درآمدها هم ناعادلانهتر شده یا با همان مثال کیک اقتصاد، کیک ما کوچک شده، سهمبرانش بیشتر شدند و غیرمنصفانهتر هم تقسیم شده، اما اوضاع جایی خرابتر میشود که بدانیم همین درآمدهای کوچک شده نامتوازن، مثل قبل هم خرج نمیشوند و برخی اقلام ضروری، آنقدر گرانتر شدهاند که مجالی برای سایر هزینهها باقی نمیگذارند.
هزینه مواد غذایی در کشور، تا اندازهای در این بین مقصر است. تهیه خوراک برای مردم در سال ۱۳۹۳ حدود ۲۴.۷ درصد از درآمدهای آنها را میبلعید. فشار این موضوع با کاهش فشار تحریمها طی سالهای ۹۴ تا ۹۶ اندکی کمتر شد و در سال ۹۶ به ۲۳.۳ درصد رسید، یعنی حدود ۶ درصد از فشار بر مردم برای تامین خوراکی کمتر شد.
با این حال، تحریمها که برگشت، فشارها بر سفره مردم هم بیشتر شد و حتی در سال ۱۴۰۱ این رقم تا ۲۷.۵ درصد افزایش یافت یعنی بین یکچهارم تا یکسوم از درآمد ایرانیها، فقط برای سیر کردن شکم هزینه شد. ایرانیها سی درصد درآمدشان را خرج سیر کردن شکم میکنند، اما هزینه مسکن زندگی ایرانیها را خفه کرده است و جامعه ایرانی برای داشتن سرپناه از همه هزینههای تفریحی، بهداشتی و پوشاک خود زده است تا شبها زیر سرپناهی بخوابد.
مسکن در سال ۱۳۹۶، قریب یکسوم از کل هزینههای زندگی خانوارهای ایرانی را به خود اختصاص داده بود. انفجار قیمتی مسکن و اجارهبها در سالهای بعد، این رقم را به ۴۲.۲ درصد در سال ۱۴۰۲ رسانده که نشان میدهد سهم آن از هزینهها ۱۰ درصد افزایش یافته که لاجرم باید با صرفهجویی از سایر هزینهها تامین میشد. امسال به نظر میرسد ایرانیها نیمی از درآمدشان را خرج مسکن میکنند.
صرفهجویی ایرانی؛ از سلامت تا تفریح
پاسخ ناگزیر ایرانیها به این معادله البته مشخص است. وقتی سرجمع هزینههای خوراک و مسکن خانوارهای ایرانی از ۵۶ درصد در سال ۱۳۹۶ به ۶۷ درصد در سال ۱۴۰۲ (یعنی دوسوم از کل هزینهها) افزایش یافت، کاهش هزینهکرد در سایر الزامات زندگی نمود یافت. در تمامی این سالها مردم ایران از پوشاک و کفش خود زدند. پوشاک و کفش ایرانیها از ۴ درصد هزینهها به ۳.۲ درصد رسید یعنی ۲۰ درصد کمتر شد.
به عبارت دیگر، اگر یک خانواده در سال ۱۰ کفش و لباس میخرید، این تعداد در سال ۱۴۰۲ به ۸ کفش و لباس رسید و احتمالا امروز به کمتر از این هم افت کرده باشد. در این سالها خرید لوازم و اثاثیه خانوار هم دقیقاً همین روند را طی کرد و سهم آن هم از بودجه خانواده ۲۰ درصد کمتر شد.
سهم «بهداشت و درمان» از بودجه خانوار هم از ۱۰.۶ درصد به ۸.۸ درصد (افت ۱۷ درصدی) و سهم «بخش حمل و نقل و ارتباطات» هم از ۱۲.۴ درصد به ۸.۳ درصد افت کرد (کاهش ۳۳ درصدی). با این حال، بزرگترین صرفهجویی خانوارها، در بخش هزینهکرد برای «تفریح، سرگرمی و خدمات فرهنگی» رخ داد. ایرانیها سال ۱۳۹۶ تقریبا ۳ درصد درآمدهای خود را صرف تفریح و مصارف فرهنگی میکردند، اما این رقم با تقریبا ۵۰ درصد کاهش سقوط آزاد دوبارهای را تجربه کرد و به ۱.۶ درصد در سال ۱۴۰۲ رسید و امروز حتما کمتر از سال ۱۴۰۲ است.
از پاریس تا تهران
همان مقاله نیویورک تایمز نوشته؛ «تصویر فرانسه با آنچه که میبینیم، متفاوت است. مغازههای لوکس و خیابانهای سنگفرش شده و توریستهای خندان، تصویر واقعی فرانسه نیست. قلب فرانسه زخمی از فقری است که به واقع رنگ و بوی آن برای تکتک ما غریب است و نمیتوانیم با آن همدردی کنیم.
مردم روستاها و شهرهای حاشیهای فرانسه که از پاریس، مهد فرهنگ و تمدن دور هستند، روزهای سخت و زمختی را طی میکنند و دیگر مالیاتها صرفا یک بخش کوچک از زندگی افراد این مناطق را شامل نمیشود، بلکه هر درصد کوچک مالیاتی که افزوده میشود، وعدههای غذایی است که از سفره این خانوادهها کنار میرود». شاید این بخش از گزارش آن روزنامه، امروز کمی از واقعیات میدانی زندگی ایرانیها را هم به تصویر بکشد.
چرا پدران ایرانی مثل قبل خوشتیپ نیستند؟
از نگاه جامعهشناختی، پدران ایرانی در نقش سنتی خود بهعنوان «نانآور» خانواده، فداکاریهایی میکنند که نهتنها در ظاهرشان، بلکه در سلامت و کیفیت زندگیشان نمود پیدا کرده است. اما چرا پدرها دیگر مثل گذشته عطر نمیزنند، لباس نو نمیخرند و کفشهایشان را با واکس آبرومند نگه میدارند؟ چرا اغلب پدران ایرانی حتما یک دندان خراب دارند و آن را درمان نمیکنند؟ پاسخ در ترکیب فشارهای اقتصادی و ارزشهای فرهنگی نهفته است.
در ایران امروز، فشارهای اقتصادی ناشی از تورم بالا و افزایش هزینههای زندگی، پدران را در موقعیت دشواری قرار داده است. در فرهنگ جمعگرای ایران، پدر نهتنها مسئول تأمین مالی است، بلکه باید آبرو و آسایش خانواده را حفظ کند. این نقش سنتی، که ریشه در تاریخ و ارزشهای اجتماعی دارد، پدران را وادار میکند تا نیازهای شخصی خود را فدای رفاه فرزندان کنند.
پدر ایرانی، با انتخاب کفشهای کهنه، اما واکسخورده، به دنبال حفظ ظاهر آبرومندانهای است که نشاندهنده جایگاه اجتماعی خانواده باشد. او از خرید لباس نو برای خودش میگذرد، اما برای همسر و فرزندانش لباس نو میخرد تا در جمع همسالان احساس سربلندی کنند. این رفتار، فراتر از اقتصاد، یک سازوکار اجتماعی است که هدفش حفظ کرامت و عزتنفس خانواده در جامعهای پرچالش است.
این فداکاری از جهت روانشناختی عاطفی در نیاز عمیق پدران به تأمین امنیت روانی فرزندانشان ریشه دارد. پدران ایرانی، تحت فشارهای مالی، خود را سپر بلای خانواده میکنند. دندان خرابی که درمان نمیشود، نه فقط به دلیل هزینههای بالای پزشکی، بلکه به این دلیل است که پدر، در ذهن خود، اولویت را به نیازهای فرزندانش میدهد. او با نادیده گرفتن درد خود، احساس رضایت عاطفی میکند، چون میداند فرزندانش با لباس مناسب به مدرسه میروند یا خوراک کافی دارند.
این انتخاب، یک مکانیسم روانشناختی برای مقابله با فشارهای زندگی است که به پدر حس کنترل و معنا میبخشد. در فرهنگ ایرانی، پدر بهعنوان قهرمان خانواده دیده میشود، نه به خاطر ظاهر خوشتیپش، بلکه به خاطر قلب بزرگی که برای فرزندانش میتپد. این فداکاری عاطفی، گاهی در جزئیات کوچک زندگی پدران دیده میشود. عطر نزدن، نه فقط به دلیل هزینه، بلکه نشانهای از تغییر اولویتهاست؛ پدری که زمانی برای خودش عطر میخرید، حالا پولش را صرف خرید کتاب یا کفش برای فرزندش میکند.
این رفتار، ریشه در عشق بیقید و شرط و حس مسئولیت عمیقی دارد که در روانشناسی بهعنوان «ایثار والدینی» شناخته میشود. پدران ایرانی، در برابر سختیهای زندگی، با حذف نیازهای شخصی خود، از ظاهر گرفته تا سلامت، به فرزندانشان پیامی عاطفی میدهند.
«تو برای من مهمتری.» این فداکاری، تصویری از پدری ایرانی است که با وجود فشارهای زندگی، با کفشهای کهنه، اما براق، با دندان خراب، اما لبخند و با قلبی پر از عشق، همچنان قهرمان خانواده باقی میماند. او خوشتیپی را فدای آینده فرزندانش میکند، چون در فرهنگ و قلبش، خانواده همیشه در اولویت است.
source