محمد امیری کارشناس ارشد و مدرس تاریخ
« تاریخی که مطلقاً نه ستایش و تمجیدی در برابر شرف و پاکی و راستی و استقامت برانگیزد و نه احساس نفرتی را از غدر و دغل و خبث و شقاوت راه دهد و نه آینه عبرتی برای آیندگان باشد و نه خواب نوشین هیچ بی دردی را برآشوبد… قدر و ارزش ندارد که انسان زندگی کوتاه خود را به آن مصروف دارد.» ( دکتر محمدعلی موحد)
۲۸مرداد یادآور روزی است که ائتلاف زر و زور جهانی بر سیاست اخلاق محور و ملی گرایی ایرانی تاختند و برگ برنده ای برای خود، اما کینه عمیقی را در دل بخش عمده ای از مردم ایران به یادگار گذاشت. این حادثه برای شماری از مردم داستانی پرآب چشم و برای برخی، روایت رهایی و فتح بوده است. کسانی آن را قیام ملی و گروهی آن را کودتای ننگین نامیدند. مورخ، هدف خود را روشنگری تاریخی می داند و بهره گیری از اسناد برای پیشبرد دامنه شناخت تاریخی. برای بررسی چگونگی این پیش آمد باید به دو سال قبل از آن برگشت و نگاهی به کنش ها و واکنش های آن سالها نمود. روز ۲۹ اسفند۱۳۲۹ آخرین مهرها و امضاها به پای مصوبه مجلس و طرح ملی شدن نفت زده شد و اختیار این ماده حیاتی رسما به دولت ایران واگذار شد. شاید در آن هیاهو و هیجان و احساس اولیه، کسی فکر نمی کرد دوسال بعد همان رهبرانی که با اتحاد خود و اتخاذ مواضع درست و اصولی موفق به این پیروزی شده بودند، چنان دچار تفرقه و اختلاف شوند که دشمن خارجی بتواند با اندک مایه ای، دستاوردهای سترگ این ملت زحمتکش و نجیب را نادیده بگیرد و بار دیگر بر روی بزرگترین سرمایه ملی ایران خیمه بر افرازد. دکتر مصدق در اردیبهشت ۱۳۳۰ اولین کابینه خود را تشکیل داد و با آن کابینه توانست ملی شدن نفت را به قدرتهای بزرگ جهانی بقبولاند. شاه و فرماندهان ارتش از دور نظاره گر این تحولات و مترصد فرصتی برای مصادره نتایج مثبت آن بودند. سه دلیل عمده را برای مخالفت شاه با ملی کردن نفت می توان ذکر کرد: ۱- اطرافیان انگلیسی مآب، او را از کودکی از عظمت و قدرت بریتانیا ترسانده بودند ۲- استعفا و تبعید پدرش را نتیجه تحریک انگلیسی ها می دانست و از یک عاقبت مشابه برای خود واهمه داشت. ۳- شاه در همه دوران زندگی خود از افراد کاردان و استخوان دار و اصیل سیاسی واهمه داشت و همیشه طرفدار نخست وزیران ضعیف بود. مصدق، قوام السلطنه ، رزم آرا و حتی فضل الله زاهدی گزینه های مورد نظر شاه نبودند ولی شرایط موجود به او اجازه حذف این افراد را نمی داد. شرایط آن روز و دسته بندی های سیاسی بدین شرح بود. حزب توده از فضای ایجاد شده در جهت رسیدن به اهداف خود استفاده کرد و در میان کارگران نفت، افسران ارتش، دانشجویان و برخی روشنفکران نفوذ یافت. روحانیت رسمی به رهبری آیت الله بروجردی تمایلی به دخالت در امور سیاسی و آلودگی به تبعات آن نشان نمی داد. بخشی از روحانیت آشکارا به نفع نهاد سلطنت موضع گیری می کرد. گروهی از طلبه های جوان و طرفداران و شاگردان نواب صفوی قرائت دیگری از اسلام ارائه دادند و بر اساس آن قرائت، گروه فدائیان اسلام را تشکیل دادند. ترور احمد کسروی نویسنده دگر اندیش و متهم به ارتداد، عبدالحسین هژیر نخست وزیر و سرانجام ترور سپهبد رزم آرا رئیس ستاد ارتش و نخست وزیر وقت در ۱۶ اسفند ۱۳۲۹ و البته ترور نافرجام حسین فاطمی وزیر خارجه دولت ملی مصدق از جمله کارهایی بود که توسط آنها انجام شد. در چنین فضای سیاسی و اجتماعی ، در ۲۵ تیرماه ۱۳۳۱ مصدق به باور خودش برای مقابله با توطئه های دشمنان و مخالفان داخلی ملی شدن نفت ، و مانع تراشی های بی دلیل آنها، از شاه درخواست واگذاری اختیار نیروهای مسلح را نمود که بی درنگ با مخالفت وی روبرو شد. در نتیجه مصدق از نخست وزیری کناره گرفت و شاه تحت تأثیر مخالفان مصدق و شاید هم چراغ سبز انگلیس، پسرخاله و رقیب مصدق یعنی قوام السلطنه را به نخست وزیری منصوب کرد. گازیوروسکی می نویسد:« احمد قوام در اواخر سال ۱۹۵۱ و اوایل ۱۹۵۲ چند تن از فرستادگان خود را نزد انگلیسی ها روانه کرد. در مارس ۱۹۵۲ جولین امری(Ameri) نماینده محافظه کار پارلمان بریتانیا برای دیدار غیررسمی قوام به پاریس اعزام شد. سپس قوام به تهران بازگشت تا به تدارک صدارت خود مشغول گردد. صورتی از وزرای احتمالی کابینه وی برای تأیید به انگلیسی ها تسلیم گردید… قوام به جرج میدلتون کاردار سفارت بریتانیا در تهران اظهار داشت که ، وی تجدید روابط سنتی دوستانه بین ایران و بریتانیا را تضمین خواهد کرد و خواستار آن است که انگلیسی ها به عنوان شریک در صنعت نفت ، به ایران بازگردند… » قوام گویا بعدها هم با لوئی هندرسون سفیر امریکا در ایران دیداری داشت و نظر او را برای نخست وزیری خودش جلب کرده بود ولی وزارت خارجه امریکا اشتیاق چندانی بدین امر نشان نداد. در اینجا باید انصاف داد که فتوای آیت الله کاشانی و تجمع و اعتراضات مردمی بود که در قیام سی تیر۱۳۳۱ به کمک دولت ملی مصدق آمد و مجدداً مصدق را به قدرت برگرداند. طبیعی بود که روحانیت با این حمایت انتظار سهم بیشتری از قدرت را داشت. از سوی دیگر طرفداران مصدق فکر می کردند که محبوبیت مصدق به تنهایی عامل حضور توده های مردم در قیام سی تیر ۱۳۳۱ بوده است. بنابراین انتظار روحانیت بعد از این واقعه برآورده نشد. این عامل باضافه نگرانی های روحانیت سیاسی از عواقب حضور قدرتمند حزب توده در قیام سی تیر ۱۳۳۱ و باور مصدق به توسعه آزادی های سیاسی که فکر میکرد جامعه ایران هم مانند جامعه سوئیس و فرانسه تاب تحمل این آزادی ها را دارد، باعث شد تا از طرفداران دولت ملی مصدق در ماههای منتهی به کودتا به شدت کاسته شود. گازیوروسکی دیپلمات امریکایی در همان دوره، معتقد است که:« تفاوت عمده دولت مصدق با دولت های دیگر در آن بود که دست کم از زمان مشروطیت به بعد، اولین دولت اصلاح طلب بود. مصدق قویاً بر توسعه آزادی های سیاسی، قانونمداری و نیز از بین بردن نفوذ بریتانیا و ملی کردن صنعت نفت تأکید می کرد.» در دوران ریاست جمهوری ترومن، تحلیل کارشناسان امریکایی مبنی بر این بود که حزب توده خطر جدی در ایران نیست ولی پس از قدرت یابی آیزنهاور جمهوری خواه، جان فاستر دالس وزیر خارجه آمریکا و برادرش آلن دالس رئیسC.I.A به این نتیجه رسیدند که خطر کمونیست ها جدی است. شاید شرایط جهانی آنها را به این نتیجه رسانده بود. وجود جنگ سرد میان امریکا و شوروی، اشغال اروپای شرقی توسط شوروی، درگیر شدن امریکا در جنگ کره، کمک امریکایی ها به مخالفان حزب کمونیست چین و اشغال استان آذربایجان و کردستان ایران توسط کمونیستهای تحت حمایت روسیه شوروی، برای امریکایی ها تبدیل به تجربه شده بودند. آمارها در آن زمان نشان می داد که حزب توده دارای حداقل ۵۰۰ نفر عضو در میان افسران ارتش ایران بودند. حتی شایع بود که همین شبکه در میان درجه داران هم وجود دارد. هر چه بود دولت آیزنهاور با ترس بیشتری از کمونیسم نسبت به دولت پیش از خود بر سر کار آمد. فشارهای خارجی، پافشاری مصدق بر اصول سیاسی خود که مبتنی بر عدم سازش با استعمار و استبداد بود، کار را به جایی رساند که آیت الله کاشانی و طیف طرفدار او، با مصدق و افکار سیاسی وی فاصله بگیرند و در مقابل او قرار بگیرند. این موضوع که اسناد تازه منتشر شده وزارت خارجه امریکا تا چه حد به واقعیت نزدیک است، باید بیشتر بررسی شود، اما شواهد دیگری نیز موجود است که نشان می دهد در ماههای پایانی حکومت ملی دکتر مصدق، آیت الله کاشانی در کنار جبهه مخالفین مصدق همچون مظفر بقایی، حسین مکی، حائری زاده و حتی شاه قرار داشته است. این اسناد همچنین نشان می دهد که مصدق از روگردانی امریکایی ها خبر داشت ولی سعی می کرد برای آرامش روانی جامعه، روابط با امریکا را عادی جلوه دهد. این اسناد نشان می دهد که شاه ماهها قبل از کودتا قصد خروج از ایران را داشت. هندرسن در دیدار با شاه در خرداد۱۳۳۲ می گوید از شاه پرسیده است آیا باز هم باید کوشید مسئله نفت را با مصدق حل کرد و اگر نشد هم باید به مصدق کمک مالی داد؟ شاه گفت هنوز حصول توافق در امر نفت با مصدق را بیشتر به مصلحت می داند و حتی پرداخت کمک مالی به مصدق را به رغم پیامدها، تأیید می کند. بنظر می رسد شاه اعتمادی به زاهدی نداشته است. زیرا نگران بود که زاهدی با امریکایی ها زد و بندی کرده باشد تا بدون نقش شاه، کودتایی صورت دهند و شاه را مجبور به قبول شرایط خود نمایند. دکتر حسین فاطمی در یادداشتهایی که بعد از کودتا و در دوران مخفی بودن نوشته است وضعیت آن زمان را اینگونه به قلم آورده است:« اقلیتی در مجلس شانزدهم بودند که جیره خوار اشرف و ملکه مادر بودند. آنها مدام از طریق سخنرانی و یا مطبوعات وابسته به خودشان، مصدق و دولت او را تضعیف می کردند. مصدق از شاه درخواست بیرون کردن اشرف را نمود که با اکراه پذیرفته شد ولی آن اقلیت تحت حمایت ملکه مادر قرار گرفتند و حتی کار را به جایی رساندند که نقشه کشتن مصدق را در مجلس کشیده بودند. جمال امامی در سخنرانی خود ، مجلس را به مقاومت در برابر تأیید کابینه مصدق دعوت کرد. زمانی که مصدق برای دفاع از منافع ملی به نیویورک رفت تا در شورای امنیت حضور یابد، روزنامه های آن اقلیت نوشتند که دکتر مصدق مخصوصا می رود که ایران را شکست دهد و انگلیسی ها را پیروز گرداند. وقتی مصدق پیروز شد، نامه تبریکی از شاه رسید که مصدق پاسخ مؤدبانه ای به او داد و همین پاسخ بود که به عنوان سند حمایت شاه از نهضت ملی ایران، بعد از وقایع نهم اسفند ضمن مصاحبه حسین علاء به نمایندگان مطبوعات داده شد.» همان دستهای پنهان و اقلیت توطئه¬گر که یقیناً از طرف انگلیس حمایت مادی و معنوی می شدند، در غیاب مصدق که در امریکا به سر می برد، سعی کردند فضای جامعه را تیره کنند. آنها شایع کردند که در یک شبکه حزب توده، نام دویست هزار نفر را دیده اند. بنابراین شروع به فشار آوردن به عناصر چپ کردند. هدف از این کارها آشفته کردن محیط سیاسی ایران بود. محمد دهنوی در کتاب اسناد و مکاتبات آیت الله کاشانی متن مصاحبه ای را آورده است که وقتی خبرنگار مصری از آیت الله کاشانی می پرسد: چرا شما در زمان کودتا از مصدق حمایت نکردید و در جبهه مخالف او قرار گرفتید؟ پاسخ می دهد: شاه ما از ملک فاروق شما عاقلتر است. احتمال می رود که آیت الله کاشانی در آن شرایط وجود شاه ضد کمونیست و متظاهر به اسلام را بهتر از وجود مصدق بی طرف و آزادیخواه می دانست. عکس هایی که بعد از کودتا گرفته شده و شعبان جعفری را در کنار آیت الله کاشانی نشان می دهد نیز شاهد دیگری از این مخالفتها و جبهه گیریهای سیاسی است. دستگیر نشدن و عدم محاکمه و محرومیت آیت الله کاشانی نشان می داد که وی چندان جرمی از نظر دادگاه رژیم شاهنشاهی مرتکب نشده است. البته قابل ذکر است که کاشانی با این موضعگیری متهم به خیانت به کشور نیست بلکه انتخاب سیاسی او در آن شرایط اینگونه بوده است. جاهلان و لوطیان جنوب تهران هم نقش هموار کننده راه را داشتند. دکتر سعید فاطمی خواهر زاده دکتر حسین فاطمی وزیر خارجه بی باک دولت مصدق در مصاحبه ای نقش اوباش در کودتا را اینگونه بیان کرد:« اوباشی که در کودتا نقش داشتند عبارت بودند از شعبان بی مخ، اکبر گیرگیری یا گیل گیلی، عباس یک پاچه، حسین فرجام، مصطفی دیوونه، رمضون یخی و اصغر چلویی. در سطوح بالاتر هم میر اشرافی سروان اخراجی ارتش دخالت داشت. در دوران جنگ جهانی دوم او را بخاطر دزدیدن ۲۰۰ حلقه لاستیک از ارتش اخراج کرده بودند. نصرت الله معینیان سردبیر روزنامه آتش هم از عوامل مؤثر کودتا بود» شبکه سرّی و اطلاعاتی موسوم به « بدامن Bedamn» که برای تبلیغ برعلیه حزب توده تاسیس شده بود، در جهت تضعیف جبهه ملی و اختلاف افکنی میان احزاب عضو این جبهه وارد عملیات شد. این شبکه موفق شد اختلافات کاشانی و مصدق را عمیق تر کند، مصدق را چهره ای فاسد و پلید ترسیم می کرد، کوشش هایی در جهت برانگیختن حزب های زحمتکشان و پان ایرانیست بر ضد مصدق به عمل آورد، یکی از ماموران این شبکه با بقایی رئیس حزب زحمتکشان تماس گرفت و او را به جدایی از مصدق تشویق کرد. بقایی بعدها پول هم دریافت کرد. انتخاب زاهدی برای رهبری کودتا هم از دیدگاه امریکایی ها دلایلی داشت. زاهدی در زمان اشغال ایران در جنگ دوم جهانی به اتهام همکاری با آلمانی ها، توسط متفقین دستگیر شده بود و این امر به او وجهه ضد انگلیسی می داد، نزدیکی اولیه او با جبهه ملی در دید عموم برایش حیثیتی فراهم کرده بود. اما آگاهان می دانستند که همکاری زاهدی با جبهه ملی بخاطر دشمنی او با رزم آرا بود نه همدلی با آرمان های جبهه ملی. و در نهایت ارتباطش با نظامیان فعال و بازنشسته ارتش و برخی یاران پیشین مصدق ممکن بود به کامیابی او کمک کند. اختلافاتی که در مجلس میان مخالفان و طرفداران مصدق پیش آمد، هم بخشی از فعالیت های شبکه سّری و مخوف بدامن بود. در پایان باید اضافه کرد که توفیق کودتا تا حدی هم مرهون عملیاتی بود که شاپور ریپورتر و برادران رشیدیان عوامل سفارت انگلیس انجام دادند. هر چه بود، پس از ایجاد جو روانی و آشفتگی سیاسی و تخریب شخصیت مصدق، کودتای ۲۸ مرداد با سکوت معنادار بخشی از روحانیون سیاسی و دخالت لوطی ها و جاهلان جنوب شهری و تا حدودی بی تفاوتی عامه مردم و سرانجام هجوم تانکها و زره پوش ها به همراه افسران شاه دوست توانست دولت ملی دکتر مصدق را از صحنه سیاسی کشور حذف کند. کیم روزولت در سخنرانی خود در مقر سیا(C.I.A) در واشنگتن بعد از کودتا، توضیح می دهد که زاهدی در خانه فردی بنام مصطفی مقدم که فردی وطن پرست تلقی می شد، پنهان شده بود. وی از آمادگی لشکر کرمانشاه به فرماندهی سرهنگ تیمور بختیار برای هجوم به تهران در صورت شکست کودتا می گوید و در پی آن اضافه می کند که عشایر، غیر از قشقایی ها تلگراف تبریک برای زاهدی فرستادند ولی قشقایی ها در دشمنی با شاه استوار بوده اند و باید با آنها به سختی مقابله کرد. شاه اکنون آدم ماست ( Our boy) و دشمنی با او تحمل پذیر نیست. به گزارش سیا در ۲۳ شهریور۱۳۳۲، شاه گفت پس از بازگشت، آدمی نو است.« پیش از ۲۸مرداد فرزند رضاشاه بودم و حالا خودم شاه هستم.» اردشیر زاهدی فرزند فضل الله زاهدی بعدها در نوشته ها و گفتگوهای رسانه ای خود از نقش پدر خود دفاع کرد و او را تا حد یک منجی ایران از وی تمجید کرد. اردشیر معتقد است که گذاشتن نام کودتا بر عملیات براندازی مصدق خیلی برازنده نیست. زیرا این مردم و طبقاتی از علما و روشنفکران و سیاستمداران بودند که علیه مصدق برخاستند و شاه بصورت کاملا قانونی( اشاره به حکم برکناری مصدق و منصوب کردن زاهدی توسط شاه) او را کنار گذاشت ولی مصدق در برابر اقدام قانونی شاه سرکشی نمود و تن به قانون نداد. بنابراین باید این حادثه را یک رستاخیز ملی نامید. وی معتقد است که سازمان های جاسوسی انگلیس و امریکا بدشان نمی آید که نقش خود را در تحولات سایر کشورها پررنگ کنند تا از این راه برای خود رزومه ای درست کنند. ولی واقعیت این است که نقش اصلی را خود مردم داشتند. گفته شده که آنتونی ایدن نخست وزیر بریتانیا که در زمان انجام کودتا بر عرشه کشتی در دریاهای اطراف یونان استراحت می کرد وقتی خبر سقوط مصدق را شنید گفت:« امشب خواب راحتی خواهم داشت.». مداخله امریکا در کودتای ۲۸ مرداد به چهره سیاسی این کشور در خاورمیانه لطمه زد. ویلیام داگلاس قاضی امریکایی در این مورد می نویسد:« هنگامی که مصدق، این مرد دموکرات منش که من به دوستی با او افتخار می کنم، اصلاحات اساسی خود را در ایران آغاز کرد، ما به هراس افتادیم و برای براندازی او با انگلیسی ها متحد شدیم و در این کار موفق گشتیم ولی از آن پس دیگر نام ما در خاورمیانه با احترام یاد نشد.
source