خبرگزاری مهر – مجله مهر: زینب موسوی استندآپ کمدین فعال در فضای مجازی، بار دیگر با انتشار ویدئویی جنجالی، موجی از واکنشها را در فضای مجازی برانگیخت. این ویدئو که به شاهنامه فردوسی و خود او توهین کرده، به دلیل لحن تمسخرآمیز و استفاده از الفاظ رکیک، انتقادات گستردهای را از سوی کاربران فضای مجازی و حتی پژوهشگران و چهرههای ادبی به دنبال داشت.
او در بخشی از اجرای خودش فردوسی را «دلقک» خطاب کرده و با تمسخر ابیات آغازین شاهنامه گفت: «سی سال نشستی شعر گفتی نخود تو دهنت خیس نمیخوره؟ همون بیت اول اسپویل؟» این جملات نهتنها توهینآمیز تلقی شد بلکه به باور بسیاری نشاندهنده بیاطلاعی او از مفاهیم ادبی چون براعت استهلال بود؛ صنعتی که فردوسی استاد آن است و آغاز شاهنامه دقیقاً بر اساس همین اصل شکل گرفته است.
این نخستین بار نیست که او به متون و نمادهای فرهنگی ایران میتازد. بلکه پیشتر در استندآپ کمدیهایش به جشن سده و تقویم خیام اشاره کرده و خیام را «بیهمهچیز» نامیده بود؛ اقدامی که واکنشهای تند به دنبال داشت. اما توهین به فردوسی و شاهنامه، بهدلیل جایگاه منحصر به فرد این اثر در حافظه فرهنگی ایرانیان، سطحی متفاوت از اعتراض را رقم زد.
شاهنامه؛ بیش از یک کتاب ادبی
شاهنامه فردوسی، صرفاً یک متن حماسی نیست؛ بلکه ستون هویت فرهنگی ایران است. این اثر که بیش از هزار سال پیش سروده شد، نهتنها روایتگر تاریخ و اسطورههای ایرانی است، بلکه در دورههایی که زبان و فرهنگ ایرانیان زیر فشار تهاجمات قرار داشت، بهعنوان دژی برای حفاظت از زبان فارسی عمل کرد.
امروز نیز شاهنامه فقط یک میراث ادبی نیست؛ بلکه برای بسیاری از ایرانیان یادآور ریشهها و هویت ملی است. از این رو، شوخیهای سطحی و تمسخرآمیز با آن، چیزی بیش از یک «طنز ساده» تلقی میشود و نوعی حمله به تاریخ، زبان و غرور ملی به شمار میآید.
واکنشها؛ از خشم عمومی تا دفاع از آزادی بیان
انتشار ویدئوی این استندآپ کمدی موجی از واکنشها را به دنبال داشت. بیشتر کاربران شبکههای اجتماعی با هشتگهایی چون #فردوسی و #شاهنامه به دفاع از این اثر برخاستند و موسوی را به «خودکشی فرهنگی» و «تجارت با توهین» متهم کردند. مهدی تدینی، نویسنده و مترجم، اقدام او را «دریوزگی برای چند لایک بیشتر» خواند و پرسید: «آیا ارزشهای دیگر هم میتوانند موضوع چنین شوخیهایی باشند؟»
مرز باریک میان طنز و توهین
یکی از پرسشهای محوری این جنجال آن است که مرز میان طنز و بیاحترامی کجاست؟ آیا طنزپرداز حق دارد به هر موضوعی حتی نمادهای فرهنگی و ملی بتازد؟ یا آنکه برخی حوزهها، بهدلیل نقش حیاتیشان در هویت جمعی، خطوط قرمز محسوب میشوند؟
منتقدان معتقدند نقد شاهنامه، بدون دانش و درک عمیق ادبی، به ابتذال کشیده میشود و نمیتواند در چارچوب طنز سالم جای گیرد. آنها میگویند شوخی او نه نقد بود و نه خلاقیت، بلکه صرفاً هتاکی با الفاظ رکیک برای جلب توجه بوده است.
بخش مهمی از این ماجرا به سوءتفاهمی برمیگردد که میان برخی استندآپکمدینها و طنزپردازان امروز رواج یافته است. آنها تصور میکنند هر نوع هجو، هزل یا حتی فحاشی را میتوان ذیل «طنز» جا زد، در حالی که طنز در سنت ادبی ایران جایگاهی متفاوت داشته است. طنز بر پایه نقد هوشمندانه، نیشخند ظریف و نگاه اصلاحگرانه شکل میگیرد، اما هجو صرفاً تخریب و تمسخر است. عبید زاکانی در قرن هشتم هجری با استفاده از طنز اجتماعی و سیاسی، فساد حاکمان و زاهدان ریاکار را افشا میکرد، بیآنکه به رکیکگویی یا توهین مستقیم متوسل شود. در مقابل، هجویات صرف که تنها بر ناسزا و تمسخر بنا شدهاند، نه تنها اندیشهای در پی ندارند بلکه جایگاه طنز را در فرهنگ عمومی تنزل میدهند. این همان مرزی است که بسیاری از کمدینهای امروز نادیده میگیرند.
حساسیتی که بیدلیل نیست
ماجراهای اخیر نشان داد که جامعه ایرانی، در دورانی که بیش از هر زمان دیگری با چالشهای هویتی و فرهنگی مواجه است، نسبت به میراث نمادینی چون شاهنامه حساسیت ویژهای دارد. طنز میتواند ابزاری برای نقد، روشنگری و حتی بازخوانی متون کلاسیک باشد، اما وقتی به لحن تمسخر و بیاحترامی آلوده شود، نهتنها اثرگذار نخواهد بود، بلکه شکاف میان هنرمند و جامعه را عمیقتر خواهد کرد.
زینب موسوی شاید قصد داشته با «جنجال» توجهات را به سمت خود جلب کند، اما واکنشها نشان دادند که ایرانیان میان نقد جدی و توهین سطحی تفاوت قائلاند. طنز زمانی ارزشمند است که آگاهی بیاورد؛ وگرنه چیزی جز پژواک رکیکگویی در فضای مجازی باقی نخواهد گذاشت.
source