مادر شهید رجب بیگی آسمانی شد؛
بانو سکینه عالمی، مادر شهید مهدی رجب بیگی آسمانی شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری صداوسیما ؛ بانو سکینه عالمی، مادر شهید مهدی رجب بیگی آسمانی شد. پیکر این مادر شهید قرآنی امروز جمعه ۲ آبان ساعت ۱۰ صبح در قطعه ۵۷ بهشت زهرای تهران تشییع و خاکسپاری میشود.
مراسم یادبود مادر شهید رجب بیگی یکشنبه ۴ آبان از ساعت ۱۶ در مسجدالبنی (ص)، واقع در امیرآباد شمالی تهران برگزار میشود.

مهدی رجب بیگی ۲ مرداد ۱۳۳۶ در دامغان چشم به جهان گشود. وی پس از انجام تحصیلات مقدماتی، در سال ۱۳۵۴ به دانشکده فنی دانشگاه تهران راه پیدا کرد و در رشته مهندسی راه و ساختمان به تحصیل پرداخت. او به عضویت شورای دانشجویی انتخاب شد و از اعضای فعال دانشجویان پیرو خط امام بود که در تسخیر سفارت آمریکا نیز نقش داشت. شهید رجب بیگی از اعضای فعال دفتر تحکیم وحدت بود. وی مسئولیت انتشار نشریه دانشآموزی را پذیرفت و مشغول به معلمی شد. شهید رجب بیگی سرانجام در ۵ مهر ۱۳۶۰ به دست اعضای مجاهدین خلق در خیابان صبا جنوبی تهران، ترور و به شهادت رسید.

از شهید مهدی رجب بیگی وصیتنامهای بر جای نمانده، اما دست نوشتههایش بهتر از هر وصیتنامهای گویای خصایص اخلاقی و انسانی اوست.
شعر زیر سرودهای از شهید است:
خون شدم دلم خدایا، رحمی نما به حالم از دوری رفقیان آشفته شده خیالم
تا قله هدایت، یاران من برفتند گم گشتهام خدایا در کوچه ظلالم
همچون پرنده عاشق، من عاشق پریدن اندر غم شهیدان بشکسته هر دو بالم
از شاهدان تاریخ دیدار تازه گردد فالی گرفتهام دوش، خوبین نمود فالم
آیم به سوی جنت تا رویتان ببینم مهمان شوم شما را گر حق دهد مجالم

در ادامه نوشته معروف شهید رجب بیگی به نام “قرآن بخوان” آمده است:
آنگاه که درون خویش را از خود تهی یافتی و بیرون از خویش راخالی از خدا، قرآن بخوان.
آنگاه که در دریای خروشان زندگی، در چنگال طوفان جهل و ترس اسیر شدی و ساحل صلاح و صلح و کشتی نجات و رهایی را آرزو کردی، قرآن بخوان.
آنگاه که عقلت، احساسات را به بند کشید و فکرت، عشقت را و قوه پیوستن به یزدان بانیروی عرفان را از دست دادی، قرآن بخوان.
آنگاه که در کوچه باغهای یاس، حیران و سرگردان، ناامید وپریشان، در جستجوی قطرهای آب، کشتزار خشک و قحطیزده اندیشهات را تسلی میدهی، از دریای بیکران امید لختی بر گیر و قرآن بخوان.
آنگاه که مرگ را ختم و معاد را وهم و پندار خود را حتم یافتی، قرآن بخوان.
آنگاه که غرور، وجودت را گرفت و تفاخر، شعورت را و ذلت خویش را عزت یافتی و نخوت خویش را همت، قرآن بخوان.
آنگاه که از فرط جهالت، امانت را از یاد بردی و به خیال سعادت، اسیر ضلالت گشتی، قرآن بخوان.
آنگاه که خود را خدا یافتی، یا خدا را جدا از خود و یکی بودن شرک را توحید پنداشتی و شمع را خورشید، قرآن بخوان.
آنگاه که مرگ خود را دور دیدی و حیات خویش را جاوید یافتی ودنیا و آخرت را جدا از هم و دنیاداری و بهشت را در کنارهم، قرآن بخوان.
آنگاه که از درستی گسستی و بر مرکب سستی نشستی و به پستی پیوستی و در منجلاب تباهی، رهایی را خواستی، قرآن بخوان.
آنگاه که نهایت سعادت را بودن و شهادت را نهایت حیات پنداشتی و ماندن را شرافت و رفتن را ضلالت و شدن را حماقت، قرآن بخوان.
آنگاه که از بیعت با تاریکی و غیبت نور خسته شدی، قرآن بخوان.
آنگاه که نسیان گریبانت را گرفت و عصیان دامانت را و معصیت خویش را معصومیت پنداشتی، قرآن بخوان.
آنگاه که گذشته را حسرت و حال را عسرت و آینده را حیرت احساس کردی، شب قدر را بیاد آور، قرآن بخوان.
آنگاه که در درههای پستی و زبونی، در جستجوی راهی به سوی قله انسانیت، سنگستان را در مینوردی و همچون اسیر زندانی دریچههایی را میجویی، قرآن بخوان.
آنگاه که در دل سیاه شب و در اعماق تاریک ظلمات، شمع وجودت از شور والتهاب میسوزد و درآرزوی صبح و سپیدی، افق را به امید نظاره فلق مینگری تا شاید طلوع فجر را در نیمه شب تماشا کنی، قرآن را باز کن تا در فلق برگهایش و در افق اندیشهات فجر را ببینی، قرآن بخوان.
source