اشکان زارعی

مغولان تندیس ۲۵۰ تنی چنگیز را در کنار رودخانه‌ی «تول» این کشور به بلندای ۴۰ متر جانمایی نموده بسان یک قهرمان ملی او را می‌ستایند.

ازبک‌ها پیرامون بزرگداشت تیمور گورکانی از مغول‌ها فراتر رفته، افزون بر ساخت تندیس وی در میدان مرکزی شهر تاشکند پایتخت ازبکستان، ششصدمین سالگرد زاده شدن او را در سراسر این کشور جشن گرفته، موزه‌ای به نام «امیر تیمور» ویژه نمودند.

دولت مقدونیه نیز که سالهاست بر سر اسکندر با یونانی‌ها کشمکش دارد،  سال ۱۳۹۰ خورشیدی تندیسی از وی را با نام «جنگجوی اسب سوار» در میدان مرکزی شهر اسکویجی جانمایی نمود..

نکوداشت گذشته و چهره‌های تاریخی، پدیده‌ای تازه و شگفت‌آور نیست زیرا سالهاست جهان به جایگاه شگرف و سازنده‌ی ملی‌گرایی پی‌برده، دولت‌ها با برجسته‌ نمودن تاریخ خود و قهرمان‌سازی می‌کوشند،  باورمندی و دلبستگی به آب و خاک را از یک‌سو و همبستگی، شادابی، آرمان و امید را از سوی دیگر در میان هازمان( جامعه) خویش پدید آورند، تا جایی که کسانی چون اسکندر، چنگیز و تیمور که نام آن‌ها با کشتار، ویرانی و سنگدلی گره خورده، قهرمان ملی می‌شوند.

البته به این رویکرد نمی‌توان خرده گرفت زیرا کشورها و دولت‌ها همواره بر پایه‌ی منافع ملی خود رفتار می‌کنند، کاری که ما شوربختانه با داشتن گذشته‌ای کهن و راستین، نکرده با نگاهی سیاسی و گزینشی، به آسانی بخشی‌هایی از تاریخ خود را نادیده گرفته و گاه با آن ستیزه نمودیم. که پیامد آن در تارو پود هازمان (جامعه) امروزین ایران نمایان است.

بی‌گمان کوروش، بنیانگذار فرمانروایی هخامنشی نمونه‌ای روشن و گویا در این زمینه است.کسی که در هزاره‌های گذشته هیچ‌گاه از مرگ، ویرانی و نابودی سخن نگفت. اندیشه‌های ناب و بی‌همتای کورش هخامنشی را می‌توان از سنجش ( مقایسه) منشورش با فرمان پادشاهان دیگر پی‌ برد، آن‌جا که‌می‌گوید:

«بدون جنگ وارد بابل شدم٬ برده‌داری رابرانداختم و اجازه دادم همه در پرستش خدای  خویش آزاد باشند٬ فرمان دادم تمام نیایش‌گاه‌هایی که بسته بود را بگشایند٬ نگذاشتم رنج وآزاری به مردم این شهروارد آید، خانه‌هایی که خراب شده بود را از نوساختم  و همه مردم را به همبستگی و صلح و آرامش فرا خواندم».

این در حالی است  که پادشاهان پیش از او در فرمان‌های خود تنها از کشتار  سخن گفته٬ مردمان شکست خورده را کوچک می‌شمردند. چنان که ۶۴۵سال پیش از میلاد آشوربانی‌پال، هنگامی که شوش پایتخت ایلام را به چنگ آورد، چگونگی پیروزی خود را در سنگ‌نگاره‌یی این‌‌‌گونه بازگو کرده است:

«من، شوش، شهر بزرگ و مقدس را به خواست خدایان آشور گشودم. من وارد کاخ‌های معبد شوش شدم و هر آنچه از سیم و زر و مال فراوان بود، همه را به غنیمت برداشتم. من همه آجرهای زیگورات شوش را که با سنگ لاجورد تزئین شده بود، شکستم. من تمامی معابد عیلام را با خاک یکسان کردم، شهر شوش را به ویرانه‌ای تبدیل کردم و بر زمینش نمک پاشیدم. من همه دختران و زنان را به اسارت گرفتم. از این پس دیگر کسی، صدای شادی مردم و سم اسبان را در ابلام نخواهد شنید»
پیش از او آشورناصیر پال دوم نیز در سال ۸۸۴ پیش از میلاد می‌گوید: سه هزار نفر از اسیران را زنده٬ زنده در آتش سوزاندم حاکم شهر را به دست خودم زنده پوست کندم٬ بسیاری را در آتش کباب کردم ودست وگوشت و بینی زیادی را بریدم و هزاران چشم را از کاسه وهزاران زبان را از دهان بیرون کشیدم.

به همین شوند( دلیل) همه‌ی نسک‌های ( کتاب‌های) دینی از کوروش به نیکی یاد کرده‌اند. چنان‌که علامه طباطبایی درکتاب تفسیرالمیزان٬ باور دارد، ذوالقرنین که در آیات ۸۳ تا ۱۰۱ سوره کهف در قرآن آمده همان کوروش هخامنشی است.
در همین راستا دین‌پژوهان و چهره‌های روحانی مانند ابوالکلام آزاد٬ ابوعلی‌ مودودی اندیشمند اسلامی پاکستان٬ عبدالمنعم النمر و صابر صالح زغلول از کارشناسان دینی مصر٬ آیت الله صانعی در تفسیر الحقایق٬ آیت الله مکارم شیرازی در تفسیر نمونه و علامه نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن بر درستی سخن علامه طباطبایی گواهی داده‌اند.

در نزد یهودیان نیز کوروش هخامنشی بسیار ستایش شده اشت. چنان‌که واژه عبری «ماشیاح» یا همان مسیح به چم( معنی) رهاننده در تورات ۲۳بار مانند «سفر اشعیا باب ۳۴و ۴۵» و «باب ۱۰ دانیال نبی» تنها برای این شاه پارسی به کار رفته است.

کوروش هخامنشی در اندیشه نویسندگان و رخدادنویسان نیز در هزار‌توی تاریخ چهره‌ای خوشنام بوده است. چنان‌که ابن‌خلدون در سده ۹ هجری مهی( قمری) در رویه ۱۷۳ کتاب مقدمه‌ی خویش، کوروش را پادشاهی دادگستر و آزاداندیش دانسته است.

سده‌ها پیش از ابن‌خلدون نیز به گفته‌ی افلاتون در رساله قوانین «در دوران پادشاهی کورش ایران راه آزادگی در پیش گرفته بود. پارسیان هم خود آزاد بودند و هم بسی مردمان را که زیر فرمان داشتند. فرمانروایان به زیر دستان آزادی به اندازه داده و نگاهبان برابری بودند»

آشیل(آیسخولوس) تراژدی نویس نامدار یونانی در نمایشنامه «ایرانیان» می‌گوید: «کورش صلح و آسایش را به مردمش ارزانی داشت».
کنت‌دو‌گوبینو خاورشناس فرانسوی سده ۱۹ میلادی در کتاب «ایران از نگاه گوبینو» کورش را پادشاهی دیده که «در گیتی مانند نداشته است٬ او به راستی یک مسیح بود».

از جایگاه ارزشمند رفتار وگفتار کوروش هخامنشی همین بس که سازمان ملل در سال ۱۹۷۱ ترسایی (میلادی) استوانهٔ کورش را به شوند ( دلیل) دارا بودن پیامی نو و انسانی در روزگار خود به شش زبان رسمی سازمان منتشر کرده٬ آن را نخستین فرمان حقوق بشر جهان نامید. در همین راستا نمونه‌ای از این منشور در دفتر سازمان ملل متحد در شهر نیویورک نگهداری می‌شود

بان کی مون دبیرکل وقت سازمان ملل متحد نیز هنگام سفر به تهران، از استوانه کورش به عنوان نخستین بیانیه حقوق بشر یاد کرده٬ آن را مایه سرافرازی ایرانیان دانست.

از این‌روز تندیس کوروش بزرگ هخامنشی در بسیاری از کشورهای جهان مانند شهر آتلانتا در آمریکا،دوشنبه پایتخت تاجیکستان، هامبورگ آلمان و سیدنی استرالیا به نماد ارج‌گزاری آزادی و ارزش‌های انسانی جانمایی شده است

اکنون باید پرسید، در حالی که جهان کوروش هخامنشی را ستایش نموده و از آموزه‌هایش بهره می‌برد چرا او در زادگاهش، ناشناخته مانده و بی‌مهری می‌بیند؟

به راستی چرا نام کوروش در گاه‌شماری ایران نیست؟ به چه شوندی( دلیلی) تا کنون میدان و خیابانی به نام او نام‌گذاری نگردیده و هر سال بزرگداشتی در خور برای وی برگزار نمی‌شود؟

ایران کشور کهنسالی است که از دیرباز دارای ساختار « دولت- ملت» بوده، مردمانش با همبستگی ملی و فرهنگی ریشه‌دار، فراز و فرود‌های تاریخی را پشت سرگذارده، پاسداران راستین ایران ورجاوند بوده‌اند‌.

چنان‌که جنگ ۱۲ روزه و آفند( حمله) اسرائیل به این خاک اهورایی نشان داد ملی‌گرایی با دل و جان ایرانیان سرشته شده، برای آنان، یکپارچگی سرزمینی و ماندگاری شناسه( هویت) ملی از هر جستاری ( موضوعی) گرامی‌تر است.

به همین شوند ( دلیل)انسان ایرانی در درازنای تاریخ، هوشمندانه با ارج‌گزاری‌ اندیشه‌های ملی و دینی خویش زمینه‌ی بالندگی و شکوفایی کشورش را فراهم ساخته است که برآیند آن را  اشکارا می‌توان در ادبیات، هنر، مهرازی ( معماری)، آیین‌ها، باورها و.. جست‌وجو نمود.

بی گمان تعزیه نمونه‌ای روشن در این‌باره است. آیینی شیعی که از بن‌مایه‌ایرانی بسیار سود جسته است.چنان‌که به گفته‌ی سعید عطیه ابوالنقه نویسنده‌ی مصری  در رویه‌ی ۶۸ کتاب «نمایش در شرق» «ایران تنها کشوری بود که نمایش درام را پروراند. شاید بتوان این امر را با توجه و دلبستگی مستمر ایرانیان به نمایش تصویری نسبت داد. ایرانیان با پیش‌زمینه هنر تئاتر که داشتند توانستند از شهادت امام‌حسین (ع) و اصحابش نیز درام‌های مذهبی بیافرینند در صورتی‌که اعراب هیچ‌گاه به این اندیشه نائل نشدند که از این وقایع بهره بگیرند زیرا در میان‌شان هنر نمایش سنت نبود.»

هم‌چنین شاهرخ مسکوب در رویه‌ی ۸۲ کتاب سوگ سیاوش می‌گوید: «داستان سیاوش از این گروه ماندنی‌ها بود و ماند، اما از آنجا که شهید قهرمان دینی است، مومنان جدید ( ایرانیان نو مسلمان)نیازمند شهیدی از مقدسان دین خود بودند. پس آدمی دیگر باید جایگزین می‌شد، و این آدم دیگر، حسین‌بن‌علی شهید کربلاست و سیاوش جای خود را به او واگذاشت و تعزیه جای سوگ سیاوش را گرفت.»

در رخدادهای سیاسی و نظامی نیز  آمیختگی ملیت و دیانت نمایان است آن‌جا که‌ سپاهیان صفوی اگر چه برای ماندگاری تشیع شمشیر می‌زدند اما برپایه‌ی گزارش‌های تاریخی، شاه اسماعیل در میدان‌های جنگ، همواره از سردارانش می‌خواست برای افزایش توان جنگاوری سپاهیان، فراز ( جمله)« جاوید باد ایران» را فریاد زده، چامه‌های شاهنامه را با صدای بلند بخوانند که در این‌باره می‌توان از محمدخان استاجلو یکی از فرماندهان نام‌آور شاه اسماعیل در نبرد چالدران یاد کرد که با خواندن چامه‌های از زبان رستم شور وخروشی در میان سربازانش پدید می‌آورد.

اریک هابسبام در رویه‌ی ۵۰ کتاب هویت ایرانی در این زمینه آورده است.: «هم هویت قومی- مذهبی به شکلی، پیشا ناسیونالیستی در قالب هویت ایرانی-زرتشتی پیش از ورود اسلام و هویت ایرانی-شیعی پس از آن وجود داشته و به انسجام‌بخشی جامعه ایرانی کمک کرده است»

مرتضی مطهری نیز همین نگرش را این‌گونه بازگو می‌کند: «ایرانیت و اسلامیت هم‌چون دو بال در کالبد تشیع در توسعه بخشی تمدن اسلامی نقشی بسزا داشته است»

بنابراین با استواری می‌توان گفت نیاکان ما هیچ‌گاه ملیت و دیانت را رو در روی هم ننهادند.کاری که ما امروز به آسانی انجام داده‌ و گذشته‌ی ایران را دو پاره کرده‌ایم.

به راستی پاسداشت جشن‌های ملی مانند نوروز، تیرگان، مهرگان، شب چله، سده و….به چم ( معنای) نادیده گرفتن آیین‌های دینی چون محرم، عید‌فطر، قربان و غدیر خم است؟

آیا بزرگداشت روز کورش هخامنشی در پاسارگاد ناسازگاری با راهپیمایی اربعین دارد؟ آیا نمی‌توان در کنار رویکرد ویژه به« هلال شیعی» نگاه راهبردی نیز به حوزه‌ی «ایران فرهنگی» داشت؟

هفتم آبان بستری شایسته و بایسته برای نکوداشت کوروش هخامنشی و فرهنگ مداراگرایانه‌ی ایرانی است. روزی که بر پایه‌ی منابع تاریخی، مانند
رویدادنامه نبونید، گل‌نبشته‌ای به جای مانده از نویسندگان بابل باستان،کوروش در ۲۹ اکتبر سال ۵۳۹ پیش از زاد‌روز مسیح برابر با ۷ آبان  پس از گشوده شدن بابل در میان‌رودان باستانی( عراق کنونی) به دست سربازانش به این شهر آمده با نکوهش برده‌داری از آزادی و برابری انسان‌ها سخن گفت.
اگر چه این روز در گاه‌شماری رسمی کشور نیامده اما از سال‌های میانی دهه‌ی هشتاد خورشیدی دلبستگان میراث فرهنگی ایران در پاسارگاد گرد هم آمده به فراخور هفتم آبان جایگاه کوروش هخامنشی را گرامی می‌داشتند.

رویدادی که اگر از پشتیبانی نهادها و سازمان‌های فرهنگی و سیاسی کشور برخوردار بود، آوازه‌ی جهانی یافته، دستاوردهای پر شمار سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی را در پی داشت.
اما شوربختانه امروز هفتم آبان کلاف سردرگمی شده که تداوم آن به سود هیچ‌کس نیست.

بی‌گمان بزرگداشت کوروش بزرگ هخامنشی در هفتم آباد افزون بر دست‌یابی به دستاوردهای پیش‌گفته، تلاش و تکاپو را میان دوستداران تاریخ و فرهنگ ایران پدید آورده که این فرآیند از یک سو زمینه‌ساز شادابی هازمان ( جامعه) ایرانی گردیده و از سوی دیگر برخی شکاف‌ها و گسست‌های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی را نیز بازسازی می‌‌کند.

از جنگ ۱۲ روزه پند گرفته و بپذیریم ملی‌گرایی ایرانی که دین نیز یکی از اندام‌های آن است، گفتمانی برتر و ریشه‌دار است که می‌تواند در بزنگاه‌های تاریخی به داد این‌ سرزمین رسیده ، زمینه‌ی شکوفایی و بالندگی این خاک سپندینه را فراهم سازد. به ایران بیندیشیم که بی‌گمان فردا دیر است…

source

توسط mohtavaclick.ir