در طول تاریخ، دو دیدگاه یا مکتب فکری متفاوت درباره «زندگی خوب» وجود داشته است. اول، مکتب لذتگرایی که بر احساسات خوشایند و هیجانات مثبت تاکید دارد. دیدگاه دوم، در جستجوی زندگی با معنای عمیقتر است و باور دارد زندگی خوب باید دارای معنا، هدف و رفتارهای اخلاقی و فضیلتمندانه باشد.
اکنون روانشناسان مسیر سومی را مطرح میکنند که بر کنجکاوی و چالش تمرکز دارد و فرصتی برای ساختن زندگی سرشار از «غنای روانی» فراهم میآورد. ایده آنها از این پرسش ریشه گرفته است که چرا برخی افراد حتی وقتی زندگی شاد و معناداری دارند، احساس رضایت کامل نمیکنند؟
ارین وستگیت، دانشیار روانشناسی دانشگاه فلوریدا میگوید آنچه برخی افراد در زندگی خود کم دارند، غنای روانی است؛ یعنی تجربههایی که باعث میشوند فرد با چالش روبرو شود، نگرش و دیدگاهش نسبت به جهان تغییر کند و کنجکاویاش ارضا شود.
برای ساختن زندگی پربار، باید به دنبال تجربههای تازهای باشیم که نگرشمان را نسبت به دنیا تغییر دهند
پس دقیقا چگونه میتوان زندگی سرشار از غنای روانی ساخت؟ بهگفتهی پژوهشگران، برای ساختن زندگی پر از غنای روانی، باید به دنبال تجربههای متنوع و متفاوتی باشیم که دید ما را نسبت به دنیا تغییر دهند. این تجربهها میتوانند شامل سفر کردن، یادگیری فعالیت یا سرگرمی جدید یا درگیرشدن با هنر باشند.
برای داشتن زندگی پر از غنای روانی، لازم نیست حتما تجربههای بزرگ و خارقالعادهای مثل دیدن شفق قطبی داشته باشید. حتی فعالیتهای ساده و روزمره مانند خواندن یک کتاب خوب یا گوشدادن به آهنگی عمیق و تأثیرگذار هم میتوانند این نوع غنا را به زندگی شما بیاورند.
از سوی دیگر، لازم نیست همه تجربهها لذتبخش باشند. برخی تجربهها، مثل دوران دانشگاه، ممکن است همیشه خوشایند یا لذتبخش نباشند، اما همین تجربیات باعث تغییر و تحول در طرز فکر و نگرش شما میشوند که به رشد و غنای روانی کمک میکند. این موضوع برای تجربههایی مانند زندگیکردن در جریان یک طوفان هم صدق میکند. شما آن را خوشایند یا حتی معنادار نمیدانید، اما دیدگاه شما را دگرگون میکند. وستگیت میگوید: «نمیگوییم خوشبختی و معنا اهمیتی ندارند، آنها اهمیت دارند، اما غنا را نیز فراموش نکنید.»
source