به مناسبت ۱۴ مرداد سالروز پیروزی جنبش مشروطه ایران نشستی با هدف بررسی تخصصی زمینههای پیدایش، دستاوردها و گفتمان ملی گرایی این جنبش در محل خانه سمنهای استان خوزستان برگزار شد.
به گزارش خبرنگار خورنا از اهواز در بخش نخست این نشست که با نام “چرایی و چگونگی پیدایش جنبش مشروطه، مشروطیت، گفتمان ملی گرایی، دستاوردها و پیامدها” و با همکاری کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان برگزار شد محمد امیری کارشناس ارشد تاریخ با اشاره به علل سیاسی داخلی و خارجی پیدایش جنبش مشروطه ایران گفت: نخستین علت داخلی پیدایش این جنبش مربوط به استبداد سنتی و عقب مانده سلسله قاجار است. فتحعلی شاه دومین پادشاه قاچار به اذعان اغلب سفرنامه نویسان و حتی فرستادگان خارجی، از دنیای خارج ایران کاملا ناآگاه بود، انسان لجوجی بود و خود را برتر از هر پادشاهی میدانست. او در کارها با کسی مشورت نمیکرد و هیچ گاه خود را خطاکار و یا دارای اشتباه به حساب نمیآورد.
وی سلطه استعمار خارجی بر کشور را نیز دومین علت پیدایش جنبش مشروطه ایران دانست و توضیح داد: زمانی که قاجارها در ایران به قدرت رسیدند اوج رقابت استعماری بین روسیه و انگلستان بود. در فرانسه ناپلئون بناپارت و در اتریش پرنس مترنیخ بر سر کار بودند. اینها را مقایسه کنید با فتحعلی شاه قاجار و یا میرزا شفیع مازندرانی صدراعظم بعد از ابراهیم خان کلانتر و یا وزیر دیگر فتحعلی شاه با نام اللهیار خان آصف الدوله. در این میان امپراتوری عثمانی هم دچار ضعف سیاسی بود.این کارشناس ارشد تاریخ ادامه داد: بنابراین بدیهی بود که انگلیس و روس بر سر ایران رقابت کنند. ایرانی که در زمان روی کار آمدن فتحعلی شاه فاقد هرگونه شاخص پیشرفت بود. ارتش کاملا سنتی و ایلاتی بود، صنعت کاملا بدوی بود. کشاورزی به شیوههای قدیمی صورت میگرفت. نه اختراعی بود و نه اکتشافی، نه مدرسه جدیدی و نه آموزش نوینی، نه جادهای و نه شهر پیشرفتهای، شاه و وزیر هم یکی از دیگری بیسوادتر و ناآگاه تر؛ این بود که ایران در جنگ اول با روسیه که به مدت ۱۰ سال (۱۲۱۸ تا ۱۲۲۸) طول کشید شکست خورد و عهدنامه گلستان را به ما تحمیل کردند. پس از سیزده سال آرامش نیز باردیگر در سال ۱۲۴۱ تا ۱۲۴۳ جنگ دوم را ایران برعلیه روسیه آغاز کرد و این بار هم شکست خورد و عهدنامه ننگین ترکمن چای به ما تحمیل شد.
امیری گفت: انگلیسیها و فرانسویها هم دندانهای قاجار و بلکه ایران را شمرده بودند هیچکدام به عهدنامههای فی مابین خود با ایران پایبند نشدند. سلطه استعمار انگلیس و روسیه تا پایان حکومت تزاری و نیز پایان جنگ جهانی اول و آغاز قرن چهاردهم ادامه داشت و فتحعلی شاه در میان این گرگهای استعماری گاهی به یکی برعلیه دیگری متوسل میشد اما معمولا فرصت سوزی میکرد و زمانی متوسل میشد که دیر شده بود مانند عهدنامههای مجمل و مفصل با انگلیس و یا عهدنامه فین کن اشتاین با فرانسه یا پاسخ منفی به درخواست روسیه برای مذاکره و خاتمه جنگ اول.
وی استبداد در ایالات را به عنوان سومین علت داخلی پیدایش جنبش مشروطه ایران معرفی کرد و افزود: فتحعلی شاه از ازدواجهای فراوان خود بین ۶۳ تا ۶۵ فرزند پسر داشت که هرکدام از آنها فرماندار یک ایالت ایران بودند. بدین ترتیب ایران در دست شاهزادگان قاجار بود و آنها نیز حکومت ایالات را به حاکمان اجاره میدادند. بدین صورت که مبلغی به عنوان پیش پرداخت و مبلغی معین هم سالانه از سوی حاکم ایالت به خرانه شاهی پرداخت میشد. این روش باعث شده بود که حاکم ایالتی هم به نوبه خود پیش از مبلغی که باید به شاه بپردازد را از رعیت بگیرد. البته هرکدام از این شاهزادگان اطرافیان و نیروهای نظامی هم داشتند و مخارج زندگی اشرافی آنها نیز زیاد بود که برای تامین این مخارج دمار از رورگار کشاورز و دامدار در میآوردند و خشکسالی و قحطی و بیماری دام ها نیز هیچ کدام مانعی برای پرداخت این مالیاتهای سنگین نبود.این کارشناس ارشد تاریخ فعالیت برخی سیاستمداران روشنفکران را عامل چهارم داخلی پیدایش جنبش مشروطه ایران دانست و بیان کرد: عباس میرزا ولیعهد اصلاح گر، خوشنام و ترقی خواه فتحعلی شاه بود که اقداماتی جهت روشن کردن ذهن مردم و آغاز یک ساختار نوین در کشور انجام داد. اعزام دانشجو به خارج کشور در همین راستا صورت گرفت. در سال ۱۱۹۰ خورشیدی برابر با ۱۸۱۱ میلادی دو نفر به نامهای محمد کاظم فرزند نقاش باشی دستگاه نائب السلطنه و حاجیبابا افشار فرزند یکی از سرداران درگذشته عباس نیرزا بودند که به همراه وزیر مختار انگلستان برای تحصیل در دو رشته نقاشی و پزشکی به لندن فرستاده شدند. چهار سال بعد از آن نیز عباس میرزا پنج تن به نامهای میرزا صالح کازرونی شیراز برای یادگیری زبانهای خاری، میرزا سید جعفر برای طب، میرزا رضا برای نهندسی توپخانه و استاد محمدعلی چخماقساز برای قفل و کلیدسازی را هم به همراه کنلل دارسی به انگلستان فرستاد. دوره تحصیلی تمام این افراد تا سال ۱۱۹۹ خورشیدی برابر ۱۸۲۰ میلادی به پایان رسید و همگی به ایران بازگشتند و آموزش دانشجویان جدید را آغاز کردند که از جمله این دانشجویان میتوان به قائم مقام فراهانی، امیرکبیر، میرزا حسین خان سپهسالار و میرزا علی خان امین الدوله اشاره کرد.
امیری علل سیاسی خارجی پیدایش جنبش مشروطه ایران را به دو دسته اقتصادی و فرهنگی تقسیم کرد و گفت: ورشکستگی اقتصادی کشور به دلیل جنگهای طولانی مدت با روسیه، ناترازی در تجارت خارجی که خود معلول عهدنامه ترکمنچای بود، گرفتن وامهای با بهره بالا و هزینه کردن در مسیرهای نادرست، مستمریهای بی استحقاق، هدایای بی مورد و فروش لقبهای متعدد همراه با مواجب از جمله عوامل اقتصادی پیدایش جنبش مشروطه ایران بودند.
وی در پایان نیز به نقش روشنفکران تجدد خواهی چون میرزا ملکم خان، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا یوسف خان مستشار الدوله، عبدالرحیم طالبوف، میرزا حسینخان سپهسالار، سید جلالالدین کاشانی، ملکالمتکلمین و……و نقش روشنگری روحانیونی چون آخوند خراسانی، سید عبدالله بهبهانی، سید محمد طباطبایی، میرزا حسین خلیلی تهرانی و…..به عنوان علل فرهنگی پیدایش جنبش مشروطه ایران اشاره کزد.
در ادامه این نشست نیز اشکان زارعی رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان درباره گفتمان ملی گرایی جنبش مشروطه ایران گفت: اگر چه این چهرهها و گروهها که در پیدایش جنبش مشروطه ایران نقش داشتند در نگرش و رویکرد اندکی گوناگون بودند اما همگی بر واژههای «ایران» و «ملت» که برای نخستین بار با نگاهی «ملیگرایانه» به گفتمان و ادبیات سیاسی قاجاریه راه پیدا کرده بود با یکدیگر همراه شدند تا زمینهساز جنبش و خروشی بزرگ گردند. چنانکه میرزا حسینخان سپهسالار که با راهاندازی روزنامههای «وقایع عدلیه» و «لاپاتری» به چم( معنی) وطن با آرمان گسترش و نهادینه کردن قانونمداری و میهندوستی باید او را در جرگهی دنبال کنندگان راه امیرکبیر به شمار آورد٬ نخستین کسی بود که واژگان وطن و ملت را در کاربرد امروزین آن یعنی nation به کار گرفت.وی یادآور شد:: به گفتهی علی اصغر حقدار در رویهی ۲۱۷ کتاب: فریدون آدمیت و تاریخ مدرنیته در عصر مشروطیت «هیچ وزیری به اندازه میرزا حسین خان مفهوم ملت را داخل عرف سیاست نکرد. از خصوصیات نوشته های او به شاه این است که هر کجا از خدمت به دولت سخن می گوید، بلافاصله لفظ ملت را میآورد». به باور به فریدون آدمیت نیز٬ یوسف مستشارالدوله که با نوشتن کتاب «یک کلمه» بندهای اعلامیه حقوق بشر را که در پیش درآمد قانون اساسی فرانسه آمده بود٬ به فارسی ترزبانی( ترجمه) کرد. نخستین کسی در ایران است که گفت: «منشاء وقدرت دولت، اراده ملت است و از حاکمیت ملی در ایران» سخن راند. همچنین سید جلالالدین کاشانی معروف به «مویدالاسلام» با روزنامهی «حبل المتین» که بزرگترین روزنامه برون مرزی فارسی زبان بود. همواره با بینش و مشی ایران دوستانه تلاش میکرد تا دردهای ایران را بازگو کند. به همین دلیل برخی او و روزنامه اش را که آگاهی و بیداری ایران در دوره قاجار را به دوش کشید از هموارکنندگان برجستهی مشروطه خواهی در ایران میدانند.
این دکترای تاریخ ادامه داد: ملکالمتکلمین نیز روحانی نواندیش دیگری که با پایهگذاری انجمن «کمیته انقلابی» جایگاهی کارساز در پدیداری مشروطه داشت و سرانجام هنگام به توپ بستن مجلس به دست محمدعلی شاه و روسها کشته شد در دوازدهم رمضان ۱۳۱۸ مهی در مسجد شاه اصفهان میراث فرهنگی دوره صفویه را «آثار ملی» دانسته٬ درباره ویرانی آنها به دست ظلالسلطان فرماندار اصفهان، و کوتاهی در زمینه نگهداری آنها میگوید: «پس این آثار علمی و صنعتی وهنری و ادبی و ابنیه تاریخی و کاخها و معابد عالی مظهر تمدن ادوار مختلفه و معرف مرتبه قدرت و توانایی اقوام و نمونه هنر و صنعت و ذوق مردان بزرگ جهان است و دوره مجد و عظمت و مراتب فضل و دانش هریک از ملل را به عالمیان نشان میدهد و درحقیقت آثار باستانی هر ملتی سند یا قباله زندگانی گذشته آن ملت است. این است که در نظر کلیه ملل جهان چه در گذشته یا امروز آثار و ابنیه ملی منزلتی بسزا داشته و برای حفظ و نگهداری آنها فداکاری و جنگ و جدالها کرده و از دست دادن این آثار ملی را در حکم به باد دادن شرافت خود دانسته، چنانچه تاریخ باستانی ایران و یونان و کشمکشهایی که در سر آثار و صنایع هنرهای زیبا رخ داد، بهترین شاهد بر مدعاست.»
زارعی گفت: برپایهی این نمونهها با استواری میتوان گفت میان دلسوزان ایران در پی باور به ساخت هویت فراموش شده برآمده از شکوه و سترگی ایران باستان و بهره جستن از ملیگرایی ایرانی برای دگرگونیهای بنیادین و پیشرفت این آب و خاک٬ همگرایی در روزگار قاجاریه پدید آمد. در همین راستا حمید احمدی در رویه ۷۰ کتاب ایران؛ هویت٬ ملیت٬ قومیت میگوید: «در جریان جنگهای طولانی ایران و روسیه و نیز تهاجم دریایی انگلستان به جنوب ایران٬ بخشهای مهمی از سرزمین ایران در قفقاز و مناطق شرقی از دست رفت. گسترش نفوذ این بازیگران (روسیه و انگلستان) در ایران و به همراه آن تضعیف قدرت اقتصادی، نظامی و سیاسی ایران، آن چنان روحیه نخبگان سیاسی و فکری ایران را در هم شکست که برخی از آن به عنوان بحران هویت ایرانی یاد میکنند. این شکست روحیه و آغاز بحران هویت از یک سو و بازشناسی گذشته تاریخی و شکوه تمدن ایران باستان از سوی دیگر به ظهور نگرش و نوستالوژیک نسبت به عنصر ملی هویت ایرانی در گسترش و رهیافت باستان گرایانه کمک کرد».
وی افزود: همچنین به گفتهی علی اصغر حقدار در رویهی ۲۶۱ کتاب خود «رکن دیگر ایده مشروطیت را ملیت خواهی تشکیل میدهد؛ ایده ای که از همان دوران جنگهای ایران و روسیه در ذهن و زبان ایرانیان رسوخ کرده بود ناگفته نگذاریم در آثار نویسندگان سوسیال دموکرات این دوره هم اندیشه ناسیونالیسم تأثیر مستقیم گذارده است». از اینرو نخستین اندیشهی دگرگونی و نوگرایی در زمینه های فرهنگی٬ سیاسی و اجتماعی ایران روزگار قاجاریه از میان دانشآموختگان و فرنگ رفتههایی سر برآورد٬ که به روشنی پی بردند٬ ملیگرایی میتواند مانند پلی میان سنت و نوگرایی فرایند گذار برای ساخت و رسیدن به دولت-ملت را فراهم سازد که در این راهبرد برخی از روحانیون نیز همراه شدند. از اینرو بازتاب این دیدگاه با دو گرایش در رفتار و گفتار کنشگران و آزدایخواهان قاجاری که جایگاهی کارساز در مشروطه داشتند آشکارا نمایان است.
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان بیان کرد: گرایش نخست را روشنفکرانی چون: فتحعلی آخوندزاده٬ میرزا آقا خان کرمانی٬ طالبوف تبریزی٬میرزا ملکمخان٬ میرزا حسینخان سپهسالار٬ یوسف مستشارالدوله و جلالالدین میرزا نمایندگی میکردند که به گفتهی فریدون آدمیت « داعی اخذ دانش و حکمت و مدنیت غربی است ؛ اندیشه ساز ناسیونالیسم ایرانی است ؛ نقاد سیاست و معتقد به تفکیک مطلق سیاست از دیانت ؛ دشمن دولت استبدادی و هرگونه حکمرانی فردی است ؛ هواخواه مشروطیت عقلی و عرفی بر پایه حقوق طبیعی است و میل به احیای شکوه و عظمت تاریخی این سرزمین و بازسازی ملیت ایرانی دارد».
به باور احمد اشرف در رویه ۲۱۷ کتاب هویت ایرانی؛ از دوران باستان تا پایان پهلوی: «هویتیابی با جلال و شکوه اعصار طلایی به افراد کمک میکند تا از «اکنونِ» اسفناک و پر از بدبختی گذر کنند؛ ازاینرو دنبال روحیه ملی و افتخار ایران باشند. وی از میرزا فتحعلی آخوندزاده، جلالالدین میرزای قاجار و میرزا آقاخان کرمانی به عنوان روشنفکران پیشروی ناسیونالیسم رمانتیک در ایران یاد میکند. «آنها بودند که آرمانهای بنیادینی چون استقلال، وحدت و کامیابی ملت ایران به وسیله از خودگذشتگی میهنپرستانه را معرفی کردند. کارهای آنها وقف بذرافشانی عشق به سرزمین ملی (حب وطن) بهعنوان یک نیاز معنوی برای مردم شـد».
زارعی عنوان کرد: آخوندزاده کرمانی و جلالالدینمیرزا بسیار شیفتهی ایران باستان بوده از دوران های باستانی ایران، یعنی زمانی که به گفته آنها، فرمان شاهان ایران بر مغرب و مشرق جاری بوده است، با شور بسیار یاد میکنند. همچنین میرزا عبدالرحیم طالبوف از نسل نخست ملیگرایان ایران دربارهی برداشت نوین از واژه وطن چنین نوشته است: «وقت فلسفه قدیم گذشت که می گفتند: این وطن مصر و عراق و شام نیست/این وطن جایی است کو را نام نیست. باید بفهمیم این وطن که وظیفه ما در حفظ و ترقی او هر نوع فداکاری و جان سپاری است ، ایران است». باورمندی طالبوف به میهن را میتوان از این فراز دریافت: «غیرت و حمیت و عصبیت بشری فقط در حفظ عزت وطن و ناموس وطن وارد یاد ثروت وطن و تربیت اولاد وطن و اقدام مذهب و رسوم وطن است و بس» به همین دلیل چهرههایی که از آنها نام برده شد نماد روشنفکرانی بودند که بهره بردن از « ایران باستان» «بازسازی ملیت ایرانی» و«نوگرایی» برای دستیابی به «تمدن» و« تجدد» را راهگشا میدانستند. چنانکه یرواند آبراهامیان در رویه ۵۷ کتاب ایران بین دو انقلابدر اینباره آورده است:«مشروطیت، دنیویت وناسیونالیسم را سه وسیله حیاتی برای توفیق در ایجاد ایرانی نوین، نیرومند و پیشرفته میدانستند».
وی ادامه داد: گرایش دوم را باید در میان برخی از روحانیون بررسی نمود که دریافتند آموزههای شریعت و سنت٬ به تنهایی نمیتواند ایران و ایرانی را از ویرانی و واپسگرایی ( عقب ماندگی) برآمده از سست ارادگی و ناتوانی شاهان قاجاری رهایی بخشید٬ بنابراین میکوشید با نگاهی تازه٬ ملیگرایی را در اندیشههای دینی جستجو کنند. از اینرو با باورمندی به« حاکمیت ملی» و کارسازی ملیگرایی برای نخستین از واژه ملت را به چم ( معنی) سیاسی و ملی آن به جای «امت» که آن روزها نزد روحانیون بیشتر کاربرد داشت بهره بردند. از اینرو به گفتهی شیروین وکیلی در پژوهش تحول مفهوم هویت ملی در مشروطهی آغازین: « در میان نواندیشان مذهبی، گرایش به تاکید بر ملیت در سطوح و درجاتی گوناگون دیده میشد. حاج نورالله اصفهانی در نقطهای نزدیک به ملکمخان قرار میگرفت و بر ملیت، تاکیدی ویژه داشت. جریان دیگر در میان روحانیون شکل گرفت، که در ابتدای کار در هواداری از جریان ملیگرای اصلاحطلب شکل گرفت٬ نائینی و آخوند خراسانی در میان حامیان معنوی این جنبش، نامی شاخص داشتند و در میان چهرههای سیاسی و فعالِ اجتماعیشان نیز باید به آیتالله طباطبایی و میرزای شیرازی اشاره کرد»
این دکترای تاریخ افزود: چنانکه مجتهد آخوند خراسانی در نامه خود به مظفرالدین شاه، شایسته میداند که پادشاه به جهت «ترویج ملت بیضا و تقویت دولت عظما و اسباب آسایش عموم عباد و ترقیات عامه قاطبین بلاد محروسه ایران … در لبس البسه مصنوعه اسلامیه، مقدم، و به صدور امر ملوکانه در مساعدت این مطلب مهم، وزرای عظام و اولیای فخام دولت – ابد مدت – را مفتخر فرمایند». وی همچنین در نامه دیگری به محمدعلی شاه قاجار از «ناهنجاری اوضاع ممالک محروسه و تنزل و انحطاط حیات استقلالی دولت و ملت ایران» سخن میگوید. آیتالله نائینی نیز با فهمی نو از واژه »ملت» در شمار اندک فقیهانی است که تلاش کرد به جای «تکفیر» با پشتیبانی از دیدگاه مشروطه و نگرش دولت- ملت بر پایهی شوندها( دلایل) دینی« حاکمیت ملی» را در ساختار سیاسی ایران استوار سازد. در همین راستا داود فیرحی در رویه ۱۲۳ کتاب آستانهٔ تجدد؛ در شرح تنبیه الامه و تنزیه المله، مینویسد: « نائینی در میان بحثهای تئوریک و فقهی خود، به نوعی دغدغه ارائه ترکیبی از دین و تجدد را داشت که چنین امری در مفهوم ملیت نیز خود را نشان داد. در واقع، نائینی در زمره متفکران و روحانیون میانه غرب و سنت قرار داشت».زارعی گفت: آیتالله سید محمد طباطبایی نیز از دیگر روحانیونی است که ایراندوستی٬ دلبستگی به میهن و حاکمیت ملی در اندیشههای او جایگاهی پررنگ داشته است. چنانکه عبدالهادی حائری در رویه ۱۰۶ کتاب تشیع و مشروطیت در ایران نامهای را از طباطبایی آورده که به مظفرالدین شاه میگوید: «ایران وطن و محل انجام مقاصد دعاگویان است. باید در ترقی ایران و نجات آن از خطرات جاهد باشیم» اوج میهندوستی آیتالله طباطبایی در رویه ۱۰۶ کتاب تاریخ مشروطه ایران در نامه به عینالدوله صدراعظم مظفرالدین شاه چشمگیر است: «اعتبارات من در این مملکت است، خدمت من به اسلام در این محل است، عزت من تمام بسته به این دولت است، میبینم این مملکت به دست اجانب میافتد و تمام شئونات و اعتبارات من میرود. پس تا نفس دارم در نگهداری این مملکت میکوشم بلکه هنگام لزوم جان در راه این کار خواهم گذاشت».
وی یاداور شد: از ایران دوستی و اینکه طباطبایی همه را به چشم هممیهن میدید همین بس که در همهپرسی دور اول مجلس «مقرر شد که اقلیتهای دینی وکیل انتخاب نکنند و حق انتخاب خود را به مسلمانان تفویض نمایند. لذا یهودیان وکالت خود را به سید عبدالله بهبهانی و ارمنیان نیز وکالتشان را به سید محمد طباطبایی تفویض کردند» طباطبایی افزون بر پذیرش نمایندگی ایرانیان ارمنی در مجلس، هنگام درخواست زرتشتیان ایران برای داشتن یک نماینده در مجلس٬ برپایه سخن محمد علی کاتوزیان در رویهی ۶۷۲ کتاب مشاهدات و تحلیل اجتماعی و سیاسی از تاریخ انقلاب مشروطیت ایران:«دفاع موثر طباطبایی از لایحه درخواست مساوات زرتشتیان و همراهی دیگر مجلسیان علی رغم مخالفتهای متعصبین مذهبی بیرون از مجلس با برابری مسلمانان با اقلیتهای دینی، منجر به داشتن وکیلی جداگانه برای هر یک از ملل متنوعه (اقلیتهای دینی) در مجلس شد. همچنین به گفتهی محمدعلی سفری در کتاب مشروطه سازان به دنبال فشار برخی از چهرههای دینی که نام مجلس «شورای اسلامی» و یا مانند سید عبدالحسین عرب نام «مجلس محمدی» را شایستهتر میدانستند٬ آیتالله طباطبابی از نام «شورای ملی» پشتیبانی نمود.
رئیس کارگروه تاریخ انجمن تاریانا خوزستان بیان کرد: بر پایه آنچه گذشت باید بپذیریم میان روشنفکران پیش از جنبش مشروطه با بازآفرینی چهرهها و دورههای تاریخی ایران پیش از اسلام و آمیختن ان با خواستههای چون برابری دادگری، نوخواهی، تجدد، ترقی، قانون و… گفتمان نوینی با زمینهی ملیگرایی پدید آمد که به جنبش مشروطه و پدیداری «دولت- ملت مدرن» انجامید. چنانکه باور به «ملت» و« حاکمیت ملی» که بنمایهی ملیگرایی به شمار میآید در ادبیات سیاسی آن بازه بسیار بر سر زبانها بود تا جاییکه افزون بر روشنفکران به گفتهی شروین وکیلی «روحانیون نواندیش، چه آنها که هوادار این نسخهی نوظهور از ملیت ایرانی بودند و چه آنها که شکلی از هویت اسلامی مدرن را در تقابل با آن تعریف میکردند، در هر حال از کلیدواژگانی مانند وطن و ملت و ایرانیبودن دلالتی مشابه را برداشت میکردند. این بدان معناست که در مقطع تاریخی مورد نظر ما؛ یعنی، در ثلث پایانی قرن ۱۳ خورشیدی، تحولی مهم و بنیادین در مفهوم هویت ملی ایرانیان پدیدار شد». رویکرد و نگرشی که برخی آن را «ایرانیت – اسلامیت و غربیت» و برخی دیگر « ملی٬ باستانی- اسلامی و غربی» نامیدهاند.
زارعی ادامه داد: همچنین به گفتهی احمد اشرف «اساساً برجسته شدن مفهوم ملت در معنای جدید آن، در عصر مشروطه کلید خورد. «اندیشههای روشنفکری جنبش مشروطه در مرحله نخست دو هدف اساسی را دنبال میکرد: ایجاد یک دولت- ملت مدرن به منظور توسعه منابع کشور و حفظ استقلال آن در برابر قدرتهای خارجی، و تشکیل یک ملت با تبدیل مردم از رعایا به شهروندان از طریق مشارکت بیشتر در زندگی سیاسی کشور. به علاوه، این اندیشههای ملی ملت ایران، تمامی مردمان ایران را بدون توجه به وابستگی مذهبی، ریشه قومی، زبان یا موقعیت اجتماعی- اقتصادی دربر میگرفت. در عصر مشروطه، مفهوم ملی که از واژه ملت گرفته شده است شهرت فزایندهای پیدا کرد. این مفهوم، برای نمونه، برای اشاره به مجلس شورای ملی، بانک ملی، و عناوین قهرمانان ملی استفاده شد»
وی عنوان کرد: بازتاب گفتمان و رویکرد ملیگرایانه مشروطیت که احمد اشرف به روشنی آن را بازگو میکند در رویدادهایی پیدایش مشروطه و پس از آن نمایان است. چنان که سرزمینهای جدا شده از ایران مانند باکو و نجف کانون مشروطهخواهی گردیدند و رخدادهای ایران را موشکافانه پیگیری میکردند و هممیهنان اقلیتهای دینی با رهبران مشروطه همراهی و همکاری میکردند که کمکهای مالی ارباب جمشید بازرگان خوشنام زرتشتی به مشروطهخواهان نمونه روشنی دراینباره است. همچنین نشانههای ملیگرابی در نخستین مجلس مشروطه را نیز میتوان دید. آنجا که از یک سو در متن قانون اساسی واژه ملت و حاکمیت ملی ۱۹ بار به کار رفته٬ اما هیچ واژه جهانگرایانهای چون «امت» به کار نرفته است و از سوی دیکر نمایندگان پرچم سهرنگ شیرو خورشید را که اندامهای آن ریشه در تاریخ و فرهنگ دیرینهی ایران داشت نشان و درفش ایران برگزیدند.
این دکترای تاریخ در پایان گفت: ازاینرو با استواری میتوان گفت جنبش مشروطیت به دلیل پرداختن و پررنگ گفتمان ملی در زمینههای سیاسی و فرهنگی ایران، نقش سترگ در گسترش و بالندگی تاریخنگاریهای ملیگرایانه و شناساندن پیشینهی باستانی ایران بهعنوان زیربنای هویت ملی ایرانیان داشت؛ ازاینرو »ناسیونالیسم »یکی از بنیادیترین ستونهای مشروطهخواهی به شمار میرفت که بستری ارزشمند را برای روشنفکران و سیاستمداران ایرانقاجاری و پس از آن پهلوی فراهم آورد تا در ساختار تازه، شکوفایی دیدگاههای ملیگرایانه درباره تاریخ ایران دست بزنند. مشروطیت ایران جدای از فراز و فرودها٬ پیروزیها و ناکامیها٬ دستاوردها و پیامدهایی که داشت پیامی روشن و گویا دارد؛ این که ملیگرایی ایرانی پویا و سازنده و است که با تار و پود فرهنگ ایرانیان سرشته شده، جایگاه کارساز آن در رخدادهایی همچون روی کارآمدن دولت صفویه وجنبش مشروطه را نمیتوان نادیده گرفت.
source