هنگامی که محمدرضا مرادی پنج ساله بود به خاطر هوش و استعداد سرشارش به دبستان ادب پا گذاشت و کلاس اول و دوم را در دبستان ادب خواند بعد از گذراندن دبستان و راهنمایی در هنرستان اقبال تحصیل خود را دنبال کرد دوران هنرستان با روزهای شورانگیز انقلاب توأم است.
وقتی انقلاب اسلامی مثل ستارهای روی سینه آسمان ایران ما میدرخشید محمد خود را در لباس پاسداری دید آموزشهای سخت و فشرده نظامی و تجربههایی که از حوادث کردستان آموخته بود او را برای مقابله با تجاوز بعثیها آمادهتر کرد.
واحد اطلاعات و عملیات خانه تازهای برای او شد، مأموریتهای حساس و خطرناک را یکی پس از دیگری به انجام و اتمام رساند.
صبح روز هشتم اسفند ماه ۱۳۶۲ عراق منطقه محمد و یارانش را بمباران شیمیایی کرد و او مردانه ایستاد و تک تک نیروهایش را از منطقه دور کرد آخرین نفری که از منطقه خارج شد تنها محمد بود.
۱۰ روز بعد محمد در یکی از بیمارستانهای تهران خلعت زیبای شهادت را برتن پر تاول خود برازنده دید.
فرازی از وصیتنامه شهید:
خداوندا میدانی که از آتش داغ وجودم میگویم از آن سوز جانگدازی که از اعماق وجودم زبانه میکشد، پس برای آن وصیت مینویسم که ذرههایی از آتش دلم را بازگو کنم تا شاید مورد رحمت حق قرار گیرم.
خدایا آگاهی به کارهای بندگانت و میدانی که گناهکارم و خطا کارم پس خدایا رحمتت را شامل حال ما گناهکاران گردان تا شاید ما هم پیش رفقا و دوستان همان دوستانی که خجالت میکشم اسم آنها را ببرم روسفید باشم.
خدایا عشق خودت را در دلهای ما بندگان آنچنان قرار بده که از هر گونه خطایی مصون باشیم.
منبع: نوید شاهد کرمان
انتهای خبر/
https://armanekerman.ir/vdchiznz623nmxd.tft2.html
armanekerman.ir/vdchiznz623nmxd.tft2.html
source