برایان آبراهامسون شاهد این اتفاق باشد. برایان نوشت: «وقتی به چاله آب نزدیک شدیم، چیزی توجه ما را به خود جلب کرد. این صدای مداوم کفتارها بود! صداها از تپههایی که اطراف چاله آب را احاطه کرده بودند طنین انداز میشد. ما میدانستیم که این قطعاً به این معنی است که چیزی در حال وقوع است. وقتی به چاله آب رسیدیم، متوجه شدیم که این همه هیاهو برای چه بوده است. هفت کفتار دیوانه وار فریاد میزدند و سعی میکردند توجه بقیه گله خود را به شش شیر که قصد کشتن یک گاومیش را داشتند جلب کنند. شیرها قبلاً گاو بزرگ را فلج کرده بودند. گاومیش پیر با وجود قرارگرفتن در مقابل شش شیر یک لحظه هم تسلیم نشد. او نزدیک به ۲ ساعت برای فرار داشت جنگید. با گذشت زمان، او ضعیفتر شد و آخرین امید او برای زنده ماندن تلاش برای ورود به چاله آب بود. شاید شیرها، چون دوست ندارند خیس شوند عقب نشینی میکردند. او با انرژی خود توانست جلوتر برود. جرات کرد و وارد آب شد! شیرها او رها کردند و یک لحظه فکر کرد که آزاد شده است. اما شیرها این همه انرژی تلف کرده بودند و قرار نبود به خاطر کمی آب، غذای لذیذ خود را هدر دهند. بنابراین، آنها از خشکی به گاومیش ضربه زدند تا اینکه سرانجام شیر نر بزرگ مسئولیت کشتن را بر عهده گرفت و به داخل آب رفت. او گلوی گاومیش را گرفت و خفه کرد و ضربه آخر را به آن وارد کرد.»
source