فاطمه رجبزاده اهل شهرستان زرند و ۶۸ ساله بود.
همیشه لبخند به لب داشت، اما هر وقت تلویزیون یک شهید را نشان میداد، لبخندش محو میشد و ماتم زده مینشست گوشه اتاق.
با یک دست آرام عینکش را در میآورد و با زبری آن یکی دستش، قطرههای اشک را از روی چروکهای دور چشمش پاک میکرد.
بعد هم با حسرت محکم میکوبید روی پایش و بی وقفه مثل یک ذکر تکرار میکرد: «کاش یه روزی قسمت منم بشه».
روز آخر دمِ رفتن، وقتی شوهرش بهش گفت امروز دلشوره دارم و خیلی مواظب خودت باش! فقط جواب داد: «هر چی خدا بخواد همون میشه، توکل به خودش!».
این را گفت و با لبخند رفت! لبخندی متفاوتتر از لبخندهای ۶۲ سال عمرش.
🥀 شهیده فاطمه رجبزاده
📝راوی: همسر شهید
📝زهرا بخشی
انتهای خبر/طا https://armanekerman.ir/vdcefn8zxjh8efi.b9bj.html
armanekerman.ir/vdcefn8zxjh8efi.b9bj.html
source