به گزارش پایگاه خبری تحلیلی «راه آرمان»؛ مادر از آخرین و طولانی‌ترین مکالمه تلفنی با پسرش، چند ساعت قبل از حادثه می‌گفت.

از جعبه شیرینی و دسته گلی که داخل ماشین پسرش برای همیشه جا ماند. از روز مادری که برایش عزا شد، مادر از خوبی پسر می‌گفت و من بیش از پیش می‌فهمیدم که شهادت، اتفاقی نیست.

زمانی‌ که صحبت به انتقام سپاه ایران از داعش و اسرائیل رسید؛ با نگرانی گفت: «نکنه با این بمبارون آدمای بی‌گناه کشته بشن!».

گفتم: «نه مادرجان نگران نباش. با موشکای نقطه‌زنی که ما داریم حتی درختای اطرافشونم نیفتادن. فقط تروریستا را زدن، خیالتان راحت».

و ما بالاخره لبخندش را دیدیم.

🥀شهید محمد پورشیخعلی

✍ نویسنده: سلیمه‌سادات مهدوی

انتهای خبر/ طهماسبی https://armanekerman.ir/vdch–nzx23nkvd.tft2.html


source

توسط mohtavaclick.ir