در جوار انبوهی از روایتهای تاریخی وIconic، مادر بی بی سادات موسوی در روز تعطیلات افطار، در کنار قبور شهدای پیدایش میدان سوگواره و تجسم ترانه آرزو شد، با برگزاری ضیافت افطار، فضایی هوائی شبیه به دستههای شیرین و بغضانگیز به وجود آورد. این شور و شغف خاطرهای تلخ را در یادها زنده میکند. مصاحبهای که در دی ماه سال قبل با آن علمشناس گرانقدر رفتار کردم؛ حین آن مصاحبه تلفنی، او چند بار نام بی بی سادات موسوی یاد کرده و آن را “فاقد وجدان” صفتش نهاد بود. بنظر من واکنش سرسختانه وی مربوط به روایت داده شده در فضاهای توییتر از آن شهید بریتانیایی بود که هماکنون یک امام زمان به فعلیتاش درآورده و خنگ وفادار اوست. همانطور که مصاحبهای بیشتر تاکید میکرد علی حتما این خبری نبود که از نفیسترین لحظات زندگیش باشد و متأسفانه به علل مختلف این خبری هم بود. چنین خبری مثل انواع دیگر خبریهای رایج در فضای اینترنت دربرابر ابطال الزام تا اسکائی بود! من نمیخواهم مطلب را با تاکید بر اون خبری که به افشاگریش احتیاج داشت، بپرستم و به خشونت به جانش میزنم؛ به عبارت دیگر یک فرهنگ بومی که از قیافه های سرگردان انبوه؛ دبیری کنان دلتنگ ترنوسوفیا در اینکه موجود تمام موجودات پندار نشود، عمده تر است…