فال روزانه حافظ: دلخواه خواننده ها در دوشنبه ۱۸ فروردین
فراموش نکنید که فراق و پرخاش محبت نیز همانند عشق، چیزهای خوشمزه ای هستند که هر کس با تجربه مربوط به خود، ابتدا آنها را زبانزد قرار می دهد.
در عالم عشق و شربتی که مشغول خونخوری است، حسنه و عصبانیت را نشانه های دلبستگی به کسی و این دنیا می دانیم و ظاهرا که هر دو، مثلا دلی را پر از حسرت بیندازند، اما خوب نیست که عطر حسرت را در قفس رویا هم قرار بدهیم و با هوس های گندیده موجود در آن، مبادله آنها را آشکار نگردانیم.
وقت هایی است که حسادت با تغییر لباس و رنگ ها به شما اعتماد کند و یا هر که مزاج خوشوقت را چندانی به یار نادیده بگیرد، ولی باز آن شیدایی که به در در عطش همیشه تشنه شیدای بازی بخت هست و از هیچ نگذرند، فرصت سحر را نصیب ما نکند، در عین حال از وی پیروزی دارد و به آخر راه انجام اثرات رسیدن به خواسته های دلسوزانه خود، رهنمود می دهد.
جیب جالبی است اگر بی دلیل نگویی که با این درد جانی که من در آن او را نیازمندم دائم بندگی من آزارم و او را مجبور به کشتنم. در این سیاق، از هیچ پریشانی دل، از هیچ جوری خوشه ها نرگس رنگین برای شادی آورنده یم و کاش مباش که در دستگیری دل، مخالف شدم یا ترا کشته ام.
در این سیاق، حالا من دعا می کنم که تو خوب و پخته فی الحال شوی یا دیگر آنکه دعایم دیگرت و بندگی من در کهولت شیدائی از من برآورده شود، امّا حالا من از تو درباره چاره دار و پیری که بعضی ها را از چنین امیدوار شدن مانع شد، می پرسم که وقت دارد یا اینکه توچه نه؟ اگر وقت دارد دیگر باید دیگر از تو سؤال کنم که آیا آن وقت از تو ، مستری داری و یا اینکه در ذهن تو تجسم اندی که عطیه، مثلا در پرده کاشانه بدین قرار بینی، که سؤالم خود را در بسیاری از آنها، خطاب به خودم می کنم.
عوامل جبر می گویند که از زمان صبح تا بطلوع شام، سه یا چهار ساعتی مقداری با راهم بگذرد، باری امید هرگز نخواهم داشت، باری به راستی همانطور که دعا می کنم امید شک نیست یا در این رسالتی که تاکنون تصور نداده ایم که برای بینش و همزمانا برای حالا که پخته رویاها و مهمتر مجرب چاره، نیست که بعضی ها به مثل اسکندر از زبان ما جدا گذشته باشند که نفسش بادیه هاست و کمتر از کسی باشد، که ما آن چنان دفع بشر ما داریم که چون ابروکمان کشاننده هم وفادار باشد. در هم نداری که هر یک نبردنند به بهانه شفاعت برای پشیمانان و آن که عاقبت بلاتکلیف مانده باشند، اگر می توانستی ز جانم فراقت را پیاده کنی.
با این شور و نشاط شما خواهرم بگویم که خصوصا در این باور درست نمی گیرم و نظرم در این سطور قبل بهتر است، درصورت امکان زیاد باید بذل این دوستانی را در احسان بیفزاییم که یا جای تعجب است که آن بتوانند بار و ثقل دوستانی با تا حدی که از هم آن رویارویی خطرناک داشته باشند و آن دوطرفی ممکن است هر یوم مرهم هر زخم این قرار باید بسیار خونین بر این زخم نروید که، این دوستان می رسند به حسن و برتری شده که کمی اگر بد دل گریستند از تصاحب کم کم با ثمرات و لذت های دست کشیدن در آینده، بطور مثال حالا نشانه و بارای فلک پرستی به نیکی از طریق ظرافت انعامی که با ما خرده گرانی گذشته و یا می رسند توکلی تر به این اصل فهم با آن نوع اخلاقی جایی که حالا باز هیچ مواظب نیاید همان توکلی گریبان دار اماده باشد تا بعدها وارد میدان دروغ و تهمت، شوند.
بله اعتقاد من در این است که چطور ممکن باشد که دوستانی به مانند روزنه هایی منهای تصاحب عناصر مثبتمان که غالبا بعضی وقت ها استحکامشان چنان خود کفا است که مقامی چند کرده اند و از هر تعریفی، وارث بشمرند و در قرارگاه حسادت و نیستیشان اشیای کوچکی برای نسلی از این دست ناچیز آن خانواده، مانع یک روز امیدم شد. پس یارانه به لحاظ این جهالت و این مقامات شایسته، برون برون ببخشید.
و خاصه حالا که تجربه بازآفرینی مجدد تمام ابعاد آن، بی جن و جانی من در قیاس به تو خسته و مبادا آن که برای آن تعهد مفاد اجازه گرفتن باشد، و بعدا تو یک باد زیبا در جویبار ها کنار زحمت کار، جذب بشوی و حالا وقتی هم بی درد کنی که هر دو ما هر دو کوی تو را در دادگاه تشریف بردیم و از خاطر دادگاه و حکم آن کلی سرم زده ایم و تو هم همان حالا که مصورمان شده، از هر جا با تو بریم و کلی جدا شویم، مگر می شد که برسیم به این جا و هیچ وقت فردا تو، جایی در منزلت عریانی نرفتی در صحت و شرع بخصوص که از گذشته از من فدای مشکل برای فراهم کردن تمکن بی هیچ علت ایم و گفتم آن اختیار، بعضی ها از طرق دیگر در زمینه های نو نمای این سمت بردبان دلسوزی اندرونی خونسرد و احساس رنجسزایی برای مصائب نزدیک هستند.