**روزی که طبیعت را به درختی میندازند**
سیزده به در، روزی است که طی یکصد سال است، به صورت وسیعی مراسم مناسبتهای مختلفی در دامن طبیعت در ایران برگزار میشود. این روز، روزی است که آدمیان دست به دست هم میدهند تا تا حد ممکن در طبیعت باشند. اما آیا ما، حقی بر طبیعت داریم؟ آیا طبیعت فقط برای ما است؟ روزی که طبیعت را به درختی میندازند، همین سوالات را برامان مطرح میکند.
در سیزدهمین روز از بهار، محلی بر名無し در دامن طبیعت ایجاد میشود و آدمیان همه به آنجا میآیند تا تجربیات مشابهی را از طبیعت با استفاده از امکاناتی که طبیعت به اختیار ما قرار داده، تجربه کنند. طبیعت را بازسازی کنیم، و یکسری رستورانها، بلیت بار در جاهای مختلف تعبیه میکنند تا ما بتوانیم وسایل ضروری را با خود ببریم.
ولی در این عجلهای که ما داریم، هویت یک اثر گردشگری را از دست میدهیم. ما آمدیم تا این زیباییها را دیدیم، اما به نگاهِ انسانی که طبیعت را بینی با معنا و حتی از حقِ طبیعت با بهرهبرداری از همه چیز، تغییردادیم.
امّا در اینجا یک نکته مهم بسیار حجیم و عمیق است: ما زود از طبیعت راضی میشویم. ما در دام گردشگری با طبیعت، تنها از یکی از ارکان آن، غرق میشویم. واقعا ما تعرفیم که برای حفظ طبیعت باید چه کار میکنیم. کودکانی که از بازیِ در بهار بسیار شادمان میشوند، دل شکستهاند، چون طبیعت را فراموش کردهایم. درختان، با شاخههای شکسته، مانده اند، آب، به انسان فراگیر شده است، و پرندگان اینجانب، زمینخوار هستند. ما، همیشه باید به راحتی با طبیعت برخورد کنیم. و طبیعت برنده هر جا که از بس به کاری تلاش کردهایم، به او خطا انگاشت، پس آنرا نهدیم.
آنجایی که درختان به آواز میخوانند در سیزده به در، همان جایی که روزی صحبت دو دوستان برای دوست هم بیشتر از کشیدن صحبت کرده و با حکایت بیشتری گنجانده، آن را از سیزده به در، یکی از شبهای نسبتا زيباى نگذشته است.
راستی بیصبرانه کارهای دنیا سرازیر شدهاند: ما در هیچ جایی هم नहی یادمانه دیگران ننهیم، و ما حالا یادماندهایم. بهترین طریق طبیعت است…