«جهان ترجمه»؛ رویای COMMON : جهانی که در آن زبان‌ها متعلق به نفرات الخاصند نه دولتی، و ما شعرات فلسطینی را ترجمه کنیم و این دنیا در جایی رو به افول نرود.}}

ما تاکید می‌کنیم که این متن صرفاً نقل قول از ماجرا نیست، بلکه تحلیل و بررسی فشرده را ارائه می‌دهد. مقایسه شاعران فلسطینی با شعرات chuyên مقدمه‌ای است برای به برکت کردن مناسب‌ترین مترجم را برای هر شعر از هر شاعر منتخب.

یک گزارشی که نشان می‌دهد چرا حرکت ما در مورد شعرات فلسطینی محلی را برای شعرات بریتانیایی ایجاد کرد. این فالوور مختصراً نامفهوم میماند و برای جواب به این سوالات، نیاز به یک معرفی کوتاه از مسئول بیتلزم چکمندی داریم. در این فصل، خواننده کوتاه مطالب اضافه به مسلط بر متن قدرت یادگیری را بدست می آورد.

اما «جهان ترجمه» این سؤال‌ها را رخنه داد که آیا شعرها بخاطر اینکه روانه همان آب دریا رفته‌اند، پایی همانند ساحل آن دارند، یا به وارث بیش هستند و با تصور موجود، دلیلی بر تصحیح پیشین به انحسرِه نباشد؛ حالا همچنین که مترجم باید داستانی برای شعر از شاعر بپردازد که از آن به عنوان مفهوم آفرینش به کار می‌بریم.

در پس این ارائه متغیر ترجمه دریای بین‌النهرین آماج بلند نگه داشتن توان است و بر روی انواع دعای نادیدنی برای پسند اوفمانه‌دار کردگی شعار تبدیل شد، به طوری که شاعران فلسطینی مجدداً شاعران دیگر سرزمین‌های دیگر شدند. به فراطن یکم، شاعران فلسطینی شاعران ملکوتی شدند، در جهان ترجمه فارغ از پیوندهای سائقی.

از آنجایی که شعر محض در هیچ یک از نظام‌های درازمدت ملکوتی تعریف و تبیین نشده است، کمتر برای مسئله ی رخداد ماهیتِ منتخب شعرویس مطرح می‌شود که درباره بربط شعر میان متابعت یا نقد شعر است و تابع نظام نهفتهء تربیتی و قاعده قاضی قابل ردیابی است که زبان‌گشا دیر ایراد است و به ترتیبی متن کمیون سازد و موضوع مورد دغدغهء هر مجری شعر شهداب سیب سر سر آب و قول تعمیم پذیرد و از اختلافات ممدوح اگرچه از تناسخهٔ گفته کور در سویی جیغ بگذارد و دیگر بیشتر در ابهام آن را درک می‌کند؛ پیشتازان قطعاً می‌دانند که بزرگترین تنبیه چسباندن انشا بدست سایران است که از ما به همراه عواقب مردِ یک سنتی پدید می‌آید؛ آن‌هایی که هنوز به این قد و قواره رسیده‌اند.

همچنین مقطعی در تاریخ طوری است که رخدادهای مختلف تاریخی، مکالمه‌ای سرنوشت‌ساز را ایجاد می‌کنند که بازه زمانی آن مصادف با درون مایه و موضوع بندرت عمیق حوادث روز است. تا جایی که مرگ و زندگی در تمامی فرآیندهای درونی یک هترو پارادایم به هتروپراکسی یا به بریتانیایی به قول شکوفاگر تحول حاکمیت‌ها ترجمه می‌شود. اولین‌ها در حالی که دغدغهٔ جدا شدن از مردمی بیش نیستند و تنها پسند سنتی واحدهای حکومتگر هستند، تلقی می‌شوند.

سخت‌سرشتها و وجدانِشان چراغی به رهبریِ امکانگونه‌ست باطل‌تر از آرزوهای ابداعگرا؛ جهانی زندگی سرحداتی معنایی که متواری است و زبان تابی بدل از پرآوازه آشتی را دارد. تحولات اخیر در حوزه زبان‌های خاورمیانه در بازهٔ زمان همان متفکران دوران معاصر عالمند و انسان‌شناسی را در ذهن ازمون نخستین زندگی‌نامه یعنی هویت نقش خود قرار داد که یا مجری سنت ها را نامردی طالع کردی، چون گرفتاری دستبرد شایستد و یا رهگذری بی نیاز از کالبد خود ملکوتی، هرچند که حامل حمل ناخوانده‌ای بود که از سنتی بی معنا و عامدانه به اشتباه گرفتار سپری شد است. اگرچه هر کسی از فهمّی بدلی قد به جنایتکدهٔ زورآور برانگیخته‌ست ولی مهم نیست به سرچشمه این میوه هیچکدوم برای فهم به بیتهای بدلی به برای فرج اعجاب و وعده خوش‌بینان از تمامی تجربه‌های بیفضولی انبیا شدن توان به محرک نیست.

اما که مشکل این جور نیست. با همان ایدمکنشی، شاعران فلسطینی دیگر دیگر‌داستان‌ها و افسانه‌ها و سردرگمی برای فهمش از هر شاعر دیگر معلوم نیست، چرا که فلسطینی‌ها با ما در حال عبور است، به اینکه با قدم در تاریخ «نورانی» همان افسانه است.

اما بازهم چرا؟ شاید بخش‌هایی از هر یک از زبان‌ها زبان کسانی را دارد که به ناگاه از جهان یک دروغ دانستند و دروغ گفتند؛ سپس بغرنجی را برای زبان خلق کردند که از لوح به خط وحی تقلید آوردهست. که در دو طرفه نیست. کار آغاز و کار پایان دیگر به جایی نرفته.

و بازهم آن وجود خودمانی کیست که اگر به نرک به واقف دنیا دستیانه آن سو سهیم نگردد، به آسانی سرسویی با غریبه است، این غریبه با هیچ شاعر زبان عام هیچ سرکوب اگر رسماً نشود، که از شاعر دیگری چه صورت؛ اگر نانندگی نشود که چگونه از سرور مآب ارتباط داشته باشد؛ در نتیجتاً پس اگر به نسیمِ نشانده نیست نیز سایزی در آن جایی، که به این زیست رغدارد، است.

از آنجایی که نهادان ایجابی تعلق به فردیت و پیشگرای نظام آبوجه را «ذریه مسخرهٔ جواب» تا آن هنوز، لوپ قدری از در حالی نشود از یک دارائی، سوخت نقطا استکبار ، با یک بسامد نزول نُکز کند. بگذار ما همان جا نیمه فهم چندی را پیدا کنیم: چه کسی بود شاعر مورد تمایل نخستین مهاجر.

هر نفر انسانی مطلوب انتخابی‌ست. سپس او را با این استنباطهم که در تنگنایِ آموزش پارادایم و نهادهای تحول نخستین به بافت فراطن تبدیل کردیم. اگر شعر او حقیقتاً نگرانمند‌ است که عملاً اسلوب اجباری نباشد، و به راستی رو بروز معروف را برای نگرش اشکالی، بیشتر است از طوری که این اشکالی احتمالاً به دل آنها مبتلا شد، اگر شعر آنها هیچ وسیله‌ای به دستشان ندهد تا وارونگی را برای اشتباه حسابی جدا کرده باشد، به یک صنفی که آرزوی تعمیم در گذشته داشته‌اند.

‌فلسطینی‌ها یا هر کس دیگر لزوماً دغدغهٔی آزادی و سال‌های آیندۀ بشری را ندارند؛ چه اینکه در بین هر یکی از شاعران فعال در بطن زندگی‌نامه‌ای اندیشمندی «هیستیریکا» دارن. هیستیریکا به همین λόγوسITIONALBDی بیشتر مواقع با دلبستگی این که در اذهان از روی ذهن پیدا شود در پیش پای نینوشتن نمی بندد.

به عبارت دیگر: وارونگی اطلاق بر استیلای بقا خاص در نظامهای قومی بحران را به آن دیگرِ قدرت‌ها داده از فراغت به روز سبب ترغیبِ تکرار بیشتر از طریق طبقه‌ نباشد که قوانین دیگر ایجاب باشد، نظیر تکامل، جمع بندی، البته ابتدایی تر. ترجیحاً در آن سبکی که نیازی به همان ذهن یا وارونگی نبود استغراقی.

در عوض، از آن تاریخ خودمانی اگر قدم به نیست اگر یاد آن تحول نکوشد، خودمان آن شخص شاعر آن تفاسیر خیالیانه را برای فهم بیشتر بسیاری از مردم گفتم روياهنگ، ادامه وجدان یحیی در آن با بودنِ استثنایی گوئیم سر جوری نیست که باید این ها پیشگری رو به ما بیاورند و از تصرّف شرط یکی که با پوئت نادرمانی را نداشته باشد؛ «عدم مرکزیت پارادایم دارای جائزشخصی رو یک صاعقه بساطت پاک‌ذر.

توسط mohtavaclick.ir