سهشنبه بزرگ، مهمترین شب تقویم انتخابات مقدماتی سال جاری بهشمار میرود. در این روز تکلیف 845 نماینده جمهوریخواه در سراسر 15 ایالت و یک منطقه که در واقع یکسوم تعداد کل هیئت نمایندگان است، در رقابت نامزدی حزب جمهوریخواه بین دو کاندیدای باقیمانده، دونالد ترامپ و نیکی هیلی، به دو دسته تقسیم میشوند. طبق گزارشها، ترامپ تاکنون در اکثر ایالتهایی که رقابتهای مقدماتی برگزار شدهاند، برنده شده و نیکی هیلی قرار است کنارهگیری خود را از رقابتهای ریاستجمهوری اعلام کند. تنها رقابت نزدیک در ایالت ورمانت بود؛ جایی که تنها پیروزی هیلی با 4واحد درصد بیشتر از ترامپ بهدست آمد. نزدیکان هیلی به سیانان میگویند که هیلی قرار نیست از ترامپ حمایت کند بلکه از او میخواهد تا حمایت طرفداران هیلی را بهدست آورد. این اظهارات همچنان فضایی را برای هیلی باقی میگذارد تا در صورت لزوم پیش از انتخابات 2024 از ترامپ حمایت کند.
رقابت مقدماتی انتخابات 2024 رسماً از اوایل ژانویه آغاز شد و تا اواسط ماه ژوئن طول میکشد. برای اینکه کسی به نامزدی حزب خود برسد باید عملکرد خوبی در رقابتهای مقدماتی و همچنین حمایت هیئت نمایندگان را داشته باشد. هر نامزدی که حمایت اکثریت هیئت نمایندگان و مجمعهای انتخاباتی را داشته باشد، نامزد احتمالی خواهد بود و از 15 تا 18 جولای در مجمع ملی جمهوریخواهان در میلواکی انتخاب میشود.
با اینکه رقابتهای مقدماتی نزدیک به 6 ماه طول میکشد، بیش از 70درصد از نمایندگان تا اواخر ماه مارس در نظر گرفته میشوند. این به آن معنی است که بیشتر رایدهندگان رقابتهای مقدماتی بهپای صندوقهای رای میروند بدون آنکه بدانند تحقیقات فدرال و ایالتی درباره فعالیتهای سیاسی و کسبوکار ترامپ چه نتیجهای داشته است.
دادگاه فدرال که ترامپ را به توطئه برای تغییر نتایج انتخابات 2020 متهم کرده بود قرار بود از چهارم مارس، یک روز قبل از سهشنبه بزرگ شروع شود. اما از آن زمان به مدت نامعلومی بهتعویق افتاده است. [روز دوشنبه دیوان عالی آمریکا حکم دادگاه فدرال را رد کرد و ترامپ را شایسته رقابت ریاست جمهوری دانست] ترامپ تا لحظه نگارش این گزارش 995 رای بهدست آورده و برای کسب نامزدی، باید سقف 1215 رای را پر کند. در سراسر انتخابات مقدماتی جمهوریخواهان در سهشنبه بزرگ، هیلی فقط توانست 43 رای هیئت نمایندگان جمهوریخواه را بهدست آورد. با قویتر شدن احتمال پیروزی ترامپ انتظار میرود شاهد نمایش دیگری میان جو بایدن و دونالد ترامپ در نوامبر 2024 باشیم.
صلحطلب یا جنگطلب؟
نخبگان سیاست خارجی سالها درباره اینکه دونالد ترامپ، رئیسجمهور پیشین آمریکا چه شخصیتی دارد، بحث و جدل کردهاند. آیا او قلباً یک شاهین است یا یک کبوتر؟ آیا امیدوار است یک نیکسون جدید باشد که میتواند بهرغم لحن گستاخانه، با دشمنان آشتی کند؟ یا شاید یک ریگان جدید، که بر رسیدن به «صلح از طریق قدرت» متمرکز است؟
کانر اکولز، خبرنگار اندیشکده ریسپانسیبل استیتکرافت مینویسد، من ممکن است این سوال را طور دیگری بپرسم: «چه اهمیتی دارد؟ تحقیقات جدید علوم سیاسی نشان میدهد که دیدگاههای شخصی ترامپ مهمترین قسمت پازل نیستند. کوتاه بگوییم، مشاورانش مهماند، خنگول.»
این ممکن است خرد جمعی بهنظر برسد اما پیامدهای عمیقی دارد. محققان مجموعه دادههای بیسابقهای را از نشستهای سیاست خارجی ریاستجمهوری در دوران جنگ سرد جمعآوری کردهاند. با استفاده از روشهای آماری پیچیده، آنها متوجه شدهاند که جنگطلبی نسبی مشاوران یک رئیسجمهور عامل پیشبینیکننده خوبی از این است که یک رهبر در مورد دشمنان خود «تصمیمهای متعارض» میگیرد یا نه.
تفاوتهای آنها میتواند فاحش باشد. اگر جنگطلبترین گروه مشاوران رؤسایجمهور را از دوران جنگ سرد کنار هم قرار دهید، این مدل پیشبینی میکند که انتخابهای تهاجمی آنها 6 برابر گروهی است که گرایشهای جنگطلبانه کمتری دارند. در طول ریاستجمهوری این میتواند به معنی صدها حرکت اضافی باشد که منجر به درگیریهای جدید یا تشدید اختلافات بالاگرفته باشد.
تایلر جوست، استاد دانشگاه براون که یکی از افرادی است که این پروژه را پیش برده، در رابطه با اینکه آیا رؤسایجمهور مسیر جنگ یا صلح را انتخاب میکنند؟ میگوید: «کسی که کنترل اوضاع را بهدست گرفته بهنظر میرسد اثر سیستماتیکی بر انتخاب راههای جنگطلبانه یا صلحطلبانه دارد.»
حالا ترامپ فرصت منحصربهفردی دارد. تحقیقات جدید نشان میدهد که جنگطلبی بهطور غافلگیرکنندهای از دولتی به دولتی دیگر استوار باقی میماند. در واقع، بیشتر در داخل دولتها متفاوت است تا بین آنها؛ گواهی آماری بر آنچه «حباب» سیاست خارجی نامیده میشود. شاید بیش از هر رئیسجمهور در تاریخ اخیر، ترامپ این شانس را دارد تا طرفداران برتری جهانی را کنار بگذارد و حامیان سیاست خارجی خویشتندارتر آمریکایی را استخدام کند.
در واقع، رئیسجمهور پیشین گزینههای بسیاری دارد. بیشتر نامزدهای پستهای دولت جدید ترامپ حالا موافقند که واشنگتن باید با هدف اصلاحات ساختاری واقعی در اروپا و خاورمیانه، تمرکز خود را به سمت آسیا ببرد. جی. دی. وانس، سناتور جمهوریخواه از ایالت اوهایو و یکی از متحدان نزدیک ترامپ و همچنین گزینه ارشد معاون ریاستجمهوری، ماجراجوییهای نظامی آمریکا را محکوم کرده، خواستار مذاکره برای توافقی در اوکراین شده و حتی در ماه دسامبر به نفع خروج سربازان آمریکایی از سوریه رای داده است.
اندیشکدههای جدید از این دیدگاه حمایت کردهاند و برخی از حامیان محافظهکار قدیمی خود را بهعنوان طرفداران ایده «اول آمریکا» نشان میدهند که میخواهند به تشکیل یک دیدگاه متفاوت و پوپولیستتر از سیاست خارجی آمریکا کمک کنند. این گروهها مجموعهای از نیروهایی را برای برند جدیدی از سیاست خارجی محافظهکار بهوجود میآورند و تبعات سرمایهگذاری آنها میتواند فراتر از 2024 رود.
نبرد گذار
بنیاد هریتج از شما میخواهد بدانید که تغییر کرده است؛ بنیادی که زمانی خانه اصلی نئوکانها و جنگطلبان بود، حالا گروهی از سیاستمداران محافظهکار بانفوذ با صدای بلند از آمریکا میخواهند از خاورمیانه و اروپا عقبنشینی کند؛ آنهم در حالی که تمام مدت از ناکافی بودن هزینههای نظامی انتقاد میکنند.
چرخش بنیاد هریتج بازتابی از تغییرات گستردهتر در جنبش محافظهکار است که به دوران اول انتخاب ترامپ در سال 2016 برمیگردد. میکا میدوکرافت، مدیر تحقیقات مرکز محافظهکار احیای آمریکا و یکی از کارکنان پیشین در دوران کاخ سفید ترامپ میگوید: «موضع سیاست خارجی واقعی ایده «اول آمریکا» را بهرسمیت میشناسد که مشخصه چند دهه گذشته، مجموعهای از اشتباهات بوده است.» میدوکرافت به اندیشکده ریسپانسیبل استیتکرافت میگوید، طبقه رهبری ما در دورانی که لحظه تکقطبی خوانده میشود با راهاندازی جنگ صلیبی جهانی علیه ترورسیم و نادیده گرفتن ظهور چین بهشدت خراب کرده است.
واقعگرایان محافظهکار امیدوارند که بهرسمیت شناختن این تغییر به آمریکا اجازه میدهد تا تمام تمرکز خود را روی آمادگی و به امید جلوگیری از جنگی با چین بر سر تایوان باشد. الکس ولز گرین، مشاور پیشین جاش هاولی، سناتور جمهوریخواه از ایالت میزوری میگوید: «چین تنها و بزرگترین تهدید برای منافع آمریکا در جهان امروز است و ما مطابق با آن عمل نکردهایم.»
سوال مهم اینجاست که چگونه باید تعادلی بین بازدارندگی و تحریک ایجاد کرد. ولز گرین سنت «صلح از طریق قدرت» را ترسیم میکند که بهوسیله البریج کولبی، یکی از جنگطلبان برجسته علیه چین که بهنظر بهدنبال گرفتن نقشی اساسی در دولت جدید ترامپ است، توضیح داده شده؛ درحالیکه همه امیدوارند از وقوع جنگ اجتناب شود، دیگر واقعگرایان بهدنبال رویکرد محافظهکارانهتری در قبال ظهور پکن بودهاند.
فارغ از دلایلی که پشت این تغییر گسترده قرار گرفته، محافظهکاران سرمایهگذاریهای بزرگی برای شکل دادن به این مسیر کردهاند. مؤثرترین تلاش پروژه 2025 هریتج، ابتکاری است که میلیونها دلار جذب کرده تا کارکنان مورد نظر برای دولت دوم ترامپ را شناسایی کند و سیاستهایی را برای بازگرداندن آن به کاخ سفید برنامهریزی کند.
برای حامیان سیاست خارجی محدودتر، پروژه 2025 موارد بسیاری دارد. درحالیکه هر کدام از برنامههای هریتج ملزم به تشکیل خیمه بزرگی از دیدگاههای محافظهکارانه است، رهبری پروژه 2025 بیشتر با رویکرد «اول آمریکا»ی ترامپی همسو است که به گفته سومانترا مایترا، از اندیشکده CRA که در این اقدام نقش مشاور را داشته است، «ایدهای محدودتر و مبتنی بر منافع ملی است.» ویل روگر که ترامپ او را بهعنوان سفیر خود در افغانستان معرفی کرد از این چرخش هریتج بهسمت «رویکرد بسیار محتاطانهتر به سیاست خارجی آمریکا» استقبال کرد.
اما همچنان دلایلی وجود دارد که به محدودیتهای قانونی هریتج مشکوک شویم. مانیفست گذار پروژه 2025 بهوضوح نشان میدهد که لحن محافظهکارانه هنوز آمادگی ندارد تعهد خود را در مبارزه با ترورسیم جهانی و سرکوب دشمنان آمریکا، هر چقدر که الان ضعیف باشند، کنار بگذارد.
البته هریتج تنها بازی فعلی نیست. تیم سیاست خارجی آن اغلب دلیل مشترکی با CRA پیدا میکنند. CRA اندیشکده hd راستگرا با دیدگاههای محدودکننده بر امور بینالمللی که به گفته مایترا عامل کلیدی در برنامهریزی برای دور دوم ریاستجمهوری ترامپ است، طبق گزارشها ترامپ شخصاً مقاله مایترا در CRA را که خواستار کاهش عمده نقش آمریکا در ناتو شده بود، خوانده و حداقل بخشی از آن را تایید کرده است.
از سوی دیگر، همانطور که میدوکرافت اشاره کرد، جنگطلبان سنتی در سازمانهایی مثل مؤسسه American Enterprise Institute و مؤسسه هوور همچنان نفوذ بسیاری در هر دو رسانههای جریان اصلی و محافظهکار دارند اما بسیاری از نئوکانهای برجسته مثل جان بولتون، مشاور سابق ترامپ، فاصله بزرگی با جنبش «عظمت را دوباره به آمریکا برمیگردانیم» گرفتهاند که باعث میشود دیگر هیچ جایی در کاخ سفید آینده ترامپ نداشته باشند.
بهنظر میرسد «مؤسسه سیاست اول آمریکا» یا AFPI مصمم است راه میانه را پیش بگیرد. مثل هریتج، AFPI خرد ادامه کمکهای آمریکا به اوکراین را زیر سوال برده و بهشدت به اروپا فشار آورده است که بار بیشتری از دفاع را بهدوش بکشد. اما سازوکار سیاسی نوپا که شبیه کاخ سفید بعدی است، با تمرکز ویژه بر مقابله با نفوذ ایران و حمایت از اسرائیل، کمی تمایلات نئومحافظهگرانه نسبت به خاورمیانه دارد.
چنانچه سام ادلر بل، روزنامهنگار، اخیراً به نیویورکتایمز میگوید، هریتج و AFPI از یکدیگر خوششان نمیآید: «حامیان AFPI هریتج را عقبتر از قطار ترامپ میدانند، گرگهای مستقر در لباس «اول آمریکا»». ادلر بل مینویسد: «عدهای در مؤسسه هریتج، AFPI را سنگری از منصوبشدههای غیرقابل اعتماد ترامپ، کلاهبرداران و فقط اسماً جمهوریخواهان یا راینوها میدانند که روی روابط خود با رئیسجمهور معامله میکنند تا مطمئن شوند میتوانند این نمایش را پیش ببرند.»
این انزجار به توضیح این موضوع کمک میکند که چرا AFPI تلاش جداگانهای برای اثرگذاری روی کارکنان ترامپ که بهنام «پروژه گذار اول آمریکا» شناخته میشود، انجام میدهد.
با این حال باید توجه داشت که این دو همیشه هم اختلافنظر ندارند. آنها دارای تعدادی کارمند مشترک هستند و هر دو پیوندهای محکمی با فروشگاههای سنتیتر سیاست خارجی دارند. بخشی از این موضوع ریشه در این حقیقت دارد که حتی صلحطلبترین اعضای حزب جمهوریخواه نسبت به خاورمیانه و ونزوئلا جنگطلبتر از رئالیستهای تندرو هستند. اما در حالت تعادل، بیشتر به AFPI مشکوکاند تا دشمنان خود در هریتج.
هنوز مشخص نیست که ترامپ به کدام طرف اعتماد دارد. نام همکاران AFPI از جمله فرد فلیتس، کیث کلاگ و جان رتکلیف، اغلب در فهرست مشاوران کنونی و بالقوه ترامپ در آینده بهچشم میخورد. او همچنین طبق گزارشها با مایک پمپئو، وزیر امور خارجه سابق و تام کاتن، سناتور جمهوریخواه از ایالت اوکلاهوما که در میان جنگطلبترین چهرههای سیاست آمریکا قرار دارند، مشورت میکند (عادت پمپئو به اینکه خود را یک رئالیست معرفی کند، برای بسیاری از حامیان ایده «اول آمریکا» ناامیدی خاصی دارد.)
اما همانطور که تلاشهایی مانند پروژه 2025 نشان میدهند، ترامپ دیگر مجبور نیست برای جایگاههای مختلف از میان گزینههای قدیمی انتخاب کند. دیگر هیچ بازدارنده تندروی شناختهشدهای در رقابت برای نقشهای اصلی وجود ندارد اما طبق گزارشها رئیسجمهور پیشین ریچارد گرنل و کش پاتل که هر دو تمایل کمتری به رویکرد مداخلهجویانه دارند را برای سمتهای رده بالا در دولت خود در نظر دارد. همانطور که اکولز با هر کسی که صحبت کرده، هنوز زمان بسیاری برای دیگر نامزدهای احتمالی وجود دارد تا قبل از انتخابات جایگاه خود را بهدست آورند.
روگر میگوید: «افراد بامهارت بسیاری وجود دارند و بنابراین اگر رئیسجمهور بخواهد در مسیر خویشتنداری حرکت کند، گزینههای بسیاری دارد.»
دولت دوم ترامپ
بیشترین برنامهریزیها برای دور دوم دولت ترامپ حول محور کارمندان است. این تمرکز شدید پاسخی به دور اول اوست که در آن زمان مشاوران و مقامات اغلب گامهایی برای جلوگیری از اجرای سیاستهای موردنظر رئیسجمهور انجام میدادند.
سوریه را در نظر بگیرید. زمانی که ترامپ در سال 2019 دستور داد سربازان آمریکایی از این کشور خارج شوند، سروصدایی در میان کارشناسان سیاسی ایجاد شد که استدلال میکردند این اقدام پشت کردن به متحدان کُرد خود در سختترین دوران است. جیم جفری، فرستاده ویژه وقت در سوریه، ترامپ را متقاعد کرد که نیروی نمادینی را در این کشور باقی بگذارد اما بعدها فاش کرد که «ما مجبور بودیم تعداد واقعی سربازان در آن کشور را مخفی نگه داریم.»
جهان ترامپ بهدنبال آن است که این اتفاق دیگر تکرار نشود. هریتج از دولت جدید میخواهد تغییرات پرسنلی گستردهای ایجاد کند که به ترامپ اجازه دهد هزاران بوروکرات فدرال را با کادر نیروهای دلسوز جایگزین کند؛ این هم یک فرصت و هم یک چالش برای خویشتندارهاست. در سمت «چالش» ترامپ بهطور فزایندهای نشان داده که میخواهد علیه کارتلهای مکزیکی از نیروی نظامی استفاده کند؛ پیشنهادی که بیشتر واقعگرایان آن را بهدلیل خطرناک و آسیبزا بودن، رد میکنند. همانطور که جوست از دانشگاه براون اشاره میکند، رؤسایجمهور مشاوران خود را فقط براساس جنگطلب بودن انتخاب نمیکنند. آنها در میان ملاحظات دیگر باید تصمیم بگیرند کدامیک از مشاوران میتوانند حوزههای انتخابیه خود را راضی نگه دارند. در مورد ترامپ، وفاداری به رئیسجمهور بهنظر یکی دیگر از معیارهای کلیدی است. اما وفاداری به ترامپ باعث نمیشود کنگره آمریکا نامزدی کسی را تصویب کند. برای بسیاری از مشاغل ردهبالا، نامزدها باید جنگطلبان دیرینه سنا را متقاعد کنند که تغییرات زیادی در شرایط موجود ایجاد نمیکنند. با این حال نامزدهای خویشتندار باید از گروههای رو به رشد جوان حامی ایده «اول آمریکا» در ساختمان کپیتال هیل کمک بگیرند. علاوه بر آن، تغییر گاردی که تصمیم سناتور میچمککانل برای کنارهگیری از رهبری است را در نظر بگیرند.
این به ترامپ بستگی دارد که تصمیم بگیرد نامزدهای کمتر جنجالی را انتخاب کند یا صرفاً به منصوبان موقت تکیه کند؛ همانطور که در پایان دوران اول ریاستجمهوری خود انجام داد. رئیسجمهور پیشین در مورد شورای امنیت ملی که رهبران آن نیازی به تایید ندارند، فضای بیشتری برای مانور خواهد داشت.
این چالشها بهکنار، تصمیمهایی که ترامپ در دوره دوم بالقوه خود میگیرد، میتواند اثر عظیم و ماندگاری بر مسیر سیاست خارجی محافظهکارانه داشته باشد. برای درک بهتر چگونگی آن، یک درس تاریخی نیاز است.
در سال 2007، بزرگان سیاست خارجی دموکراتیک، مرکز امنیت جدید آمریکایی یا CNAS، اندیشکدهای جنگطلب با گرایشهای چپ میانه را تاسیس کردند که تصور میشد کابینه در انتظار هیلاری کلینتون باشد. زمانی که باراک اوباما، کلینتون را در انتخابات مقدماتی شکست داد، تصمیم سرنوشتسازی گرفت تا موضع خود را در مورد جنگ عراق ملایم کند و تیم خود را با همکاران اندیشکده CNAS تقویت کند. اعضای CNAS علاوه بر خود کلینتون نقشهای قدرتمندی در دولت اوباما کسب کردند که به آنها اجازه میداد تا رئیسجمهور را از لفاظیهای ضدجنگاش که در کارزار انتخاباتیاش مطرح کرده بود، دور کنند. نتیجه آن چرخهای باطل یا کارآمد بود، بستگی به نظر شما داشت. هر چه کارکنان CNAS جنگطلبتر بودند، تجربه (و ارتباطات) بیشتری در دولت که وزنهای پشت استدلالهایشان محسوب میشد، بهدست میآوردند. زمانی که دولت را ترک کردند، خود را بهعنوان حکیمان سیاستخارجی لیبرال جا انداختند و بسیاری از آنها سال 2020 برای کار در دولت بایدن به کاخ سفید بازگشتند. تصمیم اوباما ممکن است عملی بوده باشد. چشمانداز سیاست خارجی مترقی در آن زمان و از بسیاری جهات هنوز هم بودجه و نامزد کافی برای مشاغل ردهبالا را ندارد اما ترامپ فضیلت یک انتخاب واقعی را دارد. رئیسجمهور پیشین احتمالاً کارکنان را براساس میزان جنگطلببودنشان رد نمیکند، اما شاید باید این کار را بکند. تحقیقات نشان میدهد که این امر میتواند از وقوع جنگ بعدی جلوگیری کند.
source
تولید محتوا