در نیمهٔ نخست امسال، خبر قتل الهه حسیننژاد جامعه ایران را به لرزه برد. در ابتدا قاتل بازداشت شد و مجازات او در انتظار است. اما این موضوع سؤالهای مهمی را مطرح میکند: آیا تمام این حوادث به پایان میرسد؟ آیا با مجازات قاتل و القا امنیت در جامعه، جامعه واقعی بحرانها و مشکلات خود را حل کرده است؟ بررسی این موضوع نیازمند شرکت در دایره تفکرات جامعهشناسان مثل گئورگ زیمل است. آنها ضمن بررسی گسترش بیماریهای جامعهای که به دلیل نیازهای شدید روانی و اقتصادی ایجاد میشوند، علل بروز آنها را بررسی میکنند.
اولاً، وضعیتی که در آن پول جای ارزشهای اجتماعی را میگیرد، به خطر وجود نفرت نسبت به سایرین منجر میشود. پیروی از این سیستم که در اثر تعامل درونی لازم نیست، به حل مسئله هم بر نمیچرخد. به این ترتیب مشخص میشود که ما وارد فضایی شدهایم کهValues به ارزشهای اجتماعی تبدیل شدهاند، و افراد آنها را با معیارهای اقتصادی و مالی ارزیابی میکنند.
دوماً، افراد در شهرهای بزرگ به راحتی هم به بقیه با شفقت نگاه نمیکنند و به همین شکل در وقتی که فردی آسیب میبیند احساساتش زود به سر پایش میرسد و با بیتفاوتی پیش میرود. گئورگ زیمل روشن میکند که بردن بار با ایجاد هویتهای اجتماعی به زندگی شهری تحمیل میشود و بسیاری از خرده مشکلات و نارضایتی ها را ایجاد میکند و اینکه عفت وشفقت با تمرکز بر ترس درونی هر کس به زیادی برخورد میکند و هر کس در خودش به سر میبرد و به سر همسایههایش نمیرود. درمان کرد.
سوماً با به کردن مجازات، ما یک قاتل را از موجودیت عدیده اجتماعی حذف کردهایم و اینکار نیندیشیدن مردم و اجتماع در ترس فروگشته و مشکلات یک دیگری سختتر برای اکثر ما سنگینتر میشود و خود درست است اگر این اقدامات بعد از وقوع آسیب بر خلاف حل و باخت ترسیم کینه های خود داشته باشیم نظام دارند.
چهارم- اینکه تعلق دیگران و ارزشهای ما یعنی شخصیتهایی که تسلط بر دیگری دارن، با قضیه ما کاری بس ناچیز انجام میدهند.